ادامه ...
کسانی که مینرالنی وودی را ترک کردند کوشیدند خـود را بـه نووروسیسک Novorossiysk برسانند و تصور مـن ایـن بـود کـه او می خواهد به همان جا برود. من نیز تصمیم گرفتم اسنتوکی را ترک کنم. اما نمی خواستم قبل از او بروم. از این لحاظ حس غریبی داشـتـم. دلـم می خواست تا آخر صبر کنم؛ هر کاری را که به من وابسته بود انجـام دهم تا بعد ها بتوانم به خود بگویم که هیچ امکانی را از دست ندادم. نفی انگاره کار با گورجیف برایم بسیار دشوار بود.
در آغاز اوت، گورجیف اسنتوکی را ترک کرد. بیشتر کسانی که در "خانه" زندگی می کردند با او رفتند. چند نفری زود تر رفته بودند. ده نفر هم در اسنتوکی ماندند.
من تصمیم گرفتم به نووروسیسک بروم، اما شرایط به سرعت تغییر می کرد. حدود یک هفته پس از خروج گورجیف، ارتباط حتی با جا هـای بسیار نزدیک قطع شد. قزاق ها شروع بـه غـارت جـاده مینرالنی وودی جایی که ما بودیم کردند، دزدی هـای بلشویک ها، ضبط اموال و غیره شروع شد. این زمان قتل عام "گروگان ها" در پیاتیگورسک بود، ژنرال روسکی، ژنرال رادکو _ دمیتریف و شاهزاده اوروسـوف و خیلـی هـای دیگر ناپدید شدند.
باید اعتراف کنم که احساس می کردم آدم بسیار احمقی هستم. وقتی امکانش بود به خارج نرفتم تا با گورجیف کار کنم و پیامـد نـهـایی ایـن بود که از گورجیف جدا شدم و با بلشویک ها ماندم.
همه ما که در اسنتوکی بودیم روز های سختی پیش رو داشتیم. برای من و خانواده ام همه چیز به نسبت به خوبی می گذشت. تنها دو نفر از چهار نفر تیفوئید گرفتند. هیچ کس نمرد. یک بار هم غارت نشدیم، و تمـام مدت من کار کردم و پول در آوردم. در مورد دیگران اوضاع بدتر بود.
ادامه دارد ...
آسپنسکی
در جستجو معجزه آسا
ص 641 و 642
کانال گرجیف
@Gordjief
کسانی که مینرالنی وودی را ترک کردند کوشیدند خـود را بـه نووروسیسک Novorossiysk برسانند و تصور مـن ایـن بـود کـه او می خواهد به همان جا برود. من نیز تصمیم گرفتم اسنتوکی را ترک کنم. اما نمی خواستم قبل از او بروم. از این لحاظ حس غریبی داشـتـم. دلـم می خواست تا آخر صبر کنم؛ هر کاری را که به من وابسته بود انجـام دهم تا بعد ها بتوانم به خود بگویم که هیچ امکانی را از دست ندادم. نفی انگاره کار با گورجیف برایم بسیار دشوار بود.
در آغاز اوت، گورجیف اسنتوکی را ترک کرد. بیشتر کسانی که در "خانه" زندگی می کردند با او رفتند. چند نفری زود تر رفته بودند. ده نفر هم در اسنتوکی ماندند.
من تصمیم گرفتم به نووروسیسک بروم، اما شرایط به سرعت تغییر می کرد. حدود یک هفته پس از خروج گورجیف، ارتباط حتی با جا هـای بسیار نزدیک قطع شد. قزاق ها شروع بـه غـارت جـاده مینرالنی وودی جایی که ما بودیم کردند، دزدی هـای بلشویک ها، ضبط اموال و غیره شروع شد. این زمان قتل عام "گروگان ها" در پیاتیگورسک بود، ژنرال روسکی، ژنرال رادکو _ دمیتریف و شاهزاده اوروسـوف و خیلـی هـای دیگر ناپدید شدند.
باید اعتراف کنم که احساس می کردم آدم بسیار احمقی هستم. وقتی امکانش بود به خارج نرفتم تا با گورجیف کار کنم و پیامـد نـهـایی ایـن بود که از گورجیف جدا شدم و با بلشویک ها ماندم.
همه ما که در اسنتوکی بودیم روز های سختی پیش رو داشتیم. برای من و خانواده ام همه چیز به نسبت به خوبی می گذشت. تنها دو نفر از چهار نفر تیفوئید گرفتند. هیچ کس نمرد. یک بار هم غارت نشدیم، و تمـام مدت من کار کردم و پول در آوردم. در مورد دیگران اوضاع بدتر بود.
ادامه دارد ...
آسپنسکی
در جستجو معجزه آسا
ص 641 و 642
کانال گرجیف
@Gordjief