پاییزیام! بهار چه دارد برای من؟
عیدِ تو را چه رابطهای با عزای من؟
با صد بهار نیز گلی وا نمیشود
در ساقههای بیثمرِ دستهای من
آری بهار خود نه که نامِ بهار نیز
دیگر نمیزند درِ ویرانسرای من
جز رنجِ خستگی و شکنجِ شکستگی
چیزی نبود ماحصل و ماجرای من
شاخِ گوزن یا پرِ طاووس،هر چه بود
در جنگلِ شما هنرم شد بلای من
زینم غم است در دمِ رفتن که باغبان
سروی به غیرِ دوست نشاند به جای من
آه این چه ظلم بود که از جانبِ شما
نفرین گرفت در عوضِ خود دعای من؟
ای سنگِ روزگار! شکستی مرا ولی
انصاف را نبود شکستن سزای من.
#حسين_منزوی.
@Iove_Poems
عیدِ تو را چه رابطهای با عزای من؟
با صد بهار نیز گلی وا نمیشود
در ساقههای بیثمرِ دستهای من
آری بهار خود نه که نامِ بهار نیز
دیگر نمیزند درِ ویرانسرای من
جز رنجِ خستگی و شکنجِ شکستگی
چیزی نبود ماحصل و ماجرای من
شاخِ گوزن یا پرِ طاووس،هر چه بود
در جنگلِ شما هنرم شد بلای من
زینم غم است در دمِ رفتن که باغبان
سروی به غیرِ دوست نشاند به جای من
آه این چه ظلم بود که از جانبِ شما
نفرین گرفت در عوضِ خود دعای من؟
ای سنگِ روزگار! شکستی مرا ولی
انصاف را نبود شکستن سزای من.
#حسين_منزوی.
@Iove_Poems