CHAAVOUSH


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: Art


... نظر به اینکه
به گفته‌های دولت
ایمان نداریم
زین پس مصممیم
رهبری را خود در دست گیریم
و دنیای بهتری سازیم.
نظر به اینکه
تنها زبان توپ را آشنا هستید
و به زبان دیگری تکلم نمی‌کنید
ناچار خواهیم بود
لوله‌های توپ را
به طرف شما برگردانیم...
قطعنامه
#برشت

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
Art
Statistics
Posts filter


« زمستان»

سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است

کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید، نتواند
که ره تاریک و لغزان است


✍ #مهدی_اخوان_ثالث
🎙 #مهرآوا
🎶 #کارن_همایون‌فر (برف روی کاجها)



@mehrrrava


Forward from: اندکی از من... A little bit of me
Video is unavailable for watching
Show in Telegram
هنر🎼🎬

Under trees

Bernward Koch is a German composer, pianist and keyboardist. Additionally, he plays percussion, bass, and guitar. His music mainly evokes a soothing and calming style, with a clearly recognizable melody from the piano, enriched with keyboards, flute, guitar and percussion. His first release, 1989's Flowing, was successful especially in the United States, hit song: Ever Returning


زیر درختان

برنوارد کخ آهنگساز، پیانیست و نوازنده کیبورد اهل آلمان است. علاوه بر این، او سازهای کوبه‌ای، باس و گیتار می نوازد. موسیقی او عمدتاً سبکی تسکین دهنده و آرام بخش را تداعی می کند، با ملودی به وضوح قابل تشخیص از پیانو، غنی شده با کیبورد، فلوت، گیتار و سازهای کوبه ای. اولین انتشار او، سال۱۹۸۹ در جریان به ویژه در ایالات متحده موفقیت آمیز بود، آهنگ موفق: همیشه برمی‌گردد .

فرح

https://t.me/andaki_az_man




Forward from: اندکی از من... A little bit of me
عجب شوری بود در دل
که امشب یارمیاید
گمانم‌ خواب‌ میبینم
و او درعالم پندار میاید
تمام‌ آرزویم‌ هست‌
دست‌شب نگیرد دامن‌ فردا
که یلدا با انار و بوسه و آغوش میاید

#فرح‌_آریا

My scattered writing
A LITTLE BIT OF ME

https://t.me/andaki_az_man


Forward from: اندکی از من... A little bit of me
من کی گفتم شاعرم؟
مگر غیر از همان چند شاعر
که پاتوق‌شان کافه‌نادری بود
و دور هم عرق کشمش میزدند
برای دود وُ دَم سفره پهن میکردند
اصلا شاعران دیگر مگر شاعرند که من باشم؟
از سمت کومونیست خزر
از جیب کارگر
ملی شدن را زدند بر فرق ایسم .
دور از چشم‌ حافظ
دیوانش را به غلط خودشان غلط کردند،
فردوسی‌ و شاهنامه‌اش را
از میدان سرخ
تا بامداد تهران
ایراد بنی اسرائیل گرفتند
تا پای منقل اندکی شاعرتر شوند
تا خود را در سه جلد آینه ببینند.
اصلا هیچ کس جز انانکه از بامداد
معتاد اشنوویژه بودند
شاعر نیستند.

#فرح_آریا


My scattered writing
A LITTLE BIT OF ME

https://t.me/andaki_az_man


#حافظ_غزل_۲۳۲


بر سَرِ آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصّه سَر آید

خلوت ِ دل نیست جای صحبت ِ اضداد
دیو چو بیرون رَود فرشته درآید

صحبت ِ حکّام ظلمت ِ شب ِ یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید


🎙 #مهرآوا
🎶 تکنوازی سه‌تار


@mehrrrava


Forward from: اندکی از من... A little bit of me
Video is unavailable for watching
Show in Telegram
جهان مرا خواهد دید
خواهد دید
مرا خواهد یافت
میان دارها و دیوارها
میخوانم و آزادی از حنجره‌ام برمی‌خیزد.

