[حمید] پارسانی در فصلی طولانی از کتاب از شکل انداختنِ ایران باستان (Defacing the Ancient Persia)، به بررسی مذاهب و فرق در خاورمیانه میپردازد و وهابیت را بهعنوان نمونهای از رادیکالیسم بیابانی در میان فرق اسلامی دیگر معرفی میکند.
او توضیح میدهد که چگونه پس از خصومت وهابیت با همهی مظاهر بتپرستی (کُفر و شِرک)، هم کفر و هم شرک، معانی جدیدی پیدا میکنند؛ یکی به افقی سوزان تبدیل میشود که هیچ انحرافی را از خود نمیپذیرد و تنها بر انحصار و مسطح بودن تأکید دارد، حال آنکه دیگری تبدیل به چیزی میشود که با همدستی یا همراهی سیاستهای ضد انحصار، میکوشد افق مسطح بیابان را بر هم بزند. در واقع اینجا همهچیز از منظر بیابان ارزیابی میشود.
پارسانی ادامه میدهد که اسلام و فرقهگرایی آن، تکخدایگرایی ابراهیمی را به مرحلهای ناخودآگاه میبرند که به گمان او ریشهاش از همان سلولهای آلودهی زرتشتیگری است. در این مرحله، علاقه به تکخدایگرایی در حقیقت به یک فرایند پنهان و مستمر تبدیل میشود که به تدریج در حال ضعیف کردن خود تکخدایگرایی است. این فرایند بهطور مداوم در حال پیشرفت است و بهجای تقویت این عقیده، آن را از درون تحلیل میبرد و به سمت اهداف و مقاصد نامشخص هدایت میکند.
در ادامه پارسانی بهطور بحثبرانگیزی ادعا میکند که «اگر تکخدایگرایی در مأموریتهای خودش، بهویژه در خاورمیانه، شکست خورد، اسلام در همهجا به موفقیت رسید. از قضا، رمز موفقیت اسلام در این بود که تنها به کماهمیتترین آرمانهای تکخدایگرایی توجه کرد؛ یعنی همان آرزوهای تکخدایگرایانهای که به بیابان مرتبط است. اسلام نهفقط بهدنبال پیشگویی بیابان رفت، بلکه خود بیابان شد، به گونهای که ارتباط مستقیم و کامل با امر الهی از دل این بیابان برآمد». چنان که پارسانی اشاره میکند، وهابیت، بهعنوان فرقهای بیابانی در اسلام، به نابودی رادیکال بتها میپردازد؛ بهگونهای که حتی از دورترین آرمانها و ویژگیهای تکخدایگرایانه نیز فاصله میگیرد. در واقع این فرقه بهجای اینکه تنها به تخریب بتها بپردازد، میکوشد تا اصول و مبانی این تکخدایگرایی را نیز دگرگون کرده و هر نشانهای از آن را محو کند:
«وهابیت بر این باور است که برای نابودی بتها، ردیابی و شکار تکتک آنها کار بیهودهای است. راهحل این است که نه تنها خانهی بتها بلکه خود فرهنگ را از ریشه براندازند. اما این هم کافی نیست: برای نابود کردن تمام بتها، باید باوری، که آنها را تغذیه میکند و باعث رویششان میشود، را هم کاملاً از بین برد. وقتی باور وجود داشته باشد، بتپرستی حتمی است؛ هر چیزی میتواند به بت تبدیل شود. برای وهابیت، باور به نوعی مزرعهی شیطان است که باید کاملاً سوزانده، ریشهکن، تضعیف و نابود شود. در این رویکرد، از بین بردن یا نابودی باور، به نوعی معادل با مبارزهای تمامعیار علیه بتپرستی است.»
◄ قطعهای از گردبادنامه [سایکلونوپدیا]: همدستی با مواد ناشناخته، رضا نگارستانی
@CineManiaa | سینمانیا
او توضیح میدهد که چگونه پس از خصومت وهابیت با همهی مظاهر بتپرستی (کُفر و شِرک)، هم کفر و هم شرک، معانی جدیدی پیدا میکنند؛ یکی به افقی سوزان تبدیل میشود که هیچ انحرافی را از خود نمیپذیرد و تنها بر انحصار و مسطح بودن تأکید دارد، حال آنکه دیگری تبدیل به چیزی میشود که با همدستی یا همراهی سیاستهای ضد انحصار، میکوشد افق مسطح بیابان را بر هم بزند. در واقع اینجا همهچیز از منظر بیابان ارزیابی میشود.
پارسانی ادامه میدهد که اسلام و فرقهگرایی آن، تکخدایگرایی ابراهیمی را به مرحلهای ناخودآگاه میبرند که به گمان او ریشهاش از همان سلولهای آلودهی زرتشتیگری است. در این مرحله، علاقه به تکخدایگرایی در حقیقت به یک فرایند پنهان و مستمر تبدیل میشود که به تدریج در حال ضعیف کردن خود تکخدایگرایی است. این فرایند بهطور مداوم در حال پیشرفت است و بهجای تقویت این عقیده، آن را از درون تحلیل میبرد و به سمت اهداف و مقاصد نامشخص هدایت میکند.
در ادامه پارسانی بهطور بحثبرانگیزی ادعا میکند که «اگر تکخدایگرایی در مأموریتهای خودش، بهویژه در خاورمیانه، شکست خورد، اسلام در همهجا به موفقیت رسید. از قضا، رمز موفقیت اسلام در این بود که تنها به کماهمیتترین آرمانهای تکخدایگرایی توجه کرد؛ یعنی همان آرزوهای تکخدایگرایانهای که به بیابان مرتبط است. اسلام نهفقط بهدنبال پیشگویی بیابان رفت، بلکه خود بیابان شد، به گونهای که ارتباط مستقیم و کامل با امر الهی از دل این بیابان برآمد». چنان که پارسانی اشاره میکند، وهابیت، بهعنوان فرقهای بیابانی در اسلام، به نابودی رادیکال بتها میپردازد؛ بهگونهای که حتی از دورترین آرمانها و ویژگیهای تکخدایگرایانه نیز فاصله میگیرد. در واقع این فرقه بهجای اینکه تنها به تخریب بتها بپردازد، میکوشد تا اصول و مبانی این تکخدایگرایی را نیز دگرگون کرده و هر نشانهای از آن را محو کند:
«وهابیت بر این باور است که برای نابودی بتها، ردیابی و شکار تکتک آنها کار بیهودهای است. راهحل این است که نه تنها خانهی بتها بلکه خود فرهنگ را از ریشه براندازند. اما این هم کافی نیست: برای نابود کردن تمام بتها، باید باوری، که آنها را تغذیه میکند و باعث رویششان میشود، را هم کاملاً از بین برد. وقتی باور وجود داشته باشد، بتپرستی حتمی است؛ هر چیزی میتواند به بت تبدیل شود. برای وهابیت، باور به نوعی مزرعهی شیطان است که باید کاملاً سوزانده، ریشهکن، تضعیف و نابود شود. در این رویکرد، از بین بردن یا نابودی باور، به نوعی معادل با مبارزهای تمامعیار علیه بتپرستی است.»
◄ قطعهای از گردبادنامه [سایکلونوپدیا]: همدستی با مواد ناشناخته، رضا نگارستانی
@CineManiaa | سینمانیا