Video is unavailable for watching
Show in Telegram
مادر بزرگ یه اتو داشت تقریبا ده کیلویی بود
هر وقت میگفت اون اتو بیار ما یه مسافر کشی داشتیم
این جوری که اتو رو میزاشتیم رو فرش و میکشیدیمش روی زمین به مقصد مادربزرگ ، از بس که سنگین بود
یه اتو کوچولو هم دقیقا همون شکلی داشت که از مکه اورده بود
همیشه وقتی میخواست لباسارو اتو بکشه یه پارچه بهمون میداد همراه اون اتو کوچیکه . البته هیچوقت به برق نمیزدش
ماام توی عالم خودمون خونه داری میکردیمو از اتوی سرد لذت میبردیم
مجله ی تلگرامی
خاطرات خانه ی پدری 🏠🧩
@khateratekhaneyepedari
هر وقت میگفت اون اتو بیار ما یه مسافر کشی داشتیم
این جوری که اتو رو میزاشتیم رو فرش و میکشیدیمش روی زمین به مقصد مادربزرگ ، از بس که سنگین بود
یه اتو کوچولو هم دقیقا همون شکلی داشت که از مکه اورده بود
همیشه وقتی میخواست لباسارو اتو بکشه یه پارچه بهمون میداد همراه اون اتو کوچیکه . البته هیچوقت به برق نمیزدش
ماام توی عالم خودمون خونه داری میکردیمو از اتوی سرد لذت میبردیم
مجله ی تلگرامی
خاطرات خانه ی پدری 🏠🧩
@khateratekhaneyepedari