وقتی با کسی رابطه برقرار می کنید، هر چه به او نزدیک تر شوید، از بقیهٔ جهان دور تر می شوید، چون شریکی برای انسان محوریتان دارید. شما دار و دسته کوچکی درست کرده اید که مجبور به مراقبت از آن نیستید و به ویژه اگر آن رابطه خوب پیش برود شــما کاملا از بقیه جدا می شوید. این رابطه انسان را به جای بهتری نمیبرد و فقط زندگی انسان را دچار مشکل می کند.
اگر شــما به طـور آگاهانه توانایی خود را در ایجـاد رابطه با هر چه در اطراف شما است، یعنی جایی که وحدت طبیعی وجود دارد، رشد ندهید، هرگز لذت زندگی در جهان را نخواهید چشـید و فقط ترس و نگرانی زندگی در این جهان را خواهید شـناخت. اگر شما این وحدت را، با هر چه در اطرافتان هست، بشناسید، قطعاً زندگی در این جهان برایتان فرایندی باور نکردنی از شادی خواهد بود. اگر به کوه ها نگاه کنید و اشک بریزید، و اگر به حشره ای نگاه کنید و با این که آن را دوست ندارید، به آن به عنوان بخشی از خودتان نگاه کنید و اگر بدانید این شور و حرارت زندگی است که دارد اتفاق می افتد و این شور و حرارت فوران احساسات است که به شما اجازه نمی دهد انسان محور باشید، به طور طبیعی وادار به جهان محوری خواهید شد.
سادگورو
از اجبار به آگاهی
ص 87
اگر شــما به طـور آگاهانه توانایی خود را در ایجـاد رابطه با هر چه در اطراف شما است، یعنی جایی که وحدت طبیعی وجود دارد، رشد ندهید، هرگز لذت زندگی در جهان را نخواهید چشـید و فقط ترس و نگرانی زندگی در این جهان را خواهید شـناخت. اگر شما این وحدت را، با هر چه در اطرافتان هست، بشناسید، قطعاً زندگی در این جهان برایتان فرایندی باور نکردنی از شادی خواهد بود. اگر به کوه ها نگاه کنید و اشک بریزید، و اگر به حشره ای نگاه کنید و با این که آن را دوست ندارید، به آن به عنوان بخشی از خودتان نگاه کنید و اگر بدانید این شور و حرارت زندگی است که دارد اتفاق می افتد و این شور و حرارت فوران احساسات است که به شما اجازه نمی دهد انسان محور باشید، به طور طبیعی وادار به جهان محوری خواهید شد.
سادگورو
از اجبار به آگاهی
ص 87