Forward from: حسن معین - جامعه شناسی وجودی
بنیامین نتانیاهو نخستوزیر اسرائیل و مارکو روبیو وزیر خارجۀ آمریکا پس از دیدارشان در بیتالمقدس، در مورد رویکرد دولتهای خود در خاورمیانه، جای تردید و ابهامی باقی نگذاشتند. دو هدف اعلامشدۀ آنها مقابله با ایران به هر شکل ممکن و به تاریخ سپردن مسئلۀ فلسطین است.
جمهوری اسلامی به طور رسمی اعلام کرده است که حاضر به مذاکره با دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا نیست، زیرا طبق نظر نهادهای حاکم، وی نه به دنبال توافقی متوازن بلکه در پی تحمیل شرایط خود به تهران است.
این تلقی از خط مشی دولت ترامپ غیرواقعبینانه نیست، اما آیا قرار است نفی مذاکره، کار دو کشور را به رویارویی تمامعیار از جمله برخورد نظامی بکشاند و یا اینکه برای پیشگیری از برخورد، همچنان راه تازهای قابل تصور است؟
در عرصۀ سیاست جهانی معمولاً اگر یک کشور در مواجهه با کشور دیگر، مسیری خاص را به زیان خود بداند، لاجرم باید مسیر تازه و جایگزینی را برای خنثیسازی تهدیدها معرفی کند وگرنه خواهناخواه مغلوب شرایط خواهد شد.
پس از رد و نفی مذاکره با آمریکا، متأسفانه هنوز راه جایگزین از سوی افراد و نهادی مسئول مطرح نشده و میدان سیاست داخلی عمدتاً به دست محافلی افتاده است که به طرزی غیرمسئولانه بر طبل تنش میکوبند و خود را در مقابل هر نوع تهدید و خطر داخلی و منطقهای و بینالمللی رویینتن میپندارند. شرایط کشور اما جایی برای هیچ نوع خوشخیالی و بیاحتیاطی باقی نمیگذارد.
علاوه بر دستگاههای حکومتی و دولتی، همۀ شهروندان بخصوص اهل فکر و اندیشه و گروههای مرجع جامعه از هر قشر و طبقهای، لازم است شرایط خطیر کشور را به درستی درک کنند و رفتاری از هر جهت مسئولانه در برابر جامعۀ خود در پیش گیرند و هر ابتکارعملی که به ذهنشان میرسد با لحنی آرام و منطقی استوار ارائه دهند تا شاید کشور از این گذرگاه بینهایت لغزان و خطرناک تاریخی به سلامت عبور کند.
واقعیت این است که سیاستهای بینالمللی ترامپ در بین کشورهای اروپایی و عربی نگرانیهای جدی به وجود آورده است. همۀ این کشورها به دنبال راهی میگردند تا آسیبهای رویکرد دولت ترامپ در برابر منافع خود را به حداقل برسانند اما بعید است به تنهایی کار خاصی از آنها ساخته باشد.
اگر همۀ این کشورها بتوانند یک جبهۀ سیاسی نیرومند در برابر دولت آمریکا تشکیل دهند، امکان خنثیسازی بخشی از تهدیدهای ترامپ دور از دسترس نخواهد بود.
به نظر میرسد مسئلۀ فلسطین میتواند همچون نخ تسبیح شمار بسیاری از کشورهای جهان بخصوص در اروپا و دنیای عرب را به هم پیوند دهد. اروپا و عربها، تنها راهحل بحران خاورمیانه را تشکیل کشور مستقل فلسطینی در کرانۀ باختری رود اردن و نوارغزه با پایتختی بیتالمقدس شرقی میدانند و بر این موضوع پافشاری میکنند.
دولت ترامپ و شخص او اما درست همین هدف را نشانه گرفتهاند. او در پی ترغیب فلسطینیها به ترک نوارغزه و تملک آمریکا بر این سرزمین کوچک است. نوارغزه بهرغم مساحت کوچک آن، نقش مهمی در تشکیل کشور فلسطینی بازی میکند. این منطقه تنها راه دسترسی غیرمستقیم کرانۀ باختری به آبهای آزاد است. بدون دسترسی به نوارغزه، کرانۀ باختری در خشکی محصور است و راه به دریا ندارد.
این در حالی است که ترامپ برای کرانۀ باختری هم خوابهای خطرناکی دیده است. شماری از اعضای دولت او همصدا با افراطیترین نیروهای سیاسی در داخل اسرائیل، اصولاً این منطقه را بخشی از «سرزمین موعود» و «میراث قوم یهود» میدانند و هیچ حقی برای مردم فلسطین در این سرزمین قائل نیستند. دیگر اعضای دولت ترامپ و از جمله خود او نیز راهحل دوکشوری برای خاورمیانه را کنار گذاشتهاند و با نتانیاهو همراه شدهاند.
نقشۀ مشترک آنها بازگشت به پیمان صلح کمپ دیوید بین مصر و اسرائیل در سال 1978 است که بین انورسادات رئیسجمهور فقید مصر و مناخیم بگین نخستوزیر وقت اسرائیل به امضا رسید. طبق این پیمان، فلسطینیهای کرانۀ باختری در شهرها و روستاهای خود از حق خودگردانی برخوردار میشوند اما صاحب کشور مستقلی نخواهند شد.
ظاهراً ترامپ درصدد است که الحاق 30 درصد از خاک کرانۀ باختری به اسرائیل را به رسمیت بشناسد و باقیمانده را به صورت یک سرزمین خودمختار به فلسطینیها واگذار کند.
روشن است که این طرح، کشورهای مهم اروپا را ناراضی و افکار عمومی در کشورهای عرب را خشمگین میکند. با این حال، آنها در این مورد بعید است اقدام خاصی انجام دهند مگر اینکه جمهوری اسلامی در این زمینه دست به ابتکار بزند.
واقعیت این است که نزدیکی کشورهای عرب به اسرائیل و انفعال کشورهای اروپایی در برابر مسئلۀ فلسطین، عمدتاً نتیجۀ تصوری است که از سیاست منطقهای ایران پیدا کردهاند.
جمهوری اسلامی به طور رسمی اعلام کرده است که حاضر به مذاکره با دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا نیست، زیرا طبق نظر نهادهای حاکم، وی نه به دنبال توافقی متوازن بلکه در پی تحمیل شرایط خود به تهران است.
این تلقی از خط مشی دولت ترامپ غیرواقعبینانه نیست، اما آیا قرار است نفی مذاکره، کار دو کشور را به رویارویی تمامعیار از جمله برخورد نظامی بکشاند و یا اینکه برای پیشگیری از برخورد، همچنان راه تازهای قابل تصور است؟
در عرصۀ سیاست جهانی معمولاً اگر یک کشور در مواجهه با کشور دیگر، مسیری خاص را به زیان خود بداند، لاجرم باید مسیر تازه و جایگزینی را برای خنثیسازی تهدیدها معرفی کند وگرنه خواهناخواه مغلوب شرایط خواهد شد.
پس از رد و نفی مذاکره با آمریکا، متأسفانه هنوز راه جایگزین از سوی افراد و نهادی مسئول مطرح نشده و میدان سیاست داخلی عمدتاً به دست محافلی افتاده است که به طرزی غیرمسئولانه بر طبل تنش میکوبند و خود را در مقابل هر نوع تهدید و خطر داخلی و منطقهای و بینالمللی رویینتن میپندارند. شرایط کشور اما جایی برای هیچ نوع خوشخیالی و بیاحتیاطی باقی نمیگذارد.
علاوه بر دستگاههای حکومتی و دولتی، همۀ شهروندان بخصوص اهل فکر و اندیشه و گروههای مرجع جامعه از هر قشر و طبقهای، لازم است شرایط خطیر کشور را به درستی درک کنند و رفتاری از هر جهت مسئولانه در برابر جامعۀ خود در پیش گیرند و هر ابتکارعملی که به ذهنشان میرسد با لحنی آرام و منطقی استوار ارائه دهند تا شاید کشور از این گذرگاه بینهایت لغزان و خطرناک تاریخی به سلامت عبور کند.
واقعیت این است که سیاستهای بینالمللی ترامپ در بین کشورهای اروپایی و عربی نگرانیهای جدی به وجود آورده است. همۀ این کشورها به دنبال راهی میگردند تا آسیبهای رویکرد دولت ترامپ در برابر منافع خود را به حداقل برسانند اما بعید است به تنهایی کار خاصی از آنها ساخته باشد.
اگر همۀ این کشورها بتوانند یک جبهۀ سیاسی نیرومند در برابر دولت آمریکا تشکیل دهند، امکان خنثیسازی بخشی از تهدیدهای ترامپ دور از دسترس نخواهد بود.
به نظر میرسد مسئلۀ فلسطین میتواند همچون نخ تسبیح شمار بسیاری از کشورهای جهان بخصوص در اروپا و دنیای عرب را به هم پیوند دهد. اروپا و عربها، تنها راهحل بحران خاورمیانه را تشکیل کشور مستقل فلسطینی در کرانۀ باختری رود اردن و نوارغزه با پایتختی بیتالمقدس شرقی میدانند و بر این موضوع پافشاری میکنند.
دولت ترامپ و شخص او اما درست همین هدف را نشانه گرفتهاند. او در پی ترغیب فلسطینیها به ترک نوارغزه و تملک آمریکا بر این سرزمین کوچک است. نوارغزه بهرغم مساحت کوچک آن، نقش مهمی در تشکیل کشور فلسطینی بازی میکند. این منطقه تنها راه دسترسی غیرمستقیم کرانۀ باختری به آبهای آزاد است. بدون دسترسی به نوارغزه، کرانۀ باختری در خشکی محصور است و راه به دریا ندارد.
این در حالی است که ترامپ برای کرانۀ باختری هم خوابهای خطرناکی دیده است. شماری از اعضای دولت او همصدا با افراطیترین نیروهای سیاسی در داخل اسرائیل، اصولاً این منطقه را بخشی از «سرزمین موعود» و «میراث قوم یهود» میدانند و هیچ حقی برای مردم فلسطین در این سرزمین قائل نیستند. دیگر اعضای دولت ترامپ و از جمله خود او نیز راهحل دوکشوری برای خاورمیانه را کنار گذاشتهاند و با نتانیاهو همراه شدهاند.
نقشۀ مشترک آنها بازگشت به پیمان صلح کمپ دیوید بین مصر و اسرائیل در سال 1978 است که بین انورسادات رئیسجمهور فقید مصر و مناخیم بگین نخستوزیر وقت اسرائیل به امضا رسید. طبق این پیمان، فلسطینیهای کرانۀ باختری در شهرها و روستاهای خود از حق خودگردانی برخوردار میشوند اما صاحب کشور مستقلی نخواهند شد.
ظاهراً ترامپ درصدد است که الحاق 30 درصد از خاک کرانۀ باختری به اسرائیل را به رسمیت بشناسد و باقیمانده را به صورت یک سرزمین خودمختار به فلسطینیها واگذار کند.
روشن است که این طرح، کشورهای مهم اروپا را ناراضی و افکار عمومی در کشورهای عرب را خشمگین میکند. با این حال، آنها در این مورد بعید است اقدام خاصی انجام دهند مگر اینکه جمهوری اسلامی در این زمینه دست به ابتکار بزند.
واقعیت این است که نزدیکی کشورهای عرب به اسرائیل و انفعال کشورهای اروپایی در برابر مسئلۀ فلسطین، عمدتاً نتیجۀ تصوری است که از سیاست منطقهای ایران پیدا کردهاند.