#فرح‌_آریا


My scattered writing
A LITTLE BIT OF ME

https://t.me/andaki_az_man


Forward from: اندکی از من... A little bit of me
عزیزم!
روزهای بی‌خاطره دارم وقتی شما در خلوت من نیستید، هیچ‌گلی معطر نیست، هیچ درختی سبز. پس چگونه میتوانم شعر بگویم وقتی قلم غمگین است و دل به نوشتن نمی‌دهد؟
عزیزم!
هرگز نمی‌توانم عشق‌ شما را پنهان کنم.
نه نمی‌شود. نمی‌توانم .
دل‌ام میخواهد با چند دهان بگویم دوستتان دارم تا گوش‌تان مدام دوست‌داشتن‌ها را زنگ بزند. با چند چشم شما راببینم که وقتی از دید‌ن‌تان محروم‌ام در آینه به شما خیره شوم.
یا یک گردن‌بند از بی‌قراری‌هایم به گردن‌تان بیاویزم، فراموش‌ام نکنید.
عزیزم!
ایکاش بخاطر این بیشمار دوست‌داشتن‌، درخلوت یا درملاءعام جریمه‌‌‌م می‌کردید. جریمه بوسه‌های‌ تجربی. یا نه، مثل یک‌استاد، کلا مرااز تئوری خلاص کنید و عملا بیاموزید.
باورکنیدگاهی از فرکانس شب که ماه می‌تابد، ازسمفونی باد ‌که ازنوک درختان پخش می‌شود، میبینم سایه‌هایی نزدیک می‌شوند و با میزانسن بوسه از لب‌ها، ناگهان مهتاب خاموش می‌شود. من تا انقضای شب از دهان پنجره به شما می‌گویم دوستت دارم و شما را می‌بوسم.

شما دَم‌دَمای صبح هجاهای خیس بوسه راروی لب‌هاتان حس نمی‌کنید؟

#فرح_آریا


My scattered writing
A LITTLE BIT OF ME

https://t.me/andaki_az_man


درود آقای اسدی
شعرتون بسیار زیبا و تاثیرگذار بود
سپاس از نشر مجدد . 🌹


☑🖋🎧


✔ #بی_تو
🖋 عیسی اسدی
ترجمه به انگلیسی: #فرح_آریا

ویران تر از آنم
که در انتظار گریه‌ی جبرییل
بر پهنه‌ی آسمان بنشینم؛
خود بر خویش می‌بارم.

در من رعدهایی ست
ویرانگر
و رودهایی سرگردان.

مجال اندوه نیست
از دست باد رفته‌ام
تا پا به پای مرگ
پیچیده در غروب
گز کنم مانده‌ی آسمان آبی را.

بی سرگذشت
بی تشویش
بی تو.

شعر، صدا و ادیت: #عیسی_اسدی
#میم
آذر ۱۴۰۰


I am more devastated
than be waiting for Gabriel
to cry on the sky arena,
I rain on myself

There are thunders inside me
Destroyer
And wandering rivers.

No opportunity for sorrow
I'm gone from the wind's hands
That foot to foot of the death
Wrapped in the sunset
Walk the rest of the blue sky

No history
No worries
Without you.

Translation: #Farah_Aryaa
Poetry, voice and editing: #Isa_Aasadi
Fifteenth of Azar, 1400
Music: Le Rose Di Danzica/ Luis Bacalov


@Miim_IsaAasadi
🫎

@CHAAVOUSH


Forward from: اندکی از من... A little bit of me
لذت بردن، توانایی احساس است. اصلا به سن ربط ندارد. تمام سالهای سن زیباست
و تجربه این سالها کمک می‌کند به لذت بردن بیشتر. شیوه نگاه کردن ذهن را به اندیشه وامیدارد زیبا ببیند و مسبب لذت از زیبایی خود مائیم. خود ما شادی را در هر سن برای خودمان تعیین میکنیم.

