🌿🌿🌿🌿🌿🌿
شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - قصه خلیفه که در کَرَم در زمان خود از حاتمِ طایی گذشته بود و نظیرِ خود نداشت
قسمت قبلی
(2514) شِحنه قهرِ خدا زیشان بجُست
خونبهایِ اُشتری شـــــهری دیرُست
داروغه قهر و عذاب خداوندی، خونبهای آن ناقه را ویرانی و اضمحلال یک شهر قرار داد. یعنی به قصاص کشتن ناقه صالح، قوم ثمود نابود شدند.
(2515) روحِ او چون صالح و، تن ناقه است
روح انـــــدر وصل و تن در فـــــاقه است
روح اولیاءالله مانند صالح و تنشان مانند ناقه است، روح اولیاء الله در وصال الهی، خوش و متنعم است و تن خاکی در احتیاج و بی چیزی قرار دارد.
(2516) روحِ صالح، قابلِ آفات نیست
زخم بر نـــــاقه بُوَد، بر ذات نیست
روح صالح، هرگز در معرض گزند و آسیب قرار نمی گیرد، زخم و آسیب بر ناقه وارد می شود نه بر ذات و جوهر او.
(2517) کس نیابد بر دلِ ایشان ظفر
بر صـــــدف آمـــــد ضرر، نَی بر گُهر
هیچکس نمیتواند بر دل و جان اولیاءالله غالب شود، چه اگر گزندی بر صدف وارد شود، گوهر درون آن از این صدمه مصون است. همین طور اگر برجسم، آسیب وارد آید، بر روح ضرری وارد نمی آید.
(2518) روحِ صالح، قابلِ آزار نیست
نورِ یـــــزدان، سُعبه کُـــــفّار نیست
روح صالح هرگز قابلیت آزار و گزند ندارد، زیرا نور خدا هیچوقت به دست کافران، خوار و زبون نمی شود.
(2519) جسمِ خاکی را بدو پیوست جان
تا بـــــیازارند و بـــــینند امـــــتحان
خداوند، جسم خاکی را بدین جهت با روح پیوسته کرد تا منکران، آن را آزار دهند و به محنت و آزمایش گرفتار شوند.
(2520) بی خبر کآزار این، آزارِ اوست
آبِ این خُم، مُتَّصِل با آبِ جـــــوست
غافلان و بی خبران، نمیدانند که آزاری که بر جسم اولیاء وارد میشود در واقع آزردن حق است. زیرا آب این خُم به آن جوی اتّصال دارد.
(2521) زان تعلّق کرد با جسمی اِله
تا که گـــــردد جمله عالَم را پناه
آویزش جسم اولیاء به حق تعالی برای این است که اجسام آنان پناهگاه همه جهان باشد.
(2522) ناقه جسم ولی را بنده باش
تا شــوی با روحِ صالح خواجه تاش
بنده ناقه جسمِ ولی باش و از جان و دل به خدمتش درآی، تا با روح صالحِ پیامبر، قرین و همراه شوی.
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - قصه خلیفه که در کَرَم در زمان خود از حاتمِ طایی گذشته بود و نظیرِ خود نداشت
قسمت قبلی
(2514) شِحنه قهرِ خدا زیشان بجُست
خونبهایِ اُشتری شـــــهری دیرُست
داروغه قهر و عذاب خداوندی، خونبهای آن ناقه را ویرانی و اضمحلال یک شهر قرار داد. یعنی به قصاص کشتن ناقه صالح، قوم ثمود نابود شدند.
(2515) روحِ او چون صالح و، تن ناقه است
روح انـــــدر وصل و تن در فـــــاقه است
روح اولیاءالله مانند صالح و تنشان مانند ناقه است، روح اولیاء الله در وصال الهی، خوش و متنعم است و تن خاکی در احتیاج و بی چیزی قرار دارد.
(2516) روحِ صالح، قابلِ آفات نیست
زخم بر نـــــاقه بُوَد، بر ذات نیست
روح صالح، هرگز در معرض گزند و آسیب قرار نمی گیرد، زخم و آسیب بر ناقه وارد می شود نه بر ذات و جوهر او.
(2517) کس نیابد بر دلِ ایشان ظفر
بر صـــــدف آمـــــد ضرر، نَی بر گُهر
هیچکس نمیتواند بر دل و جان اولیاءالله غالب شود، چه اگر گزندی بر صدف وارد شود، گوهر درون آن از این صدمه مصون است. همین طور اگر برجسم، آسیب وارد آید، بر روح ضرری وارد نمی آید.
(2518) روحِ صالح، قابلِ آزار نیست
نورِ یـــــزدان، سُعبه کُـــــفّار نیست
روح صالح هرگز قابلیت آزار و گزند ندارد، زیرا نور خدا هیچوقت به دست کافران، خوار و زبون نمی شود.
(2519) جسمِ خاکی را بدو پیوست جان
تا بـــــیازارند و بـــــینند امـــــتحان
خداوند، جسم خاکی را بدین جهت با روح پیوسته کرد تا منکران، آن را آزار دهند و به محنت و آزمایش گرفتار شوند.
(2520) بی خبر کآزار این، آزارِ اوست
آبِ این خُم، مُتَّصِل با آبِ جـــــوست
غافلان و بی خبران، نمیدانند که آزاری که بر جسم اولیاء وارد میشود در واقع آزردن حق است. زیرا آب این خُم به آن جوی اتّصال دارد.
(2521) زان تعلّق کرد با جسمی اِله
تا که گـــــردد جمله عالَم را پناه
آویزش جسم اولیاء به حق تعالی برای این است که اجسام آنان پناهگاه همه جهان باشد.
(2522) ناقه جسم ولی را بنده باش
تا شــوی با روحِ صالح خواجه تاش
بنده ناقه جسمِ ولی باش و از جان و دل به خدمتش درآی، تا با روح صالحِ پیامبر، قرین و همراه شوی.
🌿🌿🌿🌿🌿🌿