#پارت۲۲۹
بی حرف..........
بی نگاه.............
بی صدا........................
حتی بی حس...........
خالی از هر نوع احساس ..... حتی تنفر و انزجار...
رفتم جلوش ایستادم. ..............
براي اولین بار بدون ترس زل زدم
به اون دو گوي سیاه نفوذ ناپذیر.........
براي اولین بار چشمام شد هم جنس چشماي سردو بی حس روبروم............
دهنمو باز کردم......... بی فکر ..................
بی اونکه ترسی از اون داشته باشم..
گفتم:
ـ یه روز خوشبخت ترین دختر عالم بودم.......
خنده هام تمام عالم رو پر کرده بود.... ..
بی حرف..........
بی نگاه.............
بی صدا........................
حتی بی حس...........
خالی از هر نوع احساس ..... حتی تنفر و انزجار...
رفتم جلوش ایستادم. ..............
براي اولین بار بدون ترس زل زدم
به اون دو گوي سیاه نفوذ ناپذیر.........
براي اولین بار چشمام شد هم جنس چشماي سردو بی حس روبروم............
دهنمو باز کردم......... بی فکر ..................
بی اونکه ترسی از اون داشته باشم..
گفتم:
ـ یه روز خوشبخت ترین دختر عالم بودم.......
خنده هام تمام عالم رو پر کرده بود.... ..