دیگر نقش بازی کردن کافی بود ، چشمانم را گشادم ، ولی نگاهم قفل گل های قالین بود چون نمی توانستم ، اگر به او نگاه میکردم مطلقاً در همان نگاه غرق میشدم.
انگشت چپام را به دندان گرفتم و سابیدم ، میدانستم هر آن است که نیش بزند.
ولی این کار را نکرد بر خلاف انتظارم آرام و متین گفت:
_ باز هم که مجبورم کردی خودم بیایم پیشت.
_ حالا داری نیش و کنایه هم میزنی ؟
_ نیش کنایه ؟ به نظرت حرف های من به نیش و کنایه میماند.
سکوت کردم که سکوتم را دیده با التهاب لب زد.
__ فکر میکردم دیگر نمی توانم ببینمات ، ولی به گفتهای تو لطف خدا بود که بار دیگر از کام مرگ متولد شدم.
با ابهت به چهرهاش نگریدم.
انگشت چپام را به دندان گرفتم و سابیدم ، میدانستم هر آن است که نیش بزند.
ولی این کار را نکرد بر خلاف انتظارم آرام و متین گفت:
_ باز هم که مجبورم کردی خودم بیایم پیشت.
_ حالا داری نیش و کنایه هم میزنی ؟
_ نیش کنایه ؟ به نظرت حرف های من به نیش و کنایه میماند.
سکوت کردم که سکوتم را دیده با التهاب لب زد.
__ فکر میکردم دیگر نمی توانم ببینمات ، ولی به گفتهای تو لطف خدا بود که بار دیگر از کام مرگ متولد شدم.
با ابهت به چهرهاش نگریدم.