وقتی خدا فهمید که وجود دارد، ابداً ذوقزده نشد، بلکه صرفِ بودنْ او را به وحشت انداخت، چرا که سرانجام پی برد «نبودن» بهتر از «بودن» است. پس خواستار نیستی شد، اما چون نمیتوانست فوراً خود را از بین ببرد، تصمیم گرفت به روش دیگری متوسل شود. پس بر آن شد که تا از طریق خلقت جهان و تقسیم وجودِ خود به هزاران موجود متفاوت، به هدفش برسد. در واقع خدا مجبور شد برای رسیدن به نیستی کامل و آرامشِ محضی که از آن سرچشمه میگیرد، جهان را بهعنوان ابزاری برای نابودی خود بیافریند.
◄ قطعهای از ولتشمرز [«دردِ جهان» یا «غمِ جهان»]؛ فلسفهی بدبینی در آلمان، فردریک سی. بیزر، (صص ۲۱۷-۲۱۸)
◄ نقاشی:
Ancient of Days, William Blake, c. 1794.
@CineManiaa | سینمانیا
◄ قطعهای از ولتشمرز [«دردِ جهان» یا «غمِ جهان»]؛ فلسفهی بدبینی در آلمان، فردریک سی. بیزر، (صص ۲۱۷-۲۱۸)
◄ نقاشی:
Ancient of Days, William Blake, c. 1794.
@CineManiaa | سینمانیا