ادامه ...
این "مشاهدة" غریبی بود، اما مطلقا درست بود. من چیزی نداشتم که بر ضد روش های گورجیف بگویم جز آن که برای من مناسب نبودند. یک نمونه روشن آن که به فکرم می رسد این است کـه مـن هرگز نگرشی منفی نسبت به "راه راهب"، و راه های دینی و عرفانی نداشتم. در عین حال نمی توانستم حتی برای لحظه ای فکر کنم که چنین راهـی بـرای مـن ممکن یا مناسب است. و بنابراین اگر پس از سه سال کار، فکر می کردم که گورجیف ما را در واقع به سوی راه دین، دیر و معبد و صومعه هدایت می کرد و می خواست ما تمامی شكل ها و مراسم دینی را انجـام دهیم، این انگیزه ای برای مخالفت با آن و رفتن به راه خود، حتی به بهای از دست دادن هدایت مستقیم می شد. و مسلماً ایـن بـه هیچ وجه بدین معنا نبود که من راه دین را در کل راه اشتباهی می دیدم. ممكـن است حتی راهی درست تر از راه من بود، اما راه من نبود.
تصمیم ترک کردن کار گورجیف و خود او کشاکش درونی زیادی را به من تحمیل کرد. من چیز های زیادی روی آن ساخته بودم و حالا بازسازی همه چیز از آغاز دشوار بود. اما کار دیگری نمی شـد کـرد.
البته تمام آن چه را که من در آن سه سال یاد گرفته بودم حفظ کردم. اما کل آن سال را در چنین حال و هوای درونی گذراندم تا سرانجام دریافتم امکان ادامه کار در همان جهت سیستم گورجیف، امـا بـه طـور مستقل وجود داشت.
به خانه ای جدا رفتم و دوباره شروع به از سر گرفتن کاری کردم که در سنت پترزبورگ شروع کرده بودم، کار روی کتابم که سپس به نام مدل جدید عالم به چاپ رسید.
در "خانه" سخنرانی ها و نمایش ها تا مدتی ادامه داشت و سپس متوقف شد.
گاه گورجیف را در پارک یا خیابان می دیدم، گاه به خانه من می آمد. اما من از رفتن به "خانه" اجتناب می کردم.
در این زمان، اوضاع در شمال قفقاز رو به وخامت گذاشت. ما کاملا از روسیه مرکزی جدا شده بودیم؛ نمی دانستیم در آن جا چه اتفاقاتی در شرف تکوین بود.
پس از اولین غارت قزاق ها، فضا در اسنتوکی به سرعت رو به وخامت گذاشت و گورجیف تصمیم گرفت مینرالنی وودی را ترک کند. نمی گفت کجا می خواست برود، و دشوار بود که بتوان با در نظر گرفتن شرایط در آن زمان، چیزی گفت.
ادامه دارد ...
آسپنسکی
در جستجو معجزه آسا
ص 640 و 641
کانال گرجیف
@Gordjief
این "مشاهدة" غریبی بود، اما مطلقا درست بود. من چیزی نداشتم که بر ضد روش های گورجیف بگویم جز آن که برای من مناسب نبودند. یک نمونه روشن آن که به فکرم می رسد این است کـه مـن هرگز نگرشی منفی نسبت به "راه راهب"، و راه های دینی و عرفانی نداشتم. در عین حال نمی توانستم حتی برای لحظه ای فکر کنم که چنین راهـی بـرای مـن ممکن یا مناسب است. و بنابراین اگر پس از سه سال کار، فکر می کردم که گورجیف ما را در واقع به سوی راه دین، دیر و معبد و صومعه هدایت می کرد و می خواست ما تمامی شكل ها و مراسم دینی را انجـام دهیم، این انگیزه ای برای مخالفت با آن و رفتن به راه خود، حتی به بهای از دست دادن هدایت مستقیم می شد. و مسلماً ایـن بـه هیچ وجه بدین معنا نبود که من راه دین را در کل راه اشتباهی می دیدم. ممكـن است حتی راهی درست تر از راه من بود، اما راه من نبود.
تصمیم ترک کردن کار گورجیف و خود او کشاکش درونی زیادی را به من تحمیل کرد. من چیز های زیادی روی آن ساخته بودم و حالا بازسازی همه چیز از آغاز دشوار بود. اما کار دیگری نمی شـد کـرد.
البته تمام آن چه را که من در آن سه سال یاد گرفته بودم حفظ کردم. اما کل آن سال را در چنین حال و هوای درونی گذراندم تا سرانجام دریافتم امکان ادامه کار در همان جهت سیستم گورجیف، امـا بـه طـور مستقل وجود داشت.
به خانه ای جدا رفتم و دوباره شروع به از سر گرفتن کاری کردم که در سنت پترزبورگ شروع کرده بودم، کار روی کتابم که سپس به نام مدل جدید عالم به چاپ رسید.
در "خانه" سخنرانی ها و نمایش ها تا مدتی ادامه داشت و سپس متوقف شد.
گاه گورجیف را در پارک یا خیابان می دیدم، گاه به خانه من می آمد. اما من از رفتن به "خانه" اجتناب می کردم.
در این زمان، اوضاع در شمال قفقاز رو به وخامت گذاشت. ما کاملا از روسیه مرکزی جدا شده بودیم؛ نمی دانستیم در آن جا چه اتفاقاتی در شرف تکوین بود.
پس از اولین غارت قزاق ها، فضا در اسنتوکی به سرعت رو به وخامت گذاشت و گورجیف تصمیم گرفت مینرالنی وودی را ترک کند. نمی گفت کجا می خواست برود، و دشوار بود که بتوان با در نظر گرفتن شرایط در آن زمان، چیزی گفت.
ادامه دارد ...
آسپنسکی
در جستجو معجزه آسا
ص 640 و 641
کانال گرجیف
@Gordjief