بهعنوان یک نویسندهی مذهبیْ قریحهی کییرکگور در آشکار کردنِ وحشتی ویژه برای تجربهی مذهبی بود. کییرکگور در بازگویی داستان ابراهیم و اسحاق، نه بر ایثارگری قهرمانانهای که ابراهیمْ تمایل به انجامِ آن دارد، که بر فروماندگی او در تصمیمگیری، عمل و باور کردن تمرکز میکند. به او دستور داده شده تا به نام خدای سختدل پسرش را ذبح کند، اما هیچ دلیلی برای انجامِ این کار وجود ندارد، حتی خودِ ایمان. ابراهیم قهرمان نیست بلکه سردرگم و گیج است و هراسان از نظمی ناانسانی، خودفرمان و مطلق، که بکلی با جهان انسانیِ خانواده، جامعه و ژستهای مرسوم و بهروال دینی بیگانه است. برای کییرکگور، این شبِ تاریکِ عذاب، مرارت و ولشدگی لحظهای کلیدی است - آن هم نه به این دلیل که راهیست برای تصدیق ایمان دینی، بلکه به این دلیل که ایمان دینی را نامحتمل، غیرضروری، پست و فاقد معنی جلوه میدهد. [البته] این تردید نه تنها برای ابراهیم، که برای هیچکدام از ما قابل تحمل نیست. هیچکس نمیتواند در این تناقض، بیاهمیتی، بیتحرکی و این بیمعناییِ کیهانی زندگی کند. در نهایت، خداوند مداخله میکند، ابراهیم نجات مییابد و داستانْ معنای اخلاقی ناخوشایندی پیدا میکند که همچنان در اذهان باقیست. در این میان، وحشت ابراهیم هرگز فروکش نمیکند. کییرکگور میگوید: «ابراهیم را تحسین میکنم، اما از او میترسم.» این وحشت کیهانی، که بازگشتی از آن نیست، تجربهی ابراهیم را به تجربهای دینی تبدیل میکند؛ تجربهای که هیچیک از ادیان مرسوم آن را در بر نمیگیرد. کییرکگور معتقد است: «نمیتوان برای ابراهیم گریست؛ تنها میتوان با نوعی تعصب مذهبی به او نزدیک شد.»
◄ قطعهای از بدبینی کفارهای، یوجین تکر
◄ نقاشی:
Abraham and the sacrifice of his son Isaac, Bartolomeo Cavarozzi, c. 1598.
@CineManiaa | سینمانیا
◄ قطعهای از بدبینی کفارهای، یوجین تکر
◄ نقاشی:
Abraham and the sacrifice of his son Isaac, Bartolomeo Cavarozzi, c. 1598.
@CineManiaa | سینمانیا