شبکه توسعه


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: not specified


زیرنظر آقایان دکتر: علی سرزعیم (اقتصاددان)، مجتبی لشکربلوکی (استراتژیست)، امیر ناظمی(آینده پژوه) و محمد فاضلی (جامعه‌شناس) و محمدرضا اسلامی(استادپلی تکنیک کالیفرنیا)
نام سابق: شبکه استراتژیست
ادمین
@Mm_135
http://t.me/itdmcbot?start=dr_lashkarbolouki

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
not specified
Statistics
Posts filter


🔲⭕️غریب آشنا، دوست دارم بیا!
مجتبی لشکربلوکی

آیا به نظرتان می رسد ما این ظرفیت، این تحمل و این بلندنظری را داریم که مدیر عامل ایران خودرو یک آلمانی باشد، مدیر عامل همراه اول یک لبنانی باشد و مدیر عامل یکی از بانک های ما یک تایوانی؟ بلافاصله خواهیم گفت ما این همه استعداد مدیریتی در کشور داریم چرا دستمان را به سوی بیگانگان دراز کنیم؟ چرا برویم زیر دست اجنبی؟ مگه ما خودمان چه چیزی کم داریم!

حالا به این واقعیت ها توجه کنید: ساندار پیچای، مدیر عامل آلفابت (گوگل)، یک هندی‌الاصل است، کارلوس گُسِن، مدیر عامل سابق رنو، اصالتاً برزیلی-لبنانی بود. مارک جوزف کارنی، رئیس اسبق بانک مرکزی کانادا بود تا اینجایش خاص نیست ولی جالب اینجاست که ۲۰۱۳ تا ۲۰۲۰ شد رئیس بانک مرکزی انگلستان! ایلان ماسک از آفریقای جنوبی آمده، دارد در آمریکا موشک هوا می کند! جنسن هوانگ در تایوان دنیا آمده اما در آنسوی دنیا دارد جهان را به عصر هوش مصنوعی می برد! نماد ژاپن چیست؟ سونی! مدیر عاملش برای مدت های طولانی یک آمریکایی بود! دارا خسروشاهی، مدیر عامل اوبر است با ۳۷ میلیارد دلار درآمد (مقایسه کنید با فروش سالانه نفت ایران)

سال هاست که ارتباط ما با جهان به سطحی اسفناک سقوط کرده. قبول ندارید؟ به چهار سوال جواب بدهیم، بعد شما و وجدان تان!
از ۱۰۰۰ شرکت برتر جهان، کدامشان در ایران دفتر فعال دارند؟
از ۱۰۰ دانشگاه برتر دنیا، چند درصدشان با دانشگاه های ایران برنامه مشترک دارند؟
از ۱۰ شرکت برتر مشاوره جهان کدامشان در ایران فعالند؟
سرمایه گذاری خارجی مستقیم (FDI) و در بازار سرمایه (FPI) ما نسبت به کشورهای عربستان و ترکیه چقدر است؟

دقت کنید که اصلا منظورم این نیست که سکان شرکت ها و سازمان هایمان را به دیگران بدهیم، بلکه تاکیدم روی همکاری و تعاملات بین المللی است. سپردن مدیریت یکی از صدها روش همکاری بین المللی است.


☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
کار کردن با خارجی ها اصلا چه فایده ای دارد؟ جدای از دسترسی به بازارهای بین المللی، جذب منابع مالی و انتقال تکنولوژی که در همه منابع اشاره می شود می خواهم روی موضوع دیگری دست بگذارم و آن تغییر عمیق درونی است. اگر با جهان کار کنیم ما دیگر آن آدم سابق نخواهیم شد:

۱) قد ما بلند می شود. فرض کنید که کسی در یک روستای ۱۰۰ نفره به دنیا می آید و همانجا زندگی می کند و می‌میرد. درکش از جهان و فرصت هایش چقدر است؟ کسی که با جهان در ارتباط است قدش بلند می شود چیزهایی را می بیند که امکان دیدن آن را قبلا نداشته

۲) می فهمیم که آدم های دیگر با دین و آیین متفاوت نیز به اندازه ما انسان هستند. به اندازه ما وجدان دارند، به اندازه ما به خانواده اهمیت می دهند، به اندازه ما برای عدالت دغدغه دارند. ما قطعا و حتما انسان تر خواهیم شد.

۳) ژن نوآوری ما تقویت می شود. دو تن از اساتید دانشگاه هاروارد و یک استاد دیگر این سوال برای شان مطرح شد که کارآفرینان نوآور با مدیران معمولی چه تفاوتی دارند؟ بررسی هایشان را در کتابی منتشر کردند به نام ژن نوآوری! آن ها متوجه شدند تفاوت در ۵ مهارت کلیدی است. یکی از آن ها شبکه سازی بود؛ ساختن ارتباطات اجتماعی و جستجوی فعالانه برای یادگیری از افراد با زمینه‌های متفاوت، تخصص‌های متنوع و دیدگاه‌های مختلف. شبکه بزرگ تر و متنوع تر یعنی ایده های با کیفیت تر، دیدگاهی وسیع تر و خلاقیت بیشتر.

۴) همزمان تواضع و اعتماد به نفس ما بیشتر می شود. وقتی در ایران زندگی می کنيم، به عنوان یک نویسنده یا کارآفرین یا مربی باشگاه فوتبال، جامعه ای که خودم را با آنان مقایسه می کنم محدود است (حدود ۱٪ جمعیت جهان). ممکن است به درستی یا نادرستی خودم را بهترین بیابم. ولی به محضی که پایم را از ایران بیرون می گذارم می بینیم که ده ها نویسنده، کارآفرین و مربی بالاتر از من هستند. دیگر امکان ندارد که مغرور شوم. ارتباط با جهان، فروتنی و تواضع می آورد. همچنین وقتی با خارجی ها کار می کنیم، می فهمیم که ما به یک اندازه باهوشیم، آن ها آدم های عجیب و غریبی نیستند. برخی از ما به خاطر شبکه محدودمان به شدت در معرض «غرور جاهلانه» و برخی دیگر در معرض ضعف اعتماد به نفس هستیم.

تا رفع تحریم ها که نمی دانیم چه زمانی است، به هر طریقی که می توانیم باید تعاملات بین المللی خود را توسعه دهیم.

می توانید مرا به غریبه پرستی، خودباختگی و «مرغ همسایه غازپنداری» متهم کنید. اما پیش از آن از خودتان بپرسید که کدام یک از استدلال های بالا اشتباه است. خلاصه کلام اینکه ما باید یاد بگیریم که با غریبه‌ها، بیگانگان، خارجی‌ها و اجنبی‌ها، کار کنیم. مدت هاست جهان، جهانی شده است و آنانکه بلد نیستند با جهان کار کنند ممکن است در نقشه های جفرافیا باقی بمانند اما در صفحات تاریخ حذف خواهند شد. با غریبه های بیشتر باید آشنا شد!

شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki


🔲⭕️مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد!
دکتر محمدرضا (میثم) سعیدی، صاحبنظر و فعال اقتصادی



در دانش مدیریت بین المللی مفهومی وجود دارد که به هزینه ها و محدودیت های خارج از شبکه بودن اشاره دارد. محدودیت‌ها و هزینه‌هایی که شرکت‌ها هنگام ورود به بازار یا شبکه‌ای جدید، به دلیل نداشتن جایگاه و پایگاه در شبکه‌های کسب‌وکار با آن‌ها مواجه اند. به این مفهوم  Liability of Outsidership (LOO) می گویند. این مفهوم به موانع زیر برای بیرونی ها/بیگانه ها/تازه واردها اشاره می کند:
◻️فقدان دسترسی به منابع محلی و ملی
◻️عدم آشنایی با فرهنگ و بازار
◻️عدم تسلط به قوانین و مقررات بازار هدف
◻️نبود ارتباطات با ذینفعان و شرکای کلیدی

در هر بازاری، شرکتی که به‌عنوان "بیرونی/بیگانه" تلقی شود، با محدودیت‌های بیشتری روبروست و دستیابی به مزایا و منابع اصلی شبکه برایش دشوار می‌شود. زمانی که شرکت‌ها در شبکه کسب‌وکار حضور فعال دارند، از مزایای گسترده‌ای مانند دانش، مهارت، فناوری، فرصت‌های رشد و نوآوری، توانایی‌ها یا قابلیت های سازمانی، اطلاعات مربوط به مقررات، و توسعه محصول برخوردار می‌شوند. این شبکه، مجموعه‌ای از مشتریان، تأمین‌کنندگان، نهادهای مالی، موسسات علمی، فناوری و بسیاری از بازیگران دیگر را شامل می‌شود که همه نقش مهمی در موفقیت کسب‌وکارها دارند. بنابراین، دستیابی به موقعیت استراتژیک در این شبکه‌ها به معنای بهره‌برداری از ارزش‌های پیدا و پنهان نهفته در روابط بین بازیگران شبکه است.
این چالش‌ها برای شرکت‌ها در سراسر جهان وجود دارند، اما برای شرکت‌های ایرانی به دلیل وجود عامل تحریم، شرایط پیچیده‌تر است. تحریم‌ها سبب محدودیت شدید در ارتباطات با تأمین‌کنندگان، اعتباردهندگان، مشتریان، قانون گذاران، تنظیم گران و سایر ذینفعان در بازارهای بین‌المللی می‌شود و مانع از تعاملات عادی شرکت‌ها با شبکه جهانی می‌گردد. این وضعیت، هزینه‌های مبادلاتی را به‌شدت افزایش داده و ریسک فعالیت‌های اقتصادی را دوچندان می‌کند.

در دنیای امروز، حجم تولید ناخالص جهانی به بیش از ۱۰۰ تریلیون دلار رسیده است. این عدد صرفاً بیانگر ارزش مالی نیست، بلکه بیانگر جریان آزاد فناوری، سرمایه‌ و ایده در سطح بین‌المللی‌است که از هر کشوری رد بشود منجر به یادگیری، حل مسئله معطوف به توسعه و ارتقای کیفیت زندگی می‌شود. چقدر از این گردش مالی جهانی از ایران رد و ته نشین می شود؟

غیبت شرکت های ایرانی از شبکه های جهانی و در دسترس نبودن ایران در تبادلات جهانی به سه نتیجه بسیار ناخوشایند منتهی می شود:
◻️عدم دسترسی به بازارها، ایده ها، سرمایه های جهانی
◻️از بین رفتن تدریجی دانش و مهارت‌های تبادلاتی و تولیدی
◻️استهلاک قابلیت‌های حل مسائل سطح بالا و به‌تدریج موجب عقب‌ماندگی، کهنگی و در نهایت قفل شدگی در چرخه توسعه‌نیافتگی.

فقط میزان تعاملات بانکی ما را با دوبی مقایسه کنید: ۲۸ بانک بین المللی جهان تراز مانند سیتی بانک، دویچ بانک، کردیت سوئیس در دوبی فعالیت می کنند در ایران چند بانک بین المللی فعالند و به واسطه آن ها با جریانات مالی و پولی و سرمایه ای جهان در ارتباطیم؟

☑️⭕️تجویز راهبردی:
غیبت ما در شبکه کسب و کارهای جهانی  بسیار خسارت‌بار است و این خسارت باید هم کمی و هم کیفی برآورد دقیق شود. راه‌حل اصلی و بنیادین در وهله اول، فهم ابعاد، آثار و تبعات خارج شبکه قرار گرفتن است. اگر این خسارت به درستی فهمیده شود هیچ سیاست‌مدار وطن دوستی لحظه ای برای حل آن درنگ نخواهد کرد.
این مساله پاسخی بسیار ساده اما نه آسان دارد. پاسخ به ظاهر ساده اما در اجرا بسیار پیچیده است. این کار سیاست مداران است که صحنه بازی را عوض کنند و برای رسیدن به آن همه باید با هم توافق کنیم. به همین دلیل امروز هیچ وفاقی مهمتر از فهم، درک و حل این موضوع در کشور وجود ندارد. وفاق ملی روی رفع موانع  پیوستن به شبکه کسب و کارهای جهانی و این کار همه گروهای فکری و سیاسی در کشور است. بازنگری و گسترش روابط بین‌المللی می‌تواند محدودیت‌های خارج از شبکه را کاهش داده و به شرکت‌های ایرانی امکان حضور در شبکه‌های جهانی و بهره‌برداری از فرصت‌های نوآوری و رشد را فراهم آورد. حقیقتا بخشی از قدرت ملی را در بین المللی شدن شرکت های ایرانی و حضور موثر و پایدار در شبکه کسب و کارهای جهانی است. چنین باد.

