Forward from: Miim (کانال رسمی آثار عیسی اسدی)
☑🖋
✔ #دلقک
عصیان زده، ورق شانزدهم
چند نیمکت خالی در پارک، تعدادی کوچه و خیابان و نور دیرکهای سیمانی در پادهروهای خلوت؛ اینها همدم من بودند، ماهها و سالها تا بتوانم با چرخاندن نوک قلم در سینهای مجروح، خود را مهیای روزهایی کنم که بهتر باشم، روبهراهتر و آرامتر. سرد بود تختخواب چوبی کهنه که به فلز میزد و سرد بود دیوارهای فنسی دورادور که حیاط را در یک دگردیسیِ جانانه به جهنمی تاریک مبدل میساخت و کاجای بلند و کهن را در دامان سیاه خود پذیرا شده بود. من مینوشتم، راه میرفتم و مینوشتم، روی صندلی در نیمشبهای تنهایی و سکوت مینوشتم و زخمها را به نوازش مرهم کلمات آرام میکردم.
گاه برای التیام زخمها و رنجها زمان کم است، حتی سالها زمان نیز کافی نیست، حالا تصور کن در این تداوم تیمارِ روزبهروز و دمبهدم کسی از راه برسد و خنجری دیگر و زخمی دیگر و مرگی مهیبتر! اینگونه است که گاه میبینیم و میشنویم و درک میکنیم آن استمرار بیمحابای تپشهای پُر دردِ قلب را و آن نفسگیرترین جزرومدهای دردناک سینه را. کی و کجا به ساحل گرم و خلوت آرامش خواهیم رسید و در کدام خاطره روزی خواهد آمد که ذهن، طغیان نکند، فریاد نکشد و روح، زنجیرهای پولادیِ سرد را رها کند و در خویش به ذکرِ بیتهِ آرام و رام، مشغول شود!
دیوانه، مومنانه و وفادارانه عشق میورزد تا جهانِ عاقل و پُرغش، متهورانه و بیتابانه این نمایشِ بیپیر را تا آخرین دقایقِ محزون به تماشا بنشیند و آنگاه که پرده فرو میافتد دلقکِ مجروح، خود را به بسترِ نمدار و سرد برساند و تنِ تنها را پرت کند میانِ انزوای سهمگینِ تکیدهگی.
🖋 عیسی اسدی میم
۱۰ اسفند ۱۴۰۳
®Isa Aasadi, Poet & Translator
@Miim_IsaAasadi
🫎
✔ #دلقک
عصیان زده، ورق شانزدهم
چند نیمکت خالی در پارک، تعدادی کوچه و خیابان و نور دیرکهای سیمانی در پادهروهای خلوت؛ اینها همدم من بودند، ماهها و سالها تا بتوانم با چرخاندن نوک قلم در سینهای مجروح، خود را مهیای روزهایی کنم که بهتر باشم، روبهراهتر و آرامتر. سرد بود تختخواب چوبی کهنه که به فلز میزد و سرد بود دیوارهای فنسی دورادور که حیاط را در یک دگردیسیِ جانانه به جهنمی تاریک مبدل میساخت و کاجای بلند و کهن را در دامان سیاه خود پذیرا شده بود. من مینوشتم، راه میرفتم و مینوشتم، روی صندلی در نیمشبهای تنهایی و سکوت مینوشتم و زخمها را به نوازش مرهم کلمات آرام میکردم.
گاه برای التیام زخمها و رنجها زمان کم است، حتی سالها زمان نیز کافی نیست، حالا تصور کن در این تداوم تیمارِ روزبهروز و دمبهدم کسی از راه برسد و خنجری دیگر و زخمی دیگر و مرگی مهیبتر! اینگونه است که گاه میبینیم و میشنویم و درک میکنیم آن استمرار بیمحابای تپشهای پُر دردِ قلب را و آن نفسگیرترین جزرومدهای دردناک سینه را. کی و کجا به ساحل گرم و خلوت آرامش خواهیم رسید و در کدام خاطره روزی خواهد آمد که ذهن، طغیان نکند، فریاد نکشد و روح، زنجیرهای پولادیِ سرد را رها کند و در خویش به ذکرِ بیتهِ آرام و رام، مشغول شود!
دیوانه، مومنانه و وفادارانه عشق میورزد تا جهانِ عاقل و پُرغش، متهورانه و بیتابانه این نمایشِ بیپیر را تا آخرین دقایقِ محزون به تماشا بنشیند و آنگاه که پرده فرو میافتد دلقکِ مجروح، خود را به بسترِ نمدار و سرد برساند و تنِ تنها را پرت کند میانِ انزوای سهمگینِ تکیدهگی.
🖋 عیسی اسدی میم
۱۰ اسفند ۱۴۰۳
®Isa Aasadi, Poet & Translator
@Miim_IsaAasadi
🫎