🌺عاشقانه های دو زن ایرانزمین🌺
❤️رهی معیری
در شعر معاصر ایران زمین شهریار و رهی معیری از شاعران جوششی وعاشق پیشه هستند که به وصال عاشقانه نرسیدند.
دو زن ایرانی چنان عشقی را در دو مرد ایرانشهر بوجود آورند که همتا ندارد مریم فیروز رهی معیری را چنان عاشق کرد که در تاریخ معاصر ایران بی همتا است، مریم فیروز با رهی معیری شورانگیز ترین و عجیب ترین حکایت های عاشقانه رقم زد ولی با عشق ادبیات فارسی ازدواج نکرد او رهی معیری سراسر عشق و سراسر پاکی را رها بلکه سیاسی ازدواج کرد و شعله های انتقام از پهلوی را جایگزین زیبایی های ادبیات عاشقانه پارسی کرد با
نورالدین کیانوری توده ای ازدواج کرد ؛ مریم فیروز در ذهن خودش حاکمیت ایران را می پروراند ولی جایگاههای قدرت را نمیشناخت دچار مرارت های سخت و بی روح و خشن سیاست شد و تاوان سختی داد. ولی رهی معیری مجرد ماند و در ۵۹ سالگی وفات یافت.
🌺شعر بسیار زیبا و عاشقانه رهی معیری
نه دل مفتون دلبندی،
نه جان مدهوش دلخواهی
نه بر مژگان من اشکی،
نه بر لبهای من آهی
نه جان بینصیبم را پیامی از دلارامی
نه شام بیفروغم را نشانی از سحرگاهی
نیابد محفلم گرمی،
نه از شمعی،
نه از جمعی ندارد خاطرم الفت،
نه با مهری،
نه با ماهیکیام من؟
آرزوگمکردهای تنها و سرگرداننه آرامی،
نه
❤️شهریار
شهریار دلبستگی بسیار عجیبی به حافظ شیرازی و فردوسی توسی داشت. ثریا ابراهیمی که توانست عشق را در شهریار به اوج برساند و او را از گمنامی به اوج ادبیات عاشقانه فارسی برساند. هرچند عاشقانه ثریا با شهریار به وصال نیانجامید ولی آثار ماندگار عشق در ادبیات فارسی را به اوج خود رساند. هرچند شهریار برخلاف رهی معیری مجرد نماند ولی هردو تا آخر عمر عاشق ماندند و از عشق سرودند و ادبیات فارسی را در اوج نگه داشتند.
🌺شعر بسیار زیبا وعاشقانه شهریار
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بیوفا حالا که من افتادهام از پا چرا
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بیاعتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خوابآلود من لالا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند
در شگفتم من نمیپاشد ز هم دنیا چرا
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
شهریارا بیحبیب خود نمیکردی سفر
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا
یاد رهی معیری و شهریار گرامی و نامشان جاویدان داد.
یاد عاشقانه های ثریا ابراهیمی و مریم فیروز گرامی باد.