شبکه توسعه
@I_D_Network


🔲⭕️ایرانی ها کاتارسیس می خواهند؟!
مجتبی لشکربلوکی

دکتر داریوش شایگان، فیلسوف و  ایران‌پژوه معاصر در کتاب افسون زدگی خود دست روی نکته جالبی می گذارد: شاید کمتر قومی به اندازه ایرانی خود را به باد انتقاد بگیرد ولی ما هیچگاه نمی کوشیم درد خود را دریابیم. انتقاد ما بیشتر جنبه بیزاری و فحاشی دارد تا جنبه تحلیلی. می دانیم یک جای کار لنگ است اما نمی دانیم کجا؟ می دانیم بسیاری از مسایل باید روشن شود اما نمی دانیم چگونه؟ بحث دقیق در باره عناصری که غالب بر تفکرِ یک ملت و خلقیاتِ اوست مستلزم اندکی حوصله و اندکی عشق است. حوصله نداریم چون می خواهیم یک شبه ره صد ساله برویم. اغلب مضطربیم و چنان رفتار می کنیم که انگار آخرالزمان است و بلایی بزرگ از آسمان بر سر ما نازل خواهد شد. شتاب زده ایم زیرا که مضطربیم. اضطراب موقعی بوجود می آید که انسان از [ریشه و دلیل اصلی] دردِ خود آگاه نباشد. حصول این آگاهی و مطرح کردن آن از جمله لوازم بهداشت روانی یک ملت است. انتقاد مانند نیشتر جراح است که آلودگی چرکین را بیرون می ریزد.
ارسطو معتقد بود که نمایش آثار تراژدی یونان سبب می شد که همه نیروهای آزار دهنده ای که در درون انسان انباشته شده رها شده و سپس آرامش حاصل شود. این رهایی را ارسطو درون پالایی یا کاتارسیس می نامد. به گمانم موقع آن رسیده که ما نیز درون پالایی خود را آغاز کنیم. (به نقل از کانال سخنرانی ها)

☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
مفهوم کاتارسیس بعد از مطرح شدن توسط ارسطو بعدها بارها و بارها با معانی کمابیش مشابه و گاهی متضاد به کار گرفته شد. این روزها برخی در روانشناسی کاتارسیس را به معنای تخلیه روانی یا رهایی هیجانی در نظر می گیرند(لینک). فردی را در نظر بگیرید که تجربه استرس در یک موقعیت شغلی، یا خیانت در زندگی زناشویی یا ورشکستگی اقتصادی را تجربه کرده باشد که ممکن است باعث احساس ناامیدی، خشم، تنش و ترس شود. در یک نقطه خاص، آن‌قدر این احساسات و آشفتگی روانی می تواند طاقت‌فرسا ‌شود. و فرد به مرز انفجار برسد، مگر اینکه راهی برای رهایی از این احساس فروخورده پیدا کنند. اینجاست که کارتاسیس یعنی رهایی هیجانی یا تخلیه روانی و تکنیک های روانشناختی مرتبط با کارتاسیس مطرح می شود. تا این جا کاتارسیس در بعد فردی، اما کاتارسیس برای یک ملت هم معنا دارد؟

حالا اگر تشخیص داریوش شایگان را بپذیریم که بهداشت روانی جمعی ما ایرانیان به خاطر ناکامی های بلندتاریخی و احساس عقب ماندگی و توسعه نیافتگی، به خطر افتاده است و با مساله ای دست کم با این سه ویژگی روبرو هستیم:
1) مدام خود را به باد انتقاد می گیریم تا مرز خودویرانگری.
2) این انتقاد ما بیشتر از آنکه تحلیلی و ریشه یابانه باشد، همراه با بیزاری و فحاشی است.
3) انتقادها همراه با سردرگمی است چون می دانیم یک جای کار لنگ است اما نمی دانیم کجا؟ می دانیم بسیاری از مسایل باید تغییر کند اما نمی دانیم چگونه؟

حال چه باید کرد؟
۱) رویکرد پرسشگری خود را تغییر دهیم: به عنوان مثال به این سوالات دقت کنید: چرا ما این قدر بدبختیم؟ ما چقدر عقب مانده ایم؟ در کدام حوزه ها ما پیشرفت کرده ایم و در کدام ها نیازمند بهبود هستیم؟ در کدام حوزه هم تراز جهانی رشد کرده ایم و به چه دلایلی در برخی حوزه ها نتوانستیم مانند متوسط جهان پیشرفت کنیم؟ برخی از این سوالات با رویکرد خودویرانگری است و جنبه مخدر دارد و برخی سوالات همراه با لایه ای از امیدواری مطرح می شود و رویکرد خودپالایی دارد.

۲) رویکرد پاسخ یابی خود را تغییر دهیم: گاهی پرسش هایی که مطرح می کنیم خوب است اما رویکرد پاسخ دهی ما غلط است. یکی از دوستان به شوخی می گفت روح داریوش کبیر در ما ته نشین شده است و ما کلا هر کاری را که می خواهیم انجام دهیم باید بزرگ و اساسی باشد. پاسخ های کلان، آرمانی و دور از دسترس باعث می شود که نتوانیم از پنجره های کوچک و روزنه های محدودی که پیش روی ماست استفاده کنیم و به راه حل های کوچک، مقطعی و محلی بی توجهی کنیم. بدیهی است که همه ما می خواهیم کارهای بزرگ، اساسی، زیرساختی و دگرگون ساز انجام دهیم اما تاریخ می گوید که ممکن است انقلاب ها در طول یک روز رخ دهد اما انباشتی از اقدامات کوچک مقطعی محلی رخ داده است و آنگاه خود را در یک انقلاب ناگهانی نشان داده است.

خلاصه کنم، می شود هم سوالات را به گونه ای پرسید که نتیجه ای جز نفرت و بیزاری از خود و ناامیدی ایجاد نکند و هم پاسخ ها را به گونه ای بیابیم که نتیجه ای جزء آرمان گرایی کور و بی عملی تولید نکند. ملتی به بهره مندی و توسعه می رسد که سوالات امیدوارانه بپرسد و پاسخ های خردمندانه بیاید. خلاصه آنکه به تعبیر شایگان؛ اندکی حوصله! اندکی عشق!
شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از کانال مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki


🔲⭕️تفاوت دانشگاه‌ هاروارد با دانشگاه های ما
دکتر فرزاد دهقانیان، استاد دانشگاه فردوسی

دروس عمومی مصوب وزارت علوم، تحقیقات و فناوری ایران، به جز دروس فارسی، زبان عمومی و تربیت بدنی (در مجموع ۸ واحد)، شامل ۱۴ واحد دیگر در چهار دسته مبانی نظری اسلام، اخلاق اسلامی، انقلاب اسلامی، تاریخ و تمدن اسلامی، آشنایی با منابع اسلامی و یک درس دانش خانواده و تنظیم جمعیت است [+].

به عنوان نمونه‌ای برای مقایسه با ایران، دروس عمومی (General Education) در دانشگاه‌های آمریکا تنوع بسیار زیادی دارد و هر دانشگاه بر اساس اهداف خود دروس مختلفی را ارائه می‌دهد که در طول زمان به‌روزرسانی می‌شود. به طور مثال، دروس عمومی دانشگاه هاروارد که به صورت قبول/مردود (Pass/Fail) نمره‌دهی می‌شوند، در چهار دسته زیر ارائه می‌شوند:
1- زیبایی‌شناسی و فرهنگ - نمونه کلاس‌ها: خودت باش (Act Natural)، فرهنگ غذا خوردن، خلاقیت
2- اخلاق و شهروندی - نمونه کلاس‌ها: شادی/خوشبختی (Happiness)، آشنایی با جهل، دروغ، مزخرفات و فریب
3- تاریخ، جوامع و افراد - نمونه کلاس‌ها: اسلحه در آمریکا، پروژه دموکراسی
4- علم و فناوری - نمونه کلاس‌ها: هوش مصنوعی، محاسبات و تفکر [+].

همچنین، دروس عمومی دانشگاه ایالتی کالیفرنیا به صورت زیر دسته‌بندی شده‌اند:
1- اهداف پایه - نمونه کلاس‌ها: زبان، فرهنگ و تفکر انتقادی، اصول سخنرانی عمومی، علم و شبه‌علم
2- جهان طبیعی و اشکال مختلف حیات - نمونه کلاس‌ها: زمین‌شناسی، ریاضیات عمومی، شیمی عمومی
3- هنر و بشریت - نمونه کلاس‌ها: تاریخچه هنرهای اسلامی، زنان خاورمیانه، سنت‌های بصری اروپایی
4- فرد و جامعه - نمونه کلاس‌ها: آزادی بیان، آسیا در جهان امروز، سیاست جهانی
5- فهم توسعه فردی - نمونه کلاس‌ها: کودک در خانواده، تغذیه و سلامت، سبک زندگی سالم
6- مطالعات قومی - نمونه کلاس‌ها: اقوام بومی کالیفرنیا، اقوام آسیایی-آمریکایی، مطالعه سرخپوستان [+].

☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
توانمندسازی جامعه به معنای تقویت قابلیت‌ها و مهارت‌های افراد و گروه‌ها برای مشارکت فعال و مؤثر در زندگی اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی است. در این زمینه، دروس عمومی دانشگاهی نقش مهمی در توانمندسازی جامعه ایفا می‌کنند. دروس عمومی با فراهم آوردن دانش، مهارت‌ها، و ارزش‌هایی که برای مشارکت فعال و مؤثر در جامعه ضروری هستند، می‌توانند نقش مهمی در توانمندسازی جامعه داشته باشند. این دروس به افراد کمک می‌کنند تا به عنوان شهروندانی آگاه و مسئول، در جهت توسعه اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه خود تلاش کنند.

بررسی دروس عمومی دانشگاه‌های ایران به وضوح نشان می‌دهد که دروس ارائه شده تناسبی با نیازهای امروز جامعه ایران ندارند. اصلاح و به روزرسانی این برنامه‌ها نیازمند مطالعات جامع است، اما به عنوان پیشنهاد اولیه، دروسی همچون مبانی علم اقتصاد، آشنایی با هوش مصنوعی، اصول نگارش و ارائه، فلسفه علم، تفکر انتقادی، آشنایی با اقوام ایرانی، تاریخ معاصر ایران، تاریخچه هنر در ایران، تغذیه و سلامت، و شاد زیستن می‌توانند به عنوان دروس عمومی انتخابی در برنامه درسی دانشگاه‌ها اضافه شوند. ارائه این دروس متنوع در دانشگاه‌های جامع کشور به‌سادگی قابل اجرا خواهد بود.

در نهایت، اگر وزارتخانه‌های علوم و آموزش و پرورش برنامه جامعی برای تأثیرگذاری در توسعه فرهنگ عمومی جامعه نداشته باشند، فرهنگ عمومی به افراد و رسانه‌های غیرمتخصص و سلبریتی‌ها سپرده خواهد شد که می‌تواند موجب بروز آسیب‌های جدی در بلندمدت شود.


شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از کانال تلگرامی دکتر دهقانیان
@systemdiary


🔲⭕️من همسر توام و نه متعلقه!
مجتبی لشکربلوکی

دکتر مهراب صادقی نیا، متخصص جامعه شناسی فرهنگی مطلبی دارد که محل تامل است: به دنبال درگذشت همسر یکی از مراجع تقلید، پیام‌های تسلیتی از طرف شخصیت‌های مذهبی و سیاسی صادر شد. تعبیرهای متفاوتی در مورد ایشان به کار رفته؛
بانوی مکرمه، همسر گرامی
کریمه‌ بیت مرجع عالیقدر
همسر مکرّمه
با این حال، در شماری از پیام‌های تسلیت، از مفهوم «متعلقه» استفاده شده است. برای نمونه، امروز نیز چندین پیامک رسمی از طرف حوزه‌ علمیه برای دعوت به مشارکت در آیین تدفین آن بانوی پرهیزکار منتشر شد که در آن‌ها از کلمه‌ «متعلّقه» که وجه مؤنث «متعلّق» است، استفاده شده بود. کلمه‌ای که برای جهان امروز می‌تواند آزاردهنده باشد. 
زبان پدیده‌ فرهنگی پیچیده‌ای است. آینه‌ای‌ست که حیات فرهنگی ما را آشکار می‌کند و نظام ارزشی‌مان را برملا. ما در زبان‌مان زندگی می‌کنیم و شخصیت فرهنگی و نیز جهان‌معنای ما در زیر زبان‌مان پنهان است. کلمه‌ها نظام فکری ما هستند. کلمه‌ها را باید جدی گرفت. (منبع: کانال تلگرامی دکتر مهراب صادقی نیا)

☑️⭕️تحلیل و تجویز شخصی:

دو گونه می توان نگاه کرد:

◻️اول اینکه کلمات بازتاب نظام فکری ما هستند. فرض کنید که اگر من در هنگام رانندگی از راننده بغلی عصبانی می شوم و از الفاظ یابو و گاو استفاده می کنم. این نشان می دهد که من نظام فکری خشنی دارم و این خشونت خود را در کلمات نشان می دهد.
مثلا به زنان می گفتیم ضعیفه، یا کلمه سوسمارخور برای عرب ها یا کاکاسیاه برای سیاه پوستان و ...

◻️دوم اینکه می توان گفت که کلمات، عبارات، ضرب المثل ها به نظام فکری و رفتاری ما را شکل می دهند. فرض کنید که نسل های قبلی ما عبارت ضعیفه را در مورد زنان به کار می گرفته اند. این کلمات باعث چه می شد؟
• تقویت ساختارهای قدرت: این واژه به تقویت مردسالاری کمک می‌کرد و زنان را در موقعیت فرودست قرار می‌داد با استفاده از این عبارات، مردان می‌توانستند زنان را کنترل کنند و آن‌ها را به اطاعت از خود وادار کنند.
• توجیه نابرابری: این عبارات برای توجیه نابرابری‌های موجود بین زنان و مردان استفاده می‌شوند.
• کاهش اعتماد به نفس به خاطر تلقین و تکرار: خودتان را بگذارید جای دختری نوجوان در 300 سال گذشته وقتی از کودکی شما با چنین الفاظی بزرگ شوید چیزی از اعتماد به نفس، عزت نفس و خودباوری در شما باقی می ماند؟

یا فرض کنید یک نفر بگوید از این ستون به آن ستون فرجه و دیگری بگوید که آب از آب تکون نمی خوره! یا سگ زرد برادر شغاله یا در بر همین پاشنه می چرخه. این ها همه شان کلمات اند. اما دو گونه جهان ما را معنا می بخشند. دو گونه اقدام و کنش را برمی انگیزند. دو گونه انسان را می سازند.
کلمات سمی، جوک های سمی، ضرب المثل های سمی حتی اگر بر خود ما تاثیر نگذارد (با این دلیل که اصلا این کلمات را بر اساس نظام فکری ام می گویم و نه برعکس) بر دیگران که تاثیر می گذارند. ما در قبال تک تک کلماتی که می گوییم و بر منش و کنش دیگران تاثیر می گذاریم مسوولیم. کلماتی که به کار می بریم بعد از مدتی تبدیل می شود به پیش فرض های ما.

البته می دانیم که رابطه ذهن و زبان بسیار پیچیده است و در این مورد در رشته ها و نظریه های روان‌زبان‌شناسی، نسبی‌گرایی زبانی و زبان‌شناسی شناختی، بحث و بررسی های زیادی در این زمینه مطرح است.


جمله معروفی هست از وینستون چرچیل که می گوید ما ساختمان ها را می سازیم و بعدش آن ها ما را. فکر می کنم این رابطه بین خیلی چیزها هست از جمله اینکه می توان گفت: ما کلمات را می سازیم و کلمات ما را.
کلمات همراه با خود بار معنایی و ارزشی خاصی می آورند. به همین خاطر است که برخی کشورها، اسامی برخی مکان ها و برخی کلمات را تغییر داده اند چون حامل ارزش های قوم ستیزانه بوده است.
کلمات را جدی بگیریم، چرا که چه ما آن ها را جدی بگیریم یا نه، آن ها ما را جدی می گیرند!
آنقدری که کلمات آدم کشته اند، تفنگ ها نکشته اند.
شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از کانال مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki


🔲⭕️دولت ایران گرفتار سارکوپنيا شده است!
مجتبی لشکربلوکی

در علم پزشکی پدیده ای هست به نام سارکوپنيا. به زبان ساده یعنی از دست رفتن و کاهش ماهیچه‌ها. گفته می شود کمابیش انسان‌ها بعد از ۴۰ سالگی سالانه حدود یک درصد از حجم ماهیچه‌هایشان را از دست می‌دهند. با ضعف بافت ماهیچه ها ممکن است وزن شما تغییر نکند. حتی لاغر هم نشوید، اتفاقی که می افتد این است که نسبت عضله به چربی و استخوان کاهش پیدا می کند و شما تبدیل می شوید به پوست، چربی و استخوان و اندکی ماهیچه (عضله)! به همین خاطر افراد مسن مستعد زمین‌خوردن و شکستگی می‌شوند.
حالا این چه ربطی دارد به دولت؟ توضیح می دهم. فقط قبلش را بگویم که منظورم از دولت، قوه مجریه نیست بلکه کل سازوکار اداره کشور یعنی کل نظام حکمرانی است. دولت ما نشانه های سارکوپنيا را دارد.

☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی
وقتی روی کاغذ نگاه می کنیم تمام وزارت خانه ها، نهادها و سازمان ها -مشابه آنچه در کشورهای پیشرفته وجود دارد- را داریم. در روی کاغذ ساختار نظام حکمرانی ما تفاوت جدی ای با بقیه کشورها ندارد. (ساختار دولت می شود همان اسکلت استخوانی در بدن). برای اینکه اسکلت استخوانی به حرکت در بیاید و کار کند نیاز به نیروی انسانی با انگیزه، شایسته و کاردان داریم. وقتی به نیروی انسانی نگاه می کنیم متوجه می شویم سرجمع و از نظر تعدادی، کارکنان دولت کم نیستند.
مساله چیست؟ ما ساختارها را روی کاغذ ایجاد کرده ایم، نیروی انسانی هم به وفور به این ساختار تزریق کرده ایم. اما این ترکیب تبدیل شده به موجودی که گرفتار سارکوپنيا است. استخوان دارد. چربی به وفور دارد. عضله ای برای حرکت ندارد. سه مثال بزنم: یکی از بزرگ ترین نهادهای دولتی، آموزش و پرورش است اما معدل دانش آموزان ما در رشته های ریاضی، تجربی، انسانی به ترتیب برابر است با ۱۱.۸، ۱۲ و ۹.۱۳!! افتضاح است نه؟ باهوش ترین فرزندان این سرزمین پزشکی می خوانند اما همچنان از کمبود پزشکان متخصص رنج می بریم. روی میلیاردها مترمکعب گاز و میلیاردها بشکه نفت می خوابیم و بلند می شویم، اما زمستان بی گازیم و تابستان بی برق. این نظام حکمرانی شده است چربی و استخوان که توان راه رفتن و حل مساله ندارد. چرا؟ فعلا به دنبال دلایل پیچیده نمی رویم به سه دلیل مشهود بسنده می کنم:

۱) مهاجرت نخبگان از ایران به خارج؛ فقط کافیست آمار مهاجرت پزشکان و پرستاران را امروز در گوگل سرچ کنید.

۲) عزیمت شایستگان از دولت به بخش خصوصی: فرض کنید نخبه ای مهاجرت نکند و بخواهد سالم زندگی کند. دو گزینه پیش رو دارد: با حقوق دولتی کار کند و در عین حال از رانت های دولتی استفاده نکند و در عین حال پاسخگوی ۱۶ نهاد نظارتی و امنیتی و بازرسی باشد در برابر گزینه دیگر که در بخش خصوصی کار کند و حقوق بالاتر دریافت کند و به هیچ نهادی هم پاسخ گو نباشد. شما کدام را انتخاب می کنید؟

۳) ممانعت از حضور نخبگان: حالا فرض کنید که نخبه ای مهاجرت از ایران و عزیمت از دولت را انتخاب نکند، با پدیده شوم تری مواجه می شود به نام ممانعت. یکی را به این خاطر که در خارج درس خوانده می بریم زیر ذره بین. دیگری چون هم حزبی و هم شهری ما نیست. سومی به این خاطر که ده سال پیش در اعتراضات شرکت داشته. چهارمی به این خاطر که فرزندش مقیم کشور دیگری است. پنجمی به این خاطر که رفتار همسرش به سلیقه ما نمی خورد و این داستان شوم ادامه دارد.

آن اندک عضله ای هم که باقی مانده درگیر بروکراسی های دست و پاگیر، مافیای قدرت، ائتلاف های توزیع منافع شده و عملا به سکوت و سکون و رکود کشیده شده.
نگران آنم نظام حکمرانی آنقدر ناتوان شود که توان بهبود خودش را هم نداشته باشد و حتی نتواند نسل جدیدی از حکمرانان را پرورش دهد. همه دولت ها از چپ و راست با شعار جوان گرایی می آیند و آخرش یا دوباره در دام کهن سالاری می افتیم و یا در دام خام سالاری (جوانان قدکوتاه مدعی که یک شبه به مقامات می رسند)
نظام حکمرانی ما پوست شده و استخوان و مقدار زیادی چربی. استخوان یعنی همین ساختاری که با سازمان های عریض و طویل درست کرده ایم. عزم وجود دارد. عضله وجود ندارد. نمی توانیم مساله حل کنیم. به همین خاطر نمی توانیم ناترازی ها را حل کنیم. ناترازی های آب، انرژی، بودجه و هفت هشت ناترازی دیگر که ریشه در چند ناترازی بزرگ تر دارند که یکی از بزرگ ترین آن ها این است: ناترازی بین ظرفیت حکمرانی (عضله) مورد نیاز و ظرفیت موجود نظام حکمرانی برای حل مسایل کشور.

تحلیل گرانی که هر روز بر طبل ناترازی ها می کوبند به این سوال جواب بدهند که دولت با چه ظرفیتی می خواهد این ناترازی ها را برطرف کند؟ این یک ناترازی نیست، یک ابرناترازی است. در زمان ضعف بروکراسی، باید رفت سراغ نتوکراسی؛ حکمرانی شبکه ای و ائتلاف های مساله‌محورِ موقت بخش مردمی با دولت برای حل مسایل ملی.

شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki


🔲⭕️توسعه به شیوه نواک جوکوویچ
فرزاد دهقانیان، استاد دانشگاه فردوسی

در سال ۲۰۰۴، زمانی که نواک جوکوویچ برای اولین بار به عنوان یک بازیکن تنیس حرفه‌ای شناخته شد، در رتبه ۶۸۰ جهان قرار داشت و ۴۹ درصد بازی‌های خود را پیروز می‌شد. تا پایان سومین سال حرفه‌ای خود، او به رتبه سوم جهان صعود کرد. در این سال، درصد پیروزی‌های او به ۷۹ درصد و درآمد او از ۲۵۰ هزار دلار به ۵ میلیون دلار در سال افزایش یافت. در سال ۲۰۱۱، او به رتبه اول تنیس مردان جهان رسید و به طور میانگین سالانه ۱۴ میلیون دلار فقط از جوایز مسابقات کسب کرد و ۹۰ درصد از مسابقات خود را با پیروزی پشت سر گذاشت [+].
اما بررسی درصد امتیازاتی که جوکوویچ در هر مسابقه برنده شده، نکته جالبی را نشان می‌دهد. زمانی که نواک در رتبه ۶۸۰ جهان بود، ۴۹ درصد امتیازات هر بازی را به دست می‌آورد. وقتی به رتبه سوم جهان رسید، این درصد به ۵۲ درصد افزایش یافت. در حالی که در رتبه اول جهان، این درصد به ۵۵ درصد رسید.
استفان دانیر در یک سخنرانی TED، این موفقیت‌ها را ناشی از تصمیمات کوچک جوکوویچ در هر لحظه می‌داند. در واقع، جوکوویچ با دو بهبود ۳ درصدی در تصمیم‌گیری و کسب امتیاز، خود را به شماره یک تنیس دنیا رساند. البته، این بهبودهای کوچک نیازمند تلاش فراوان و مداوم است.


☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی

داستان موفقیت نواک جوکوویچ، نمونه‌ای الهام‌بخش برای تصمیم‌گیری در حوزه‌های شخصی و اجتماعی است. مسیر رسیدن به موفقیت، بیشتر از طریق بهبودهای کوچک و پیوسته به دست می‌آید تا تغییرات بزرگ و ناگهانی. جوکوویچ با تنها چند درصد بهبود در عملکرد خود توانست به صدر جدول تنیس جهان برسد، که نشان‌دهنده اهمیت تصمیمات در هر لحظه از زندگی است.

در زمینه رشد فردی، بهبودهای کوچک اما مستمر می‌توانند تفاوت‌های بزرگی ایجاد کنند. به عنوان مثال، روزانه چند دقیقه بیشتر مطالعه کردن، یادگیری یک مهارت جدید یا ایجاد یک عادت سالم، با گذر زمان می‌تواند به موفقیت‌های بزرگ منجر شود.

در سطح جامعه نیز با گام‌های کوچک و استراتژیک می‌توان تغییرات بزرگی ایجاد کرد. بهبود سطح رفاه یک جامعه، می‌تواند با سرمایه‌گذاری‌های کوچک در آموزش افراد آغاز شود. تغییر کوچک در سیاست‌گذاری می‌تواند سرنوشت یک کشور را تغییر دهد. به عنوان مثال، اصلاح یک قانون، به‌روزرسانی یک سیاست مدیریتی یا انجام یک حرکت استراتژیک در روابط بین‌الملل می‌تواند نتایج مهمی در سطح ملی و بین‌المللی به همراه داشته باشد. این قانون سیستم‌ها است که تغییرات کوچک در نقاط اهرمی می‌تواند دستاوردهای بسیار بزرگی را در طول زمان درپی داشته باشد.

بنابراین، مي توانيم تصمیماتي همچون انتصاب یک مدیر شایسته یا عزل یک مدیر نالایق را دست‌کم نگیریم، ادامه چنين تصميماتي را مطالبه كنيم و به تأثیرات بزرگ آنها امیدوار باشیم.

شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از کانال تلگرامی دکتر دهقانیان
@systemdiary


🔲⭕️خودنابودگری به سبک ایرانی
محمد فاضلی، جامعه شناس

یک. ایرانیان خارج از کشور یکی از سرمایه‌های مهم برای توسعه ایران هستند، همان گونه که چینی‌ها و هندی‌های خارج از چین و هند، سرمایه‌ای برای کشورشان شدند و از عوامل مؤثر در موفقیت‌های چند دهه گذشته این دو کشور بوده‌اند.

دو. در ماده ۲ «قانون نحوه انتصاب اشخاص در مشاغل حساس» که در سال ۱۴۰۱ در مجلس تصویب شده و به تأیید شورای نگهبان هم رسیده، نوشته شده «انتصاب اشخاص ذیل در مشاغل و پست‌های حساس ممنوع است» و در بند الف آن آمده «کسانی که خود، فرزندان یا همسر ایشان تابعیت مضاعف دارند.» پس نه فقط ایرانیان خارج از کشور که تابعیت مضاعف دارند، بلکه ایرانیان داخل کشور که نزدیکان‌شان تابعیت مضاعف دارند، نمی‌توانند شغل حساس داشته باشند.

سه. این افراد دارای شغل حساس تلقی شده‌اند: «معاونان و مشاوران رئیس‌جمهور و قائم­مقام آن‌ها، قائم­مقام، معاونان و مشاوران وزرا، رؤسا و مدیران عامل، مدیران کل و همطرازان آن‌ها در وزارتخانه‌ها سازمان‌ها و شرکت‌های دولتی، مؤسسات و نهادهای عمومی غیر­دولتی و دستگاه‌هایی که شمول قانون بر آن‌ها مستلزم ذکر یا تصریح نام است، از قبیل: شرکت ملی نفت ایران، سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران، بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران، بانک‌ها و بیمه‌های دولتی و مدیران سیاسی اعم از سفرا، استانداران، کارداران، رایزن­ها، فرمانداران، بخشداران، شهرداران.» شرایطی هم برای شغل حساس در نظر گرفته شده که بر اساس آن‌ها، خیلی مشاغل دیگر هم حساس تلقی می‌شوند، از جمله مشاغلی که مشمول ویژگی «ث ـ تأثیرگذاری تصمیمات در حوزه­های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی» می‌شوند.

به این ترتیب، از معاونان و مشاوران رئیس‌جمهور، و وزرا تا سطح بخشدار و شهردار؛ و هر کسی که تصمیمات مؤثر می‌گیرد، شامل شغل حساس می‌شوند.

⬜️⭕️وضع فعلی ایران
چهار. خانواده‌های زیادی که دائماً هم در حال بیشتر شدن است، فرزندان خود را راهی خارج می‌کنند.

پنج. شمار فزاینده‌ای از تحصیل‌کرده‌ها، نخبگان و آدم‌های مؤثر و ایران‌دوست به علل مختلف – از تنگنای معیشتی گرفته تا ناامیدی اجتماعی و ... – کشور را ترک می‌کنند. این افراد حتی اگر خودشان تابعیت نگیرند، فرزندان‌شان تابعیت می‌گیرند.

شش. به دلیل فقدان چشم‌انداز بهبود ملموس وضعیت اقتصادی، به نحوی که اثر معناداری بر مهاجرت ایرانیان به خارج از کشور باقی بگذارد، جریان خروج افراد تحصیل‌کرده، ماهر و توانمند کشور احتمالاً در یکی دو دهه آینده نیز ادامه خواهد داشت.

هفت. فرزندان بسیاری از خانواده‌ها راهی خارج از کشور می‌شوند و پدران و مادران‌شان در داخل کشور باقی می‌مانند.

☑️⭕️تحلیل و پرسش راهبردی
«قانون نحوه انتصاب اشخاص در مشاغل حساس» به یکباره همه ایرانیان خارج از کشور که دارای تابعیت هستند (یا فرزندان و همسران‌شان تابعیت دارند) را از کار کردن در مشاغل حساس (که تا سطح بخشدار و هر سمت تأثیرگذار دیگری ادامه می‌یابد) منع می‌کند.

«قانون نحوه انتصاب اشخاص در مشاغل حساس» پدران و مادران فرزندانی را که مهاجرت می‌کنند نیز از کار کردن در مشاغل حساس (تا سطح مدیر کل یا بخشدار!) منع می‌کند.

سؤال: فکر می‌کنید در جامعه مهاجرفرست ایران، با میلیون‌ها ایرانی توانمند خارج از کشور، با میلیون‌ها فرد توانمند ساکن در کشور که یکی از اعضای خانواده‌شان به خارج مهاجرت می‌کند، تأثیر چنین قانونی چیست؟

آیا چنین قانونی به معنای تهی کردن بوروکراسی و دستگاه دولت از هر آدم توانمندی نیست که به هر دلیلی یکی از بستگان نزدیکش مهاجرت کرده و تابعیت گرفته یا می‌گیرد؟

آیا این خودتحریمی نیست؟ آیا هیچ وقت مراکز پژوهشی، عواقب این قانون را بررسی و منتشر کرده‌اند؟ آیا دلیلی وجود دارد که یک نظام سیاسی تا این حد از بستگان افرادی که مهاجرت کرده‌اند دوری کند و خود را از خدمات آن‌ها محروم کند؟ اصلاً با ادامه روند مهاجرتی شکل‌گرفته، دامنه کسانی که می‌توان در مشاغل حساس (تا سطح بخشدار و مدیر کل!!) به‌کار گرفت خیلی تنگ نمی‌شود؟

آیا چنین قانونی به معنای تضعیف بنیان‌های سرمایه انسانی در کشور نیست؟

شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از محمد فاضلی
@fazeli_mohammad


🔲⭕️کشورداری پوپولیستی چگونه ایجاد بحران و با آن ها زندگی می کند؟
علي سرزعيم، تحلیل گر اقتصادی


صورت مساله ایران امروز این است: بحران‌ها در طول زمان بزرگ و بزرگ‌تر می‌شوند تا جایی که دیگر قابل تعویق یا پنهان کردن نیستند. در این حالت موضوع از مساله به معضل و از معضل به بحران تبدیل می‌شود. البته حل بحران‌ها زمان می‌خواهد، اما مردم خواهان حل سریع مشکل هستند و نظام تصمیم‌گیری تحت فشار اجتماعی قرار می‌گیرد که کاری بکند. در این وضعیت راه‌حل‌های سریع، جذاب‌تر از راه‌حل‌های درست جلوه می‌کند، زیرا سریع‌تر می‌تواند جامعه را آرام کند و فشار اجتماعی را از دوش سیاستمدار بردارد. مساله این است راه حل درست یا راه حل سریع؟

☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی
بیایید به عنوان به مساله برق نگاه کنیم تا  تا فرق راه‌حل‌های سریع و درست را تشخیص دهیم. سال‌هاست قیمت برق پایین نگه داشته می‌شود، زیرا تصور می‌شود با این کار رفاه شهروندان بالا می‌رود و اثر آن بر تورم حذف می‌شود! طبعا جامعه از این وضع استقبال می‌کند و سیاستمدار خوشحال است که مردم را راضی کرده. [یک بازی به ظاهر برد – برد یعنی هر دو طرف راضی] مردم عادت‌های رفتاری خود را با قیمت برق پایین تطبیق می‌دهند یعنی عادت می‌کنند که برق را بی‌مبالات مصرف کنند و برخلاف نسل‌های قبل که به روشن ماندن چراغ حساسیت داشتند به این امر بی‌توجه می‌شوند. حیاط خانه‌ها و مجتمع‌های مسکونی چراغانی می‌شود و روی دیوارهای خانه چراغ‌هایی نصب می‌شود و نورافشانی بر نمای خانه رواج می‌یابد، زیرا بر زیبایی خانه می‌افزاید. سازندگان به نورگیر بودن و بزرگ بودن پنجره‌ها بی‌تفاوت می‌شوند. دیوار خانه‌ها و پنجره‌ها عایق نیستند و به همین دلیل گرما و سرما به سادگی به خانه نفوذ می‌کند، ولی کسی مشکلی ندارد، زیرا می‌توان با روشن کردن سیستم سرمایش یا گرمایش آن را دفع کرد. خلاصه کلام آنکه یک سیاست نادرست رفتارهای نادرستی را موجب می‌شود.

وقتی گفته می‌شود که مصرف برق هم توسط خانوار و هم توسط بنگاه‌های اقتصادی بهینه نیست بلافاصله گفته می‌شود که باید با کار فرهنگی آن را اصلاح کرد و سیاست پیشنهادی «التماس‌درمانی» است. نصب بنر و تبلیغ و پخش نماهنگ و ... در دستور کار قرار می‌گیرد، اما آنچه در عمل رخ می‌دهد افزایش مصرف و بی‌فایده بودن این روش است. وقتی گفته می‌شود باید با اهرم قیمت، مردم را سوق داد که رفتارشان را بهینه کنند، پاسخ می‌دهند که شما به دنبال استبداد هستید که می‌خواهید مردم را به تغییر رفتار مجبور کنید. نهایتا کار آن‌قدر وخیم می‌شود که شرکت برق ناچار به قطع برق می‌شود. [آن بازی برد-برد به یک بازی باخت-باخت تبدیل می شود هم مردم و هم سیاست مداران شاکی] حال پرسش این است که جریمه کردن پرمصرف‌ها استبداد است یا قطع برق شهروندان؟

اگر با منطقی سازی قیمت برق، پرمصرف‌ها را به اصلاح رفتار سوق دهیم، مشکل کمبود برق منتفی خواهد شد، ولی عجیب آن است که از این راه‌حل درست استفاده نمی‌کنیم و کماکان به دنبال راه‌حل معجزه‌آسا هستیم. در حکمرانی هیچ معجزه‌ای در کار نیست! نتیجه این وضع آن است که فشار کمبود برق بر سر صنعت و تولید خراب می‌شود که صدای کمی دارد و مظلوم‌تر از دیگر بخش‌های کشور است. [قطعی برق تولید و صنعت یعنی افت درآمد و رفاه جامعه!] وقتی قیمت برق بالا باشد بنگاه‌های اقتصادی هم سراغ بهینه سازی مصرف انرژی می روند. و همچنین بخش خصوصی انگیزه پیدا می کند که وارد بازار تولید برق شود.

در چنین وضعیتی کسانی ظاهر می‌شوند که می گویند دولت‌های قبل در ساخت نیروگاه‌های جدید کوتاهی کرده‌اند و وزیر نیرو باید کسی باشد که با صنعت نیروگاه‌سازی آشنا باشد تا بتواند در کوتاه‌ترین زمان، نیروگاه‌های جدیدی را درست کند. اما راه‌حل درست این است که باید با مردم صحبت کرد و فلسفه منطقی سازی قیمت و قیمت گذاری پلکانی برای پرمصرف‌ها را تشریح کرد. پس برای وزارت نیرو فردی مناسب است که بتواند با مردم چنین گفت‌وگویی داشته باشد، وزیر گفتمان‌ساز نه وزیر نیروگاه‌ساز! وقتی می‌توان با اصلاح رفتار، کمبود برق را تا حد زیادی منتفی کرد، چرا باید منابع بسیار محدود کشور را صرف ساخت نیروگاه‌های جدید‌ کرد؟ در اینجاست که تفاوت پوپولیسم و عقلانیت در حکمرانی ظاهر می‌شود. در روش پوپولیست‌ها باید بخش عرضه برق تقلا کند که خود را به سطح مصرف برساند، اما در حکمرانی مبتنی بر عقلانیت، این بخش مصرف است که باید خود را با میزان عرضه تطبیق دهد. روشن است که اگر اقتصاد و صنعت رشد کند نیاز به نیروگاه بیشتر می‌شود و باید نیروگاه ساخت، ولی وقتی اقتصاد رشد زیادی ندارد تاکید صرف بر ساخت نیروگاه‌های جدید در کشور شیوه بی‌فرجامی است و بحران را تنها چند سال به عقب می‌اندازد و چند سال بعد دوباره با بحرانی بزرگ تر و عمیق تر روبه‌رو خواهیم شد. (بازنشر با اندکی تغییر از دنیای اقتصاد)


شبکه توسعه
@I_D_Network


🔲⭕️بحران۵۳ در ایران!
امیر ناظمی


نظام حکمرانی فعلی ایران را می‌توان با شاخص‌های مختلفی، تحلیل کرد و نام‌های مختلفی بر آن گذاشت. اما از دید تحلیل‌گران توسعه، نمونه یک «نظم دسترسی محدود» (LAO) است. در حقیقت گروه‌های محدودی، قدرت سیاسی را در اختیار دارند و به ندرت و به سختی فردی خارج از آن فرادستان اجازه حضور در ساختار قدرت را می‌یابد. نام‌های تکراری در کابینه‌ها، جابه‌جایی افراد از دولت به بخش‌های حاکمیتی و بالعکس، حضور بالای آقازاده‌ها در مناصب میانی نشانه‌هایی از این «دسترسی محدود» است. این «گروه‌های محدود» که قدرت را در حوزه‌های مختلف در دست دارند، برآمده از دو رویداد هستند:
◽️انقلاب۵۷
◻️جنگ ۸ساله با عراق

قدرت در ایران امروز میان گروه‌هایی است که در زمان انقلاب۵۷ یا در زمان جنگ، میان گروه‌هایی از هم‌رزمان و حامیان آن‌ها شکل گرفته است.

تمام قریب به اتفاق وزراء، از زمان انقلاب۵۷ تا کنون، عضو یکی از ۲شبکه بوده‌اند و توسط آنان نیز پشتیبانی شده‌اند.

☑️⭕️تحلیل راهبردی: چالش پیش روی «نظام دسترسی محدود» ایران
هر دو شبکه به لحاظ سنی در آخرین سال‌های خود برای تشکیل نظام اداری هستند. متولدین ۱۳۵۳ به بعد عملا به لحاظ سنی در زمان انقلاب کمتر از ۴ سال داشته‌اند، که این امکان برای آنان وجود نداشته است که داخل شبکه‌ای انقلابی بوده باشند. در زمان اتمام جنگ نیز کمتر از ۱۴سال بوده‌اند که امکان حضور در شبکه هم‌رزمان جبهه را از آنان گرفته است.

در سال‌های پس از انقلاب، این شبکه‌های هم‌رزمان و انقلابی‌ها، هم با حذف گروه‌هایی از خود، تقریبا همه دولت‌ها را در اختیار داشته‌اند. به همبن دلیل سن کابینه در دولت ۴م با ۳۹سال سن آغاز می‌شود، و تقریبا به اندازه‌ی رشد سن آن‌ها، هر دوره در حدود ۳ تا ۴ سال به سن کابینه افزوده می‌شود، تا در زمان پزشکیان به رکورد ۶۱سال می‌رسد. (نمودار)

در حقیقت مشکل این نظم دسترسی محدود، آن است که با معیارهایی شکل گرفته است، که افراد متولد بعد از ۵۳ به صورت طبیعی امکان حضور در آن شبکه را ندارند. اما پایه‌های این «نظم دسترسی محدود» که از ایدئولوژی (باورهای مشترک) و منافع مشترک تغذیه می‌کند، برای واگذاری قدرت، به مرور دچار بحران شده است.

اعتماد به نیروهای جدیدی که هم باورمند به ارزش‌های آنان باشند و هم تضمین‌کننده منافع مشترک آنان، کار را برایشان سخت کرده است. به همین دلیل یکی از ۲ راه زیر را انتخاب کرده است:

◻️وابستگی خانوادگی: انبوهی از مدیرانی که فرزندان و دامادها و... خویشاوندان مدیران رده بالای پیشین

◻️وفاداری به شبکه منافع:‌ که منجر به پیدایش مدیرانی منفعت‌جوشده است که اغلب ایده، استقلال و توانمندی لازم را نداشته و صرفا به دلیل وفاداری به شبکه، گزینش شده‌اند. کسانی که در ادبیات شبکه‌های اجتماعی به نام «کیف‌کش» نامیده می‌شوند.

هر ۲ راه بالا منجر به کاهش توانمندی نظام اداری شده است و در ادامه به ناکارآمدی افزوده است. این ناکارآمدی اکنون تبدیل به بحرانی عظیم شده است.

چرا ۱۳۵۳ مهم است؟
یک) اکنون حدود ۸۳٪ از جامعه متولدین بعد از ۵۳ هستند، در حالی که هنوز حاکمیت تن به بازترکردن دسترسی محدود خود نداده است. وقتی بخش بزرگی از جامعه برای خود شانسی برای حضور در قدرت نبیند، موضع‌گیری‌اش در برابر آن افزایش می‌یابد.

دو) تغییرات سریع در جهان در ۵۰ سال گذشته منجر به تغییر فهم انسان‌ها و تغییر ارزش‌ها و نگرش‌های آنان شده است. مطالعات ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان به خوبی این تغییر را نشان می‌دهد (مقایسه موج۱ با۴). در حالی که قدرت در انحصار همان گروهی است که ارزش‌ها و نگرش‌هایشان در بهترین حالت مربوط به موج۱ است ولی جامعه واقعی در دنیای موج۴ زندگی می‌کند. این امر شانس گفت‌وگو میان حاکمان با جامعه را از بین برده است.

سه) با معیارهای فعلی، به جز همان «وابستگان خانوادگی» و «وفاداران شبکه منافع» شانس اندکی برای ورود به قدرت وجود دارد. حتی اگر وقتی ۱ یا ۲٪ از افراد خارج از این شبکه‌ها به قدرت دست می‌یابند، چنان غیرخودی نگریسته می‌شوند که تمام سیستم در برابر هر اقدام او می‌ایستد.

چهار) حتی با فرض ورود این افراد نوآمده به قدرت، جامعه نیز در شایستگی آن افراد تردید کرده و فرض می‌کند او نیز متعلق به یکی از دو شبکه است. در نتیجه به سرمایه اجتماعی لازم برای تغییر و بهبود، دست پیدا نمی‌کند.

پنج) حتی شعار «دولت جوان انقلابی» در عمل منجر به جمعی از همان دو گروه «وابستگی خانوادگی» و «وفاداران به شبکه منافع» شد.

به این ترتیب نظام سیاسی ایران ناچار است تا دست به بازنگری در معیارهای تعریف خودی-غیرخودی بزند. و احتمالا بنا به قانون طبیعت دولت پزشکیان آخرین باری است که دو شبکه انقلابیون۵۷ و هم‌رزمان جنگ، می‌توانند همچنان کابینه را در انحصار خود بگیرند.

شبکه توسعه
@I_D_Network
بازنشر از صفحه شخصی امیر ناظمی


🔲⭕️پدیده دولت مگسی!
مجتبی لشکربلوکی

با دو تجربه/خاطره شروع می کنم:
تجربه اول: زمانی که در دولت بودم، کسی از رفقای دور بعد از مدت ها مرا پیدا کرد و گفت که آقا نمی توانی کاری در حد کارمندی در دولت برایم جور کنی؟ از زیر زبانش کشیدم که چه شده که بعد از سالها کار کردن در بخش خصوصی می خواهد به دولت بیاید، گفت آقا جان! من هر کسی را می بینم که در [اسم سازمان را عمدا حذف کردم] کار می کند می بینم که بعد از مدتی خانه می خرد و ماشین آنچنانی. هدیه هایی که این ها در آن موقعیت دریافت می کنند به اندازه کل درآمد سال من است. وقتی از انگیزه شریف این بزرگوار آگاه شدم، مبهوت شدم.

تجربه دوم: در ماجرای انتخاب وزرا و معاونین و مدیران شرکت ها و هیات مدیره ها می دیدم که افراد چقدر این مساله برایشان مهم است، چقدر لابی می کنند، گاهی اوقات چقدر خود را کوچک می کنند که به قدرتی و میزی برسند. یکی از کسانی که در فرآیند انتخاب وزرا درگیر بود می گفت که ۱۱ هزار پیام در شبکه های اجتماعی دریافت کرده. یا شنیده ام که برخی چقدر تلاش می کنند که با هدیه و سکه و لطف صندلی خود را به هر قیمتی ولو به قیمت فروش شرافت شخصی و حتی به قیمت به خیانت به منافع ملی حفظ کنند.

ماجرای انتخاب وزرا در این دوره هم مجدد برایم این خاطره های تلخ را زنده کرد. از خودم پرسیدم که واقعا دلیل این اشتیاق چیست؟ بهترین روش آن را درون بینی یافتم. چون هر چیز بدی که در دیگران می بینم در من هم هست. بنابراین صادقانه از خودم پرسیدم چرا اینگونه برای مقام و مسوولیت بال بال می زنم. به پنج دلیل رسیدم:

۱) شهوت قدرت: اینکه پشت میز بنشینی و فرمان برانی و عزل و نصب کنی، لذت دارد. انکار نمی شود کرد. راننده شخصی، منشی و خدم و حشم فرمانبردار، اینکه حیات و ممات دیگران به یک امضای تو بستگی داشته باشد لذت دارد.

۲) کسب شهرت: بدیهی است که آدمی که مدیر می شود در رسانه ها قرار می گیرد و شناخته می شود و ...

۳) دستیابی به ثروت: دستیابی به میز یعنی امضاهای طلایی، یعنی اینکه با یک امضای خیلی ساده و کوچک می توانی تراکم بیشتری به یک سازنده تخصیص دهی یا تعرفه گمرکی را تغییر دهی یا تخفیف مالیاتی بدهی و همین می شود ۲۰۰میلیارد تومان. خوب قاعدتا نباید به خاطر زحمتی میکشی ۱۰٪ ناقابل از ان را دریافت کنی؟ چرا که! از نظر برخی حلال تر از شیر مادر است!

۴) شوق خدمت: باید صادقانه بگویم کسانی را دیده ام که واقعا نه به خاطر پست و مقام، شهرت و ثروت بلکه واقعا از سر خلوص نیت و شوق خدمت دوست دارند که در موقعیتی باشند که بتوانند تاثیری بر بهبود زندگی مردم داشته باشند. به دوستی با آنان می بالم

۵) خودشکوفایی: آبراهام مزلو اندیشمند معروف مدلی چند سطحی در مورد نیازهای بشر دارد و آخرین سطح آن را خودشکوفایی می داند. و می گوید که گاهی پیشران رفتار ما نیاز به خودشکوفایی است نه امنیت، نه خوراک و نوشاک و پوشاک. برخی افراد نیز چنین هستند. فرض کنید ۲۲ سال تا مقطع دکترای جامعه شناسی یا اقتصاد درس خوانده اید، ۱۰ سال هم در مدارج مختلف کسب تجربه کرده اید و حالا دوست دارید که قبل از مردن، نقشی ماندگار از خود به جای بگذارید. آموخته های دانشگاهی و تجربی خود را بکار بگیرید و اگر چنین نکنید انگار کاری نکرده ای در این دنیا دارید و به خودتان بدهکارید.

☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
خب فرض کنیم که دست کم به این ۵ دلیل من و امثال من هجوم می آوریم به سوی مسوولیت از شهوت قدرت گرفته تا شوق خدمت. با دو دلیل آخر کاری ندارم. اما با سه تای اول چه می توان کرد؟ راه حل آن است که از دولت شیرینی زدایی شود! شیرینی به همراه خود مگس می آورد! دولت در ایران بسیار شیرین و جذاب است چون پر است از امضاهای طلایی، سرشار است از امکان تبانی، مملو است از امکان عزل و نصب. یکی از وزرای سابق تعریف می‌کرد در دوران وزارتش برای ۱۰۰۰ نفر حکم زده! دولت باید شیرینی زدایی شود وگرنه سه دسته اول همچنان در طلب قدرت، شهرت و ثروت، به دولت هجوم می آورند. چهار راه اصولی رهایی از دولت مگسی چنین است:

◻️واگذاری شرکت های دولتی (خصوصی سازی و نه اختصاصی سازی منجر به شکل گیری الیگارشی شبیه به تجربه روسیه) برای کوچک کردن امپراطوری دولت به گونه ای که وزرا شیرینی عزل و نصب کمتری داشته باشند
◻️حذف مجوزهایی که منوط به امضاهای طلایی شخصی است و جایگزین سازی آن با سایر روش ها و شفاف سازی فرآیند اعطای مجوزها
◻️اتوماتیک سازی و هوشمندسازی نظام تصمیم گیری به گونه ای که الگوریتم ها به جای انسان تصمیم بگیرند.
◻️محدود کردن هر گونه حضور و تعامل بعدی صاحبان سمت در بخش خصوصی که در تضاد منافع با موقعیت فعلی شان است.
دولت اگر مگس ها را از خود نراند، کار به مگس ختم نمی شود، خرمگس ها نیز ظهور خواهند کرد.

شبکه توسعه
@I_D_Network
بازنشر از کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki


🔲⭕️رئیس جمهوری با روسری بلند گل گلی
مجتبی لشکربلوکی

نمی دانم که آن روز را خواهم دید یا نه؟ شاید هم به عمر من قد ندهد. آرزو دارم روزی رئیس جمهور ایران یک بانوی باوقار با روسری بلند رنگی باشد که در عین حال که مدیر و مدبر است، مادر هم هست و سال ها بعد از آنکه مردان برای خانواده بزرگ ایران، پدری کرده اند برای ما مردم، مادری کند. چرا که نه؟ تا آنجا که شمرده ام تا کنون بیش از ۱۰۰ بانو، ریاست جمهوری، نخست وزیری و صدر اعظمی را در سراسر جهان تجربه کرده اند؛ مرکل در آلمان، حلیمه یعقوب در سنگاپور، مارگارت تاچر در انگلستان، عاطفه یحیی آغا در کوزوو،  کرستی کالیولاید در استونی و .... از خود نامی نیک و میراثی ماندگار به جا گذاشته اند. چرا برای ما چنین چیزی رخ ندهد؟
در تاریخ معاصر اولین باری که یک بانو به بالاترین مقام سیاسی یک کشور بزرگ رسید، سال ۱۹۶۰ بود که بندارانایکه نخست‌وزیر سریلانکا شد. یعنی ۶۴ سال پیش! آخرین آن هم (در زمان نوشتن این جستار) کلودیا شاینباوم رئیس‌جمهور فعلی مکزیک است.
پیش خودم می گویم اگر چنین چیزی برای ایران رخ دهد؛ قطعا برند ملی (National Brand) ما به ناگاه چندین و چند پله ارتقا خواهد یافت.

☑️⭕️تجویز راهبردی
این تجویز خطاب به بانوان و دختران است و همچنین خطاب به پدران و مادرانی است که دختر دارند. خطاب به معلمان و استادانی است که به دانش آموزان و دانش جویان دختر درس می دهند. خطاب به مدیران و وزرایی است که افتخار همکاری با بانوان را دارند؛

شاید خود شما و شاید فرزند دختر شما و شاید دختر خجالتی که امروز استخدامش کردید رئیس جمهور فرداهای ایران باشد. می گویید دختر خجالتی ممکن است که روزی رئیس جمهور شود؟ بله! داستان زندگی آنگلا مرکل صدر اعظم موفق آلمان را بخوانید. شاید همان دختر دانشجوی کم حرفی که جرات ندارد ایده های بزرگش را با شما مطرح کند وزیر فرهنگ یا وزیر مسکن یا وزیر اقتصاد نسل بعدی این سرزمین باشد. باور کنیم اگر نگاهمان را به بانوان و دختران عوض کنیم آنگاه استعدادها شکوفا خواهد شد. اعتماد به نفس فوران خواهد کرد و پتانسیل ها آزاد خواهد شد. 

بانوان ما بیش از آنکه مشکل مهارت و دانش و تخصص و آگاهی داشته باشند با سقف شیشه ای ما مردان روبرو هستند. این سقف شیشه ای نه تنها خود را در تصمیمات و برخوردهای مان نشان داده که حتی در قانون اساسی ما هم نفوذ کرده است و در مورد رئیس جمهور گفته شده است که باید از رجال سیاسی باشد! چرا؟ چون این سقف شیشه ای در ذهن تاریخی این سرزمین حک شده است. کمترین مطالبه ما به عنوان یک شهروند توسعه خواه باید این باشد که در اولین فرصت که قانون اساسی بازنویسی می شود واژه رجال سیاسی را برای همیشه تغییر دهیم.

در پویایی شناسی سیستم ها مفهومی داریم به نام چرخه شوم! یعنی اینکه پارامتر الف منجر به پارامتر ب می شود. و پارامتر ب منجر به پارامتر ج می شود و همین طور آخرین پارامتر دوباره به پارامتر الف برمی گردد و آن را تقویت می کند. یک حلقه خود تقویت کننده شوم!  بانوان ما در چرخه شومی که ما برایشان ساخته ایم گیر افتاده اند. به خاطر نگاه محدود ما (سقف شیشه ای)، فرصت تجربه ورزی در سطوح مدیریتی را از آنان دریغ می کنیم و آنگاه تعداد دختران و بانوانی که اعتماد به نفس مدیریتی و تجربه مثبت مدیریتی دارند خود به خود کم می شود و به همین دلیل فرصت و جسارت تجربه ورزی کمتری برای سطوح بالاتر خواهند داشت و مطالبه کمتری خواهند داشت برای بالا رفتن از نردبان قدرت و مدیریت و این داستان ادامه دارد.

امیدوارم زنده باشم و ببینم که ایران را به دست بانویی مهربان، خوش فکر، خوش گفتار و دوست داشتنی سپرده ایم. برای آن روز فقط آرزو نکنیم، تلاش کنیم و تغییر کنیم.
شبکه توسعه
@I_D_Network
بازنشر از ک
انال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki

31k 1 273 296

🔲⭕️سیاه چال قفل شدگی و پنجره فرصت انتخاب کابینه
دکتر میثم سعیدی.استاد دانشگاه و فعال صنعتی


نظام حکمرانی اجرایی کشور به دلایلی دچار چالش و بحران فرسودگی و ناکارآمدی شده است. این مسئله در سخنان تمامی نامزدهای ریاست جمهوری، مشهود بود. به وضوح می‌بینیم که نظام اداری ایران کارآیی خود را از دست داده‌. در ده های اخیر، به دلیل کاهش ذخیره دانش و جایگزینی مدرک‌داران بی‌سواد و مدعی به‌جای افراد متخصص و مهارت مند، فرایندهای پایه کشورداری دچار اعوجاج و ناکارآمدی شده‌اند که نتیجه آن ناکارآمدی، فساد و در نهایت، ناامیدی مردم بوده است.
اکنون اما یک پنجره فرصت به واسطه انتخابات‌، گشوده شده است. انتخابات، ظرفیتی برای بازآفرینی دولت است. متأسفانه در کشور ما در دو دهه گذشته، از این ظرفیت به درستی استفاده نشده است.
نکته اصلی این است: شرایط نظام حکمرانی کشور در عرصه اجرايی به شرایط قفل شدگی رسیده است که ناشی از پدیده وابستگی به مسیر است. [زمانی که انتخاب های پیش روی ما به خاطر انتخاب های گذشته ما مسدود و محدود می شود ما با پدیده وابستگی به مسیر روبرو هستیم. درست مانند شرایط فعلی که به خاطر عملکرد و انتخاب تمام دولت های قبلی پنجاه سال اخیر، دولت فعلی دستش برای انتخاب بسته یا محدود است]

این گزاره به این معناست که ساختار اداری در مسیر و تاریخ طی‌شده نظام حکمرانی قفل شده‌ است. اگر خبر استفاده از همان افراد گذشته برای اداره وزارتخانه‌ها صحت داشته باشد، این عملا باعث می شود که قفل شدگی بیشتر شود و مانع از گشایش مسیر را خواهد بود زیرا آن‌ها خود در شکل‌گیری این وابستگی نقش داشته‌اند.

☑️⭕️تجویز راهبردی:
آیا می‌توان بر این قفل‌شدگی غلبه کرد؟ پاسخ مثبت است اما بسیار دشوار و پرهزینه است که البته نباید درنگ کرد. با انتخاب هر رئیس‌جمهور جدیدی، این پنجره فرصت غلبه بر وابستگی به مسیر در نظام حکمرانی برای مدت محدودی گشوده می شود. هر رئیس جمهور جدیدی می‌تواند فرصتی برای غلبه بر این قفل شدگی تاریخی باشد و اندک غفلتی از سوی ایشان، دوباره ما را به سیاه‌چاله وابستگی به مسیر خواهد انداخت.

1) اولین گام برای غلبه بر این قفل‌شدگی تاریخی، انتخاب و گزینش افرادی به عنوان مدیران ارشد همکار در دستگاه عریض و طویل اجرایی است که فهم دقیقی از این مسئله (قفل شدگی تاریخی) دارند و البته خودشان هم بخشی از علت این مساله نیستند (پس ذاتا می توانند وابستگی به مسیر را کاهش دهند).

2) موفقیت رئیس جمهور به انتخاب ترکیبی خردمند، با تجربه، مستقل (هم استقلال رای داشته باشند و هم استقلال سیاسی و جناحی) و بدون یال و کوپال که نه بر اساس لابی و سفارش بلکه بر اساس شایستگی انتخاب شده اند. چنین ترکیبی به همراه اندکی ریسک‌پذیری می‌تواند گامی موثر برای غلبه بر وابستگی به مسیر در نظام حکمرانی باشد.

3) هیأت دولتی با این ویژگی‌ها می‌تواند در انتخاب های بعدی خود در زیر مجموعه ها، هلدینگ ها، شرکت ها، همین معیارها را به کار گیرد و تحولی بزرگ ایجاد کند که نتیجه آن کارآمدی و سلامت دستگاه اداری کشور خواهد بود.
مردم هم از چنین انتخابی استقبال خواهند کرد چون می خواهند چهره های جدید، موثر، کارآمد و متخصص را در صدر امور اجرایی ببینند نه افرادی که بارها و بارها، امتحان خود را پس داده اند. چنین باد.

شبکه توسعه
@I_D_Network


🔲⭕️تحلیل پدیده حاج سید اصغر حمال
مجتبی لشکربلوکی


دکتر نعمت الله فاضلی، جامعه شناس معاصر ماجرایی بسیار شنیدنی را تعریف می کند به نقل از استاد پاپلی یزدی از جلد دوم شازده حمام. اول این ماجرای جذاب را با هم بخوانیم و سپس تحلیل کنیم. قبلش خیلی شفاف بگویم که واژه حمال به هیچ وجه نباید ذهنیت منفی ایجاد کند. هر کاری شریف است از جمله باربری. بر شانه تمام باربران با شرافت با افتخار بوسه می زنم!
پاپلی یزدی در سال ۱۳۴۶ تصادفی اصغر حمال را در مشهد موقع گدایی می بیند و او را می شناسد. اصغر پیشتر در گاراژی در یزد باربری می کرد. پاپلی احوالش را می پرسد و ناهار مهمانش می کند و با هم دوست می شوند. زمان می گذرد و اصغر داستان زندگی اش را برای پاپلی می گوید.
اصغر برای زیارت به مشهد آمده و شبی کنار حرم نشسته و سرش را روی زانویش گذاشته بود. عابران به گمان این که گداست، جلوی پایش پول می گذاشتند. اصغر می بیند در زمان کمی ۵ تومن پول به او داده اند. همان شب دو ساعت دیگر سرش را به زانو می گذارد و ده تومن جمع می کند. پولی بسیار بیشتر از بار زدن یک کامیون.

اصغر حمالی را رها می کند و به گدایی می پردازد و روزی ۵۰ تومن گدایی می کند. مدتی بعد پاپلی، اصغر را در حال نزول دادن می بیند، در حالی که شالی سبز دارد و سید هم شده! پنج سال می گذرد و سید صاحب خانه ای بزرگ و مال و منال اشرافی می شود. همسرش را هم وارد دلالی می کند و او جهیزیه دخترش را از همین راه فراهم می سازد. حالا اصغر حمال مشهور شده به «حاج سید اصغر».
حاج سید اصغر حمال ساکن تهران می شود. سال ۶۷ پاپلی «حاج سید اصغر» که اکنون دیگر حمال نیست را در تهران مجدد می بیند که صاحب صرافی در خیابان فردوسی و کاخ و جلال و جبروت است.

فقط اصغر حمال نیست که درمی یابد با زحمت کشیدن نمی شود پولدار شد، اطراف ما پر است از «حاج سید اصغر حمال‌ها» که از راه گدایی، ربا، دلالی و زندگی رانتی و انگلی، گنج قارون دارند و سید سبز پوش هم شده اند.
حاج سید اصغر حمال ها همه جا هستند، حتی در دانشگاه ها. کم نیستند اعضای هیات علمی که بدون زحمت و صلاحیت و با دوشیدن دانشجویان استاد شده اند. در ادارات دولتی، صنایع و کارخانه جات و بانک ها هم مدیران زیادی می بینیم که همان اصغر حمال اند که از نردبان باندبازی و رانت بالا رفته اند. یکی از علل فلاکت ایران رشد این «طبقه انگل» است. دکتر نعمت الله فاضلی در دامه نوشته خود این پدیده را تحلیل می کند (رفرنس: کانال تلگرامی ایشان) اجازه می خواهم با اندکی تفاوت، تحلیل خودم را ارایه کنم.

☑️⭕️تحلیل و تجویز:
چرا جامعه ما حاج سید اصغرحمال پرور است؟ اگر از جواب های ساده بگذریم و کمی عمیق تر نگاه کنیم: پاداش ها، پیشران رفتار ما هستند. اگر رفتاری، پاداش دریافت کند؛ تقویت و تکثیر می شود و اگر رفتاری پاداش دریافت نکند یا در عوض با عقوبت روبرو شود تضعیف و محو می شود. (مثلا اگر آن روز اصغر حمال از گدایی پول خوبی دریافت نمی کرد آن رفتار ادامه پیدا نمی کرد). دقت کنید که وقتی می گوییم پاداش یا عقوبت شامل همه چیز می شود مالی، معنوی، روانی اعم از ثروت، شهرت، منزلت و ...

خب سوال این است که چه چیزی پاداش ها یا عقوبت ها (یا بازخورد مثبت و منفی) را رقم می زند. برخی از دانشمندان می گویند: نهادها. نهادها چه هستند؟ قواعد زندگی جمعی که توسط خود انسان در طول تاریخ ایجاد می شود و تعیین می کنند که چه چیزی خوب است و چه چیزی بد است. چه چیزی شدنی است و چه چیزی نشدنی است و هر کاری باید چگونه انجام شود. نهادها روی پاداش ها تاثیر می گذارند و پاداش ها روی انگیزه ما و انگیزه هم رفتار (عملکرد) ما را جهت می دهد. بگذارید نمونه موردی اصغر حمال را به خاطر کمبود جا صرفا با دو نهاد ساده تحلیل کنیم.

1) اگر صدقه فردی در ایران رواج نداشت و همه از طریق سازمان های تخصصی نیکوکاری مانند خیریه ها صدقه می دادند آیا امکان داشت که اصغر حمال به چنین درآمدی برسد؟ خیر. نهاد صدقه فردی به جای نیکوکاری/صدقه جمعی یک نهاد موثر در پاداش دهی به اصغرحمال هاست.

2) در برخی کشورها قاعده پولت را از کجا آورده ای حاکم است. یعنی حتی اگر شما بخواهی پول را به حساب شخصی خودت آن هم در بانکی که 20 سال است در آن حساب داری واریز کنی، و مبلغش بالاتر از یک حدی باشد باید مدرک بیاوری. همین نهاد ساده باعث می شود که امکان شکل گیری طبقه انگل کمتر و پرهزینه تر شود.


شکل گیری طبقه انگل (مدیران دولتی که با باندبازی پست می گیرند، کاسبانی که با رانت و رشوه رشد می کنند و ...) ناشی از نهادهایی است که خودمان طراحی کرده ایم. اگر می خواهیم جامعه ای بدون انگل داشته باشیم، باید نهادهای توسعه ای ایجاد کنیم و جایگزین نهادهای غارتگر کنیم، بدون نهادهای درست آدم های خوب و زحمت کش هم «حاج سید اصغر» می شوند.

شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از ک
انال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki


☑️⭕️آقای پزشکیان، پزشک خوب هم بمانید
محمد فاضلی؛ جامعه شناس

جناب آقای مسعود پزشکیان رئیس‌جمهور شدید. منتخب و رئیس‌جمهور ملت شریف، بزرگ و عزیز ایران بودن، افتخار بزرگی است. مبارک‌تان باشد. این جایگاه چنان ارزشمند و خطیر است که می‌توان آن‌را به جان بیمارانی تشبیه کرد که پزشک‌شان بوده‌اید و قلب‌شان را جراحی کرده‌اید. از این‌رو چند نکته:

یک. پزشک خوب، صدای و توضیحات بیمار را به تفصیل گوش می‌کند. #شرح‌_حال بیمار را دقیق می‌شنود. شما نیز ابزارهای مختلف حکمرانی برای شنیدن صدای مردم دارید. بهترین ابزارها را برگزینید و از بدترین ابزارها که رنگ و بوی پوپولیسم دارند اجتناب کنید. پزشک خوب، به عنوان شهروند، حتی به آن‌ها که در شهر به او اعتماد نکرده‌اند و قبولش ندارند، احترام می‌گذارد. به ۶۰ درصد معترض که در انتخابات دور اول شرکت نکردند، و آن‌ها که به شما رأی ندادند، صدای همه را بشنوید و رئیس‌جمهور همه باشید.

دو. پزشک خوب، با بیمارش به نرمی، با صراحت، کاملاً راستگو و دقیق سخن می‌گوید. شما نیز ابزارهای مختلف برای سخن گفتن با مردم دارید. گزارشی از وضعیت واقعی کشور بدهید، دشواری‌ها را بیان کنید، و امکانات را توضیح دهید؛ با مردم به دقت، با صراحت و با شفافیت سخن بگویید.

سه. پزشک خوب، همه گزینه‌های موجود برای درمان را با بیمار مطرح می‌کند، نظر تخصصی را می‌گوید و بر سر شیوه درمان با بیمار به توافق می‌رسد. بیمار حق دارد شیوه درمان را بشناسد و درباره آن تصمیم بگیرد. شما درباره درمان‌ها – بالاخص مهم‌ترین درمان‌ها برای دردناک‌ترین دردهای این میهن زخم‌خورده – با مردم به توافق برسید.

چهار. پزشک خوب، بالاخص جراح خوب، یک تیم و کادر درمانی خوب انتخاب می‌کند و بر سر شیوه درمان بیمار با تیمش توافق‌سازی می‌کند. همه می‌دانند قرار است چه کنند و مسیر درمان چیست. تیم خوب انتخاب کنید، درباره چرایی انتخابی اعضای تیم به ملت توضیح بدهید، و مسیر انتخاب تیم را شفاف کنید. مردم باید بتوانند به تیم شما اعتماد کنند.

پنج. پزشک خوب، قبل از جراحی یا هر درمانی، به اندازه کافی شواهد درباره بیماری جمع می‌کند و از ابزارهای تشخیصی مناسب – از آزمایش تا رادیوگرافی و ... – استفاده می‌کند. این کار را در ریاست جمهوی هم برای تصمیم‌گیری استفاده کنید.

شش. پزشک خوب، فقط به درمان بیمارش فکر می‌کند و طبق سوگندی که یاد کرده، نسبت به جنسیت، دین و مذهب یا هر ویژگی دیگر بیمار بی‌طرف است. بی‌طرفی یک پزشک خوب در قبال بیمارش را در سمت رئیس‌جمهور حفظ کنید. نسبت به همه ایرانیان، اعم از موافقان و مخالفان‌تان به یک چشم نگاه کنید و فقط بر درمان آن بخش از بیماری‌ها که مردم ایران از شما انتظار درمان دارند متمرکز شوید.

هفت. پزشک خوب و با اخلاق، بقیه همکارانش را تخریب نمی‌کند. شما نیز به دولت‌های قبلی کار نداشته باشید. گزارش بدهید که کشور را در چه وضعیتی تحویل می‌گیرید، اما دولت‌های قبل از خود را تخریب نکنید. اگر عملکردتان خوب باشد، مردم خودشان قضاوت می‌کنند. خوب بودن هر پزشکی را با میزان درمان کردن بیمار می‌سنجند نه میزان تخریب کردن سایر پزشکان.

هشت. پزشک خوب، بیمار را آرامش می‌بخشد و به ثبات روحی و روانی می‌رساند. جامعه امروز ایران از آزار روحی و روانی در عذاب است. جامعه ناخرسند و روان‌رنجور شده است. با بقیه حکمرانان به توافق برسید که باید جامعه ایرانی ثبات روحی و روانی داشته باشد تا بشود در این جامعه کاری کرد. توافق‌سازی با بقیه – از جمله رقبای‌تان در انتخابات – را فراموش نکنید. اگر به توافق نرسید، و بازی‌های برد-برد تعریف نکنید، بی‌ثباتی اجتماعی و سیاسی ادامه خواهد یافت و عمر کاری‌تان به منازعه سپری خواهد شد.

نُه. سرمایه هر پزشک خوبی، اعتماد بیماران است. این مردم، رنجیده‌خاطر و آزرده پای صندوق رأی آمدند؛ و نیز آن‌ها که دعوت به رأی کردند آبرو گرو گذاشته‌اند به امید ساختن ایران بهتر. برای اعتماد کردن نیم‌بند این مردم و آبروی آن‌ها که حیثیت و اعتبار خود را مصروف بازسازی اعتماد و سرمایه اجتماعی در این کشور کردند، ارزش و اعتبار قائل شوید. موفقیت‌هایی بسازید که اعتماد مردم را تقویت و آبروی کنشگران را افزون کند.

ده. پزشک خوب، رویه و نقشه روشنی برای گام‌های متوالی درمان و حرکت تدریجی در مسیر سلامت دارد. نقشه و رویه حرکت تدریجی را طراحی کنید و با شفافیت و صراحت با مردم به اشتراک بگذارید. جامعه باید بداند به کجا می‌روید تا درباره همراه شدن با شما تصمیم بگیرد.
 
شبکه توسعه (@I_D_Network)
به نقل از محمد فاضلی (@fazeli_mohammad)


🔲⭕️در جستجوی یک رئیس جمهور خوب
🖊علی سرزعیم؛ تحلیل گر اقتصادسیاسی

در هنگام انتخابات به این پرسش بپردازیم که یک رئیس جمهور چه وظایف و کارکردهایی در یک نظام سیاسی مثل ایران باید داشته باشد. رئیس جمهور در کشور ما سه نقش را باید به طور همزمان ایفا کند: نقش سیاسی، نقش مدیریتی و نقش سیاست گذاری.

یک رئیس جمهور در نقش سیاسی خود چند کارکرد مهم را باید داشته باشد.
١) نخستین آنها آنست که او نماد همبستگی و اتحاد کشور شود. پس از اعلام نتایج، رئیس جمهور نماینده همه اقشار جامعه است چه کسانی که به او رای داده اند و چه کسانی که به او رای نداده اند.
٢) دومین کارکرد رئیس جمهور در مقام یک سیاستمدار مهم آنست که اراده جمعی را برای تغییرات مهم آماده کند. هرچه جامعه متنوع‌تر و ساختارسیاسی بخش‌بخش‌شده‌تر و ملوک‌الطوایفی‌تر باشد، لزوم رایزنی برای ایجاد اراده جمعی ضروری‌تر می‌شود. در ایران امروز که کانون‌های قدرت متعدد هستند توان لابی‌کردن، بده‌بستان و رایزنی از ویژگی‌های مهم یک رئیس‌جمهور است.
٣) سومین کارکرد رئیس جمهور در ایران کمک به تقویت حاکمیت قانون است. اگرچه حاکمیت قانون عمدتا توسط قوه قضائیه برقرار می‌شود اما رئیس جمهور طبق قانون اساسی مسئول اجرای قانون اساسی و صیانت از آن در مقام اجراست.
۴) چهارمین کارکرد رئیس جمهور آنست که نماد ملت محسوب می‌شود. در مناسبتهای بین المللی شخصیت فردی، نوع بیان و حتی شیوه لباس پوشیدن و رفتار بیان‌کننده شخصیت یک ملت است.

در نقش مدیریتی نیز رئیس جمهور کارکردهای مهمی ایفا می‌کند.
۵) رئیس جمهور با معرفی کابینه در واقع بدنه سیاسی نهاد اجرایی کشور را تعیین می‌کند. انتخاب‌های درست به عنوان وزیر و معاونین وزیر، موجب می‌شود دستگاه دیوان‌سالاری بتواند توانمندیهای خود را به شکل پیشنهاد سیاستهای خوب و اجرای سیاستهای مناسب عرضه کند.
۶) رئیس جمهور باید بتواند حمایت سیاسی از بدنه کارشناسی و دستگاه‏های اجرایی را فراهم کند تا آنها بتوانند ایده ها و سازوکارهای مدنظر خود را به اجرا درآورند. بدون عرضه چنین حمایتی از جانب رئیس‌جمهور، کار برای مدیران دستگاه‌های اجرایی سخت شده و کارشناسان از طرح ایده‌های متهورانه و اندیشه تغییر خودداری می‌کنند.
٧) رئیس‌جمهور باید مدیریت نیروی انسانی تحت امر خود را نیز انجام دهد یعنی از یک سو انگیزه لازم را میان وزرا و مسئولان کشوری ایجاد کند تا تلاش خود را افزون کند و آنها را در اجرای ماموریتهای خود حمایت و پشتیبانی کند.
٨) در عین حال رئیس‌جمهور باید قدرت پیگیری و حساب‌کشی خوبی از دستگاه‌های اجرایی داشته باشد و وزرای کابینه و دیگر دستگاه‌های اجرایی احساس کنند که نظارت مدیریتی رئیس‌جمهور بر عملکرد آنها برقرار است و به وقتش نسبت به عملکردهای ضعیف واکنش جدی نشان خواهد داد. دیگر نقش رئیس‌جمهور، حل منازعاتی است که به شکل طبیعی میان دستگاه‌های اداری و اجرایی بروز می‌کند. مناقشه میان وزرای دولت برای در اختیارگرفتن بودجه بیشتر را باید رئیس‌جمهور فیصله دهد و در این رابطه حرف نهایی را بزند.
  
در نقش سیاست‌گذاری رئیس‌جمهور وظیفه و شان دیگری دارد.
٩) در مقام سیاست‌گذاری رئیس جمهور باید از چنان هوش و درایتی برخوردار باشد که موضوعات سیاستگذاری خصوصا سیاستگذاری اقتصادی را فهم کند و نظام کارشناسی را دلگرم کند که مشتاق شنیدن طرحها و ایده‌های آنهاست.
١٠) رئیس جمهور باید ریسک اجرای طرحهای اصلاح ساختار و تغییر سیاستها را بپذیرد.
١١) رئیس جمهور باید اولویتها را مشخص کند و مراقب باشد که با انبوه مسائل کوچک و بزرگ که توسط نظام اداری مطرح می شود مسیر اصلی خود را گم نکند و به امور فرعی سرگرم نشود.
١٣) رئیس جمهور باید شجاعت اتخاذ تصمیم‌های سخت را داشته باشد و اجازه ندهد ملاحظات سیاسی و دیگر ملاحظات غیراقتصادی دولت را به انفعال بکشاند و تداوم وضع موجود به راهکار مسلط تبدیل شود.
١۴) رئیس جمهور باید بتواند از یک سو با مردم صحبت کند و ضرورت اصلاحات اقتصادی را توجیه کند و از سوی دیگر دیگر بخشهای حاکمیت را به انجام چنین اصلاحاتی متقاعد سازد.

برخلاف آنچه به نظر می رسد رئیس جمهور بسیار بسیار در سرنوشت کشور تعیین کننده است و باید با توجه به این نکات کاندیداها را ارزیابی کرد.
 
شبکه توسعه
@I_D_Network


🔲⭕️جیب های چه کسی پر است؟
🖊امیر ناظمی

انتخاب از میان گزینه‌هاست که انسان بودن را سخت کرده است.
در دنیای امروز، انتخابات‌های ریاست‌جمهوری و رفراندم‌ها مهم‌ترین انتخاب دسته‌جمعی انسان‌هاست. چه در انتخابات شرکت کنیم و چه در آن شرکت نکنیم، در هر صورت دست به انتخاب زده‌ایم، و این دشواری انسانِ اجتماعی بودن است. این‌که کدامیک درست و کدام نادرست است، تبدیل می‌شود به درگیری‌هایی در جامعه. به همین دلیل است که همه‌جا پر است از طرفداری و مخالفت با کاندیداها، و البته فراتر از آن، پر است از مخالفان و موافقان شرکت کردن در انتخابات.

اگر «گزینه درست» مشخص بود، انسان بودن نیز ساده‌تر می‌شد. اما واقعیت تلخ آن است که این مساله هیچ پاسخ درستی ندارد؛ به دلایل متنوعی، که مهم‌ترین دلیل‌اش چنین است: «چیزی به نام انتخاب همه‌ی مردم وجود ندارد!»

همان‌طور که هیچ فردی هم انتخاب همه‌ی مردم نیست. در حقیقت هر کنش‌گر یا هر کاندیدایی نماینده و صدای بخشی از مردم است؛ و در بهترین حالت، صدای همان بخش از مردم است.
هر گروه از مردم مطلوب‌ها و منافع خود را دارند که گاه در تعارض کامل با مطلوبیت‌ها و منافع بخش‌های دیگری از مردم است.
اینکه بپذیریم جامعه مجموعه‌ای از انسانی‌های متنوع و متفاوت، با مطلوبیت‌ها و منافع مختلف است، اصل اولیه در دموکراسی است.
و توسعه از همین باور به تنوع و تکثر جامعه شروع می‌شود.

اساسا باید پذیرفت که در هر انتخاباتی، هیچ یک از کاندیداها، نماینده تمام خواسته‌ها و انتظارات اغلب انسان‌ها نیست؛ بلکه هر فردی سعی می‌کند تا بخشی از مهم‌ترین مطلوب‌هایش، را قربانی کند، تا برخی دیگر از مطلوب‌هایش را به دست آورد.
هرچند این قربانی‌کردن مرزی دارد و سوال درست‌تر آن است که این مرز تا کجاست؟
ولی این مرز بسته به نگاه، افق زمانی، شرایط و اطلاعات هر انسانی متفاوت است.

برای شهروندی که کاندیداهای مختلف تفاوت معناداری ندارند، بدیهی است که عدم‌مشارکت، انتخاب اصلی است.
اما در همان حال نیز برای شهروند دیگری که این تفاوت تاثیرگذار است. این تاثیرگذاری وابسته به دارایی‌ها و حتی پایگاه اجتماعی ما متفاوت است.

در حقیقت پاسخ به این مساله، یک مساله الزاما هویتی یا اخلاقی نیست. تبدیل این مساله به یک مساله‌ی هویتی و اخلاقی، به سرعت مجوز ناسزاگویی را صادر می‌کند. این تعصب‌وار دیدن انتخابات، حتی بیش از این انتخاباتِ ناامیدکننده، ناامیدکننده است.

⭕️بهانه یک یادگیری جمعی
هیچ‌کس انتخاب یا صدای همه‌ی مردم نیست! هیچ‌کس پاسخ درست را در جیبش ندارد، چون اساسا این مساله پاسخ درست یا نادرست ندارد.
اما بدون پاسخ بودن، هم به معنای رها کردن مساله نیست. «کار ما شاید آن است که پی آواز حقیقت بدویم»!
برای توسعه‌یافتن شاید باید هر رویداد جمعی را تبدیل به یک یادگیری جمعی کرد. این‌که جمعی یاد بگیریم
⏺چیزی به نام انتخاب همه‌ی مردم، یا مناسب برای همه‌ی مردم وجود ندارد
⏺هیچ‌کس حقیقت را در جیبش ندارد

و مهم‌تر از هرچیزی:
⏺عقلانیت را جایگزین تعصب کنیم: گفت‌وگو کنیم، حتی اگر توان روحی برای گفت‌وگو نداریم، و آن را بدیهی می‌دانیم، حداقل ناسزا نگوییم.
چه آن کسی که شرکت در انتخابات را تکلیف الهی می‌داند، چه آن‌کسی که شرکت در انتخابات را وظیفه‌ی ملی و نشانه‌ی ایران‌دوستی و چه آن‌کسی که شرکت در انتخابات را کنشی ضدملی می‌داند یا دستان رای‌دهندگان را آلوده در خون دیگر شهروندان می‌داند، همگی ادعای دانستن حقیقت دارند.

همین خودحق‌پنداری است که امروز ایران مصیبت‌زده را ساخته است. کسی که در شبکه‌های اجتماعی به اتکاء این خودحق‌پنداری‌اش دیگران را به ناسزا می‌بندد، و دیگران را نادان و احمق حطاب می‌کند، جزیی است از چرخه‌ی مطلق‌انگاری.

شاید تنها وظیفه ما دلیل شنیدن و دلیل آوردن است. دلیل‌هایی که بشود بر آن ساعت‌ها فکر کرد. دلایلی که با شنیدن‌شان ما دچار تردید می‌شویم.
همین پای‌بندی به گفت‌وگو و ارايه‌ی دلایل هستند که منجر به یادگیری جمعی می‌شوند و از ما، جامعه‌ای منطقی و عقلانی می‌سازند.

⭕️تجویز توسعه ای: یک گام به سمت توسعه
شاید برای توسعه‌یافتگی باید یاد بگیریم که
به هر چیزی شک کنیم؛ بعد از شک کردن لازم است تا عقلانی تحلیل کنیم و به همدیگر گوش کنیم، تا بتوانیم به تحمل همدیگر برسیم.
اگر جامعه‌ای به شک احترام بگذارد، به تغییر احترام گذاشته است. به این‌که انتخاب انسان را تحمل کند.
شاید باید به ندانستن ایمان بیاوریم. ما نمی‌دانیم و به خاطر همین ندانستن است که بارها نظرمان برای هر چیزی تغییر می‌کند.

توسعه یعنی باور به این‌که نسخه همگانی برای هیچ‌چیزی وجود ندارد، ما نمی‌دانیم، اما همدیگر را تحمل می‌کنیم.
شاید باید فروتنانه یاد بگیریم که بگوییم: نمی‌دانم چه چیزی درست است! نظری هم نخواهم داد، اما نظر دیگران را تحمل می‌کنم.
شاید این راه ما را به دموکراسی برساند.

شبکه توسعه
@I_D_Network


🔲⭕️فرمولی برای توسعه ایران: بیست و پنج درصدِ زِد به علاوه آلفا
دکتر فرزاد دهقانیان، دانشیار دانشگاه فردوسی

مقدمه اول: ماکس پلانک فیزیکدان بزرگ و برنده جایزه نوبل گفته است: "حقیقت‌های جدید علمی با مجاب کردن مخالفانش و وادار کردن آن‌ها به دیدن نور حقیقت پیروز نمی‌شوند. بلکه دلیل پیروزی‌شان آن است که مخالفانشان سرانجام از دنیا می‌روند و نسل جدیدی بار می‌آید که با آن حقیقت علمی آشناست."

مقدمه دوم: جمعیت لازم برای ایجاد هنجارهای اجتماعی جدید، فقط حدود ۲۰ تا ۳۵ درصد جامعه است. دکتر دیمون سنتولا استاد ارتباطات و جامعه‌شناسی در دانشگاه پنسیلوانیا مطابق آزمایشهایی که انجام داده، این جرم بحرانی را بزنگاه ۲۵ درصدی نامیده است. او به عنوان نمونه اشاره می‌کند که در سوئد، زنان پس از آنکه به جرم بحرانی ۲۵ تا ۳۰ درصدی از مجالس  قانون‌گذاری محلی رسیدند، به طرز کارآمدی با یکدیگر هماهنگ شدند و موضوعات تازه‌ای را برای رفع دغدغه‌های زنان مطرح کردند.


مقدمه سوم: پروفسور رابین دانبار، استاد روانشناسی تکاملی در دانشگاه آکسفورد معتقد است هر انسان می‌تواند به صورت متوسط با حدود ۱۵۰ نفر تعامل پایدار داشته باشد و دایره آشنایان صمیمی او به ۵۰ نفر می‌رسد. به عنوان یک قاعده هیوریستیک اگر هر فرد بتواند حداقل ۲۵ درصد آشنایان خود را با خود همسو کند، می‌تواند به ایجاد یک تغییر فکری، رفتاری یا به طور کلی اشاعه یک نوآوری در جامعه آشنایان خود امیدوار باشد. آشناهای شما نیز قاعدتا دایره آشنایان خود را دارند و می‌توانید به اثر گلوله برفی امیدوار باشید.

☑️⭕️راهکار عملی:

مطابق نظر ماکس پلانک فقید، نباید از مقاومت و پس‌زنی قدیمی‌های مخالف رنجید. تلاش برای همسوسازی مدلهای ذهنی و قواعد تصمیم‌گیریِ حداقل ۲۵ درصد از جمعیت نسل زد (متولدین ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۹) و آلفا (دهه نودی‌ها) ایده هوشمندانه‌تری است. البته که بار این کار بیشتر بر دوش نسل وای (Y) (دهه شصتی‌ها) خواهد بود.(رفرنس: کانال دکتر فرزاد دهقانیان @systemdiary)

بازنویسی و بازنشر توسط شبکه توسعه

@I_D_Network


🔲⭕️ایران جامعه ای آونگی (حرکت پاندول‌وار)
امیر ناظمی


◻️ما و تکرار بیهوده تاریخ: سیزیف راز خدایان را فاش کرده و به همین دلیل، محکوم شده بود تا سنگی بزرگ را بر بالای قله‌ای ببرد. اما سنگ هر بار از بالای قله به پایین می‌غلتید و سیزیف دوباره آن را به بالا می‌برد، اما سنگ دوباره به پایین می‌غلتید و دوباره و دوباره ...

سیزیف استعاره‌ای است از تکرارِ تلاشی نافرجام. او محکوم به تکرار چرخه‌ای پایان‌ناپذیر و بی‌حاصل بود. با وجود این‌که تاریخ، رویدادهای شکل‌دهنده به امروز ماست، ناآگاهی ما از آن می‌تواند تاریخ را به الگوهایی تکرارپذیر از تلاش‌های نافرجام تبدیل کند؛ الگوهایی تکرارپذیر که تا زمانی که اسیر آن‌ها باشیم، توان خروج از چرخه‌های تکراری‌شان را نداریم و گویی در اسطوره‌ی سیزیف زندگی می‌کنیم. آلبر کامو پیروزی او را در آگاهی می‌داند، به همان شیوه‌ای که رهایی از چرخه‌های تکرارپذیر تاریخ فقط با خودآگاهی جمعی است که پایان می‌یابد؛ در غیر این صورت، ما نیز محکوم می‌شویم به تکرار چرخه‌ای پایان‌ناپذیر و بی‌حاصل.

◻️پاندولی میان استبداد و هرج‌ومرج:
وقتی حکومت‌ها فشارها را از حد گذارنده و از آستانه‌ تحمل جامعه (یا همان حدِ نهایی قدرت حکومت) عبور می‌کنند، یک ضربه‌ی سخت دریافت می‌کنند. ضربه‌ سخت است که حکومت‌ها را از ادامه دادن به قدرت بازمی‌دارد. در حقیقت ضربه‌ سخت به حکومت است که منجر به تغییر حکمرانان در ایران می‌شود. به دنبال این ضربه‌ سخت است که جامعه‌ ایرانی به دنبال سهم خود از قدرت حرکت می‌کند، اما به دلیل آن‌که ظرفیت‌های نهادی لازم برای حکمرانی و مدیریت این قدرت را ندارد به سرعت در دام یک هرج‌ومرج دست‌وپا می‌زند.

این هرج و مرج نیز به سرعت منجر به مقاومت حکومت شده و به این ترتیب، جامعه از آستانه‌ تحمل حکومت رد می‌شود و حکومت (فارغ از آن‌که در دست چه کسی باشد)، در واکنشی طبیعی، به دنبال بازپس‌گیری قدرت انحصاری خود برمی‌آید. بنابراین ضربه‌ سختِ بعدی از دل این رد شدن از آستانه‌ تحمل حکومت رنگ می‌گیرد.

ضربه‌های سخت پی‌درپی و گیجی‌های بامداد خمارِ پس از آن‌ها الگوی تکرارشونده‌ تاریخ ایران در ۲۵۰ سال اخیر بوده است. جامعه‌ ایرانی با هر ضربه‌ سخت بخشی از توانمندی‌های خود را از دست داده و پس از هر ضربه‌ سخت مجبور شده است زمان و انرژی‌اش را صرف بازسازی توانمندیِ ازدست‌رفته کند. محکومیت تکرار بیهوده‌ گذشته فقط با یک خودآگاهی جمعی می‌تواند پایان یابد؛ جایی که خودآگاهی جمعی به ما یاد می‌دهد از دالان باریک به سرعت به بیرون پرتاب نشویم و بتوانیم با کنترل خود، توازن میان قدرت حکومت و قدرت جامعه را حفظ کنیم و در دالان باریک به حرکت ادامه دهیم.
الگوی این رفتار تکرارشونده در نمودار زیر آمده.


◻️جامعه آونگی
این حرکت‌های زیگزاگی در میانه‌ی دو دیواره‌ی صخره‌ای، تکرار اصلی در تاریخ ایران بوده. دوره‌های متعددی از هرج‌ومرج و استبداد ایران را تبدیل به جامعه‌ای آونگی (پاندول‌وار) کرده است. این تکرارها فرصت حرکت آرام در میان دالان باریک را از ما ربوده‌ و با ضربه‌های متناوب سخت، ما را در میانه‌ دو دیواره‌ گروگان گرفته‌اند. در این الگوی تکراری، حکومت‌ها آنچنان به سرعت به سمت بیشترین حد قدرت حکومت حرکت می‌کنند و از تمامی سازوکارهای استبدادی برای تمرکز قدرت بهره می‌برند که سرنوشت محتوم ایران ضربه‌های سختِ مکرر می‌شود.

حکومت‌های شیفته‌ استبداد، بی‌توجه به آستانه‌ تحمل جامعه، چنان بر جامعه سخت می‌گیرند که عصیان جامعه در قالب انقلاب‌ها و درگیری‌های نظامی و گاهی نیز توسل به قدرت‌های خارجی تنها راه بازگشت قدرت به جامعه دانسته می‌شود. حکومت‌های استبدادی به صورت هم‌زمان ظرفیت‌های حکمرانی جامعه را نیز کاهش می‌دهند؛ ظرفیت‌هایی که می‌توانند نظام حکمرانی را از طریق مشارکت‌ورزی جامعه توانمندتر کنند.

به این ترتیب، حکومت استبدادی هم توانمندی حکومت و هم توانمندی جامعه را هم‌زمان کاهش می‌دهد؛ در نتیجه، از یک سو، با یک ضربه‌ سخت، حکومت تغییرات شدید می‌کند و ثبات جامعه تضعیف می‌شود و از سوی دیگر، زمانی که جامعه‌ ایرانی پس از آن ضربه‌ سخت به حکومت، قدرت جامعه را بازپس می‌گیرد، فاقد توانمندی لازم برای حکمرانی می‌شود و به سرعت به سوی هرج‌ومرج می‌رود.

☑️⭕️ تجویز راهبردی
مهم‌ترین پروژه توسعه در ایران ایجاد ظرفیت‌های نهادی برای توانمندسازی جامعه است.
هر سازوکاری که بتواند جامعه را توانمند کند، بر هر پروژه‌ای که قدرت دولت را افزایش دهد اولویت دارد.
تلاش برای کاهش قدرت حکومت، تا مادامی که همراه با ایجاد ظرفیت‌هایی برای توانمندسازی جامعه نباشد، در بهترین حالت منجر به هرج‌ومرج می‌شود و چیزی جز تکرار یک تاریخ بیهوده نیست.
این متن برگرفته از کتاب تازه منتشرشده «ضربه سخت انتشارات شرق» (لینک اطلاعات بیشتر) است.

شبکه توسعه
@I_D_Network


دو پارامتر موذی.pdf
1.1Mb
🔲⭕️دو پارامتر موذی توسعه نیافتگی ایران

در این گزارش با دو پارامتر موذی که به باور مهندس آل یاسین نویسنده کتاب سبب شناسی توسعه نیافتگی ایران یکی ۱۰۰۰ سال و دیگری ۸۰۰ سال موثر بوده اند آشنا می شویم.
مهم ترین یافته های این کتاب به زبانی ساده تحلیل شده و در نهایت با رستا (روایت سه لایه توسعه نیافتگی ایران از کتاب چرا ایران عقب ماند؟ چگونه پیشرفت کنیم؟) ارایه شده توسط مجتبی لشکربلوکی مقایسه و تطبیق صورت گرفته است.

این گزارش به تلخیص و صورت بندی این کتاب پرداخته و وارد نقد آن نشده است. درج این گزارش به معنای تایید نظر نویسنده آن نیست. نظر هیات تحریریه شبکه توسعه این است که این گزارش را با نگاهی انتقادی مطالعه کنید.

شبکه توسعه
https://t.me/I_D_Network
بازنشر از کانال شخصی نویسنده
.

20 last posts shown.