فرح آریا


اتودهای مانیفیستِ کلمات
Etudes manifest of words

https://t.me/andaki_az_man


Forward from: اندکی از من... A little bit of me
فقر و بدبختی
در گلوی زندگی تخم گذاشته
چنانکه آفتاب با آه طلوع می‌کند
و شباهنگام
ماه
از آسمان معلق می‌شود
با دریغ .

هرچه مقدس که پناه بود
و امید که با پنبه سر می‌برید
پر از چرکابه‌ی دروغ شده‌اند.
هیچ پهلوانی
می‌گویم هیچ پهلوانی
حتا هرکول هم نمی‌تواند
انبوه ویرانه‌ها را جا‌به‌جا کند
زنجیر بسته‌اند به دست‌وُپای دنیا
که انسان همچون اشباح
بر مرده‌ی خویش تار بتَنَد.

#فرح‌_آریا


My scattered writing
A LITTLE BIT OF ME

https://t.me/andaki_az_man


☑🖋


✔ #نبودن


دست خودم نیست؛ پای خودم نیست؛ ذهن خودم نیست؛ تن خودم نیست. مدت‌ها قبل سایه‌ام را فروخته‌ام که شعرم زار می‌زند، آواره‌گی آیین‌ام شده، اینجا نیستم و میان رهگذران، نادیدنی شده‌ام.
من در تبادل بادهای نورانی و ارواح آواره، گویی تبعیدی ناچیزی بودم که زادگاه‌اش را هم به خاطر نمی‌آورد. گاهی می‌خواهیم، یعنی نیاز داریم عادی باشیم، هم‌رنگ باشیم، هم‌راه و هم‌بغض و هم‌خند باشیم اما رنج، کار خود را کرده و دار، از سال‌ها پیش، مشغول تاب دادن زندانی ست.
امروز، دم‌دمای غروب، شاهد هجوم ابرهایی عجیب و عظیم بودم که باشتاب به سمت ماه رخشنده هجوم می‌یردند؛ باد سردی می‌وزید و آسمان رو به تاریکی می‌تاخت. آنجا بود که فهمیدم رنج، در یک یورش، می‌تواند کشنده‌تر از نیش سمی‌ترین مارها باشد.
حالا دست‌ها را بالا می‌آورم؛ تاریکی آمده است و اسیر، آماده‌ی بازگشت به سلول.

🖋 عیسی اسدی میم
۲۵ آذر ۱۴۰۳


@CHAAVOUSH


☑🖋


✔ #تلخ


قهوه
قهوه،
جای لب‌هایت؛
قهوه
قهوه،
یاد آوای‌ات؛
قهوه
قهوه،
بوی دیدارت؛
قهوه
قهوه،
رنگ خوب چشمان‌ات؛

لب به تلخی
میان این غوغا،
ذهنِ گیج‌ام
زده چه بی‌پروا.
رگه‌های خیالِ محزون‌ام
پیچ در پیچِ مویِ نوحوّا.
انتظار،
این گرفته خنجرِ تب،
برده از کف
توانِ نابِ مرا؛
می‌نشینم
کنار قهوه و پیپ
می‌ستانم نگفته‌دادم را.
رو به احظار ابرهای سیاه
رعدِ سرخ‌ای خمیده در قلب‌ام،
خیسِ امکانِ داغِ تنهایی
منتظر تا نهایتِ دردم.

چشمِ شعری عجیب می‌سوزد
چشم بر مرگِ واژه می‌دوزد
آتش‌ای جامِ سرنوشت‌ام را
طرحِ دوزخ، غریب، می‌جوشد.

تلخِ ماندن، ترانه‌ی رفتن
بر لبان‌ام گرفته دم بی‌تو،
آشیان‌ام که سوخت، بی منِ من
شب شعرم گرفته غم بی‌تو.


🖋 عیسی اسدی میم
۲۴ آذر ۱۴۰۳


@CHAAVOUSH


Forward from: اندکی از من... A little bit of me
Video is unavailable for watching
Show in Telegram
تو را با مُشرکی چون من چه کار؟

#فرح_آریا

https://t.me/andaki_az_man


Forward from: اندکی از من... A little bit of me
🎬تاریخ هنر در تصویر

گذشته در یک نگاه، در یک تصویر آویخته به دیوار.
و پس از سالها خندیدن و خنده به لب اوردن جماعتی در دنیا، تصادفا با لباسی شبیه لباس زندانیان، دو چیز را تداعی میکند از اسطوره‌ی سینما؛

(در زمان گذشته زندانی شدن،
یا
در زندان بودن بدون گذشته.)

چهره‌ی متفکر و نگاه خیره به یک نقطه،
راوی گذشته‌ای پر سروصداست که ساکت شده و کلاه و عصای هنر را روزگار به یغما برده است.
حقیقت زندگی و آنچه بجا میماند خاطره‌ایست که آه از سینه می‌کشد.
چارلی چاپلین هم که باشی به جایی میرسی که کمتر میگویی، کمتر حرکت میکنی و اغلب تماشاگری. و این واقعیتی گریزناپذیر است.

فرح آریا


My scattered writing
A LITTLE BIT OF ME

https://t.me/andaki_az_man


☑🖋


✔ #دروغ


دنیا دروغ بود و مرام‌اش همه دروغ
نام‌اش دروغ بود و کلام‌اش همه دروغ

هرکس دوید در پی آرام زندگی
شام‌اش دروغ بود و مشام‌اش همه دروغ

حکمِ حکیم و حکمتِ ناب از خواص پاک
عام‌اش دروغ بود و طعام‌اش همه دروغ

فرزند خواب‌خوارِ سلاطینِ روشنی
نام‌اش دروغ بود و کنام‌اش همه دروغ

مهر و خلوص و ساحت اندیشه‌های پاک
خام‌اش دروغ بود و خمام‌اش همه دروغ

اینجا درست تلِ سیاهِ جهنم است
دام‌اش دروغ بود و مدام‌اش همه دروغ

زخمی، سوارِ عاطفه‌های هزاررنگ
رام‌اش دروغ بود و خرام‌اش همه دروغ

پایان نداشت تابشِ نورِ همه‌سیاه
حُرم‌اش دروغ بود و حرام‌اش همه دروغ

🖋 عیسی اسدی میم
۲۲ آذر ۱۴۰۳


@Miim_IsaAasadi
🫎

@CHAAVOUSH


☑🖋🎧


✔ خوانش شعرِ #لمس


اسبانِ وحشیِ رَمان
در خروشِ آب‌های روان؛
این است رازِ آن چشم‌ها
که فرشتگانِ معلق
در آسمان‌ها را
سرمست کرده است.

بگو!
بگو کدام ترانه‌ی ماه
بر لبانِ مردمِ اقمار
طنین می‌انداخت
آن دم که باد
در موهایت می‌پیچید
و من
در تمامیِ این سال‌های گم‌شده
به کدام بی‌راه
کشیده می‌شدم؟
آخر این چگونه زندگی ست
بی تو
و دور
دور از جماعتِ رقصنده
بر پوست‌ات؟

گفتم،
گفتم بیا برویم!
[به شب گفتم]
بیا برویم از همین لبه‌های
خمیده‌ی نورانیِ زمین
خود را بیاویزیم
شاید رستگار شدیم.
شاید تمام شود این
نمایشِ مضحکِ پر از نفرین
و روزی
از خاک‌های همین اطراف
بته‌ای، درختی رویید و
اسمش را گذاشتند: عشق‌آیین.
شاید که در حوالیِ مرگ
لحظه‌ای، دمی باشد
که خیال کنیم،
فقط خیال
که لمس
اتفاق افتاد
و درهای دروازه‌های هفت آسمان
به روی مردمِ پنج زمین
باز شد.
بیا!
بیا برویم.

شعر، صدا و ادیت: عیسی اسدی میم
سرایش: آذر ۱۴۰۲
خوانش: ۲۱ آذر ۱۴۰۳
Music: Close to You/ Meredi


@Miim_IsaAasadi
🫎

@CHAAVOUSH


Forward from: اندکی از من... A little bit of me
And it's still autumn

Painter: Farah Arya
Year: 2024
Acrylic
Dimensions:  50 cm×70

‏🍂🍁

واژه‌ها را
رنگ‌ نکن
ادای پائیز را در نیاور
استادتر از پیکاسو
گنجشگ نقاشی کنی
من به وحدت رنگ‌ها اعتماد نمیکنم
سابجکتیو رنگ
همیشه زیر رادیکال فصل‌هاست.
من
همه‌ی رنگ‌ها را
در تو دیده‌ام
میدانم
سکانس برتر سال
زمستانِ سپید است،
فقط یکرنگ.
اما تو می‌توانی وسط سیبری یخ‌ها
یک رنگ
فقط یک رنگ
و فقط نارنجی باشی
در من آتش بی‌افروزی.

#فرح_آریا


My scattered writing
A LITTLE BIT OF ME

https://t.me/andaki_az_man


☑🖋


✔ سرمایه‌ی درونی و سرمایه‌دار


انسانی که از درون و در درون خود، غنا و راه‌های رسیدن به آرزوها و امیال خویش را ساخته، گاه از بیرون و جهان خارج، بسیار زخم برمی‌دارد. عیسای ناصری عبارتی دارد به این مضمون که: هیچ پیامبری در زادگاه خود عزیز و محترم نیست. این عبارت وصف‌حال بسیاری از خالقان و پدیدآورندگان است. دردآور آنجا ست که شخص، از نزدیکان و دوستان، بیشتر متحمل این زخم‌ها می‌شود تا اجانب و نارفیقان. غریبه می‌آید و می‌گذرد اما دوست، همان‌جا که زخم را زده، خنجر را به چرخش وامی‌دارد و جراحات روحی عظیمی در شخص به‌یادگار می‌گذارد.
از سوی دیگر این زمین، بسیار عجیب و غریب است؛ آن‌که سرمایه‌ی درونی دارد، هیچ و آن‌که سرمایه و مایملک بیرونی دارد سرمایه‌دار لقب می‌گیرد. به عبارت روشن‌تر، سرمایه‌دار، ناچیز و بی‌سرمایه، همه‌چیز به‌حساب می‌آید. چرا اینگونه نباشد؟ نظام آموزشی در اختیار صاحبان ثروت و قدرت است، همین‌طور نظام‌های مختلف درمانی، پزشکی، بیمارستانی، املاک، صنایع، کارخانه‌ها، صنایع غذایی و... بنابراین انسانِ غنایافته به مدد سرمایه‌ی درونی، در منظر چشم مردمان عادی جامعه، پشیزی ارزش نخواهد داشت و در عوض، انسانِ ملقب به سرمایه‌دار، در اوج و در نقطه‌ی عطف آرزوهای بشری قرار خواهد گرفت.
سرمایه‌ی درونی، موجب اندوه فراوان خواهد بود برای آنان‌که باور دارند به ساختن خویش در درون و ایجاد غنای درونی؛ اگر خواهان روحی شاد و بی‌جراحت هستید، به دنبال غنای درونی نباشید مگر با عدم انتظار دوستی و مودت از سمت دیگران بخصوص نزدیک‌ترین افراد.

🖋 عیسی اسدی میم
۲۱ آذر ۱۴۰۳


@Miim_IsaAasadi
🫎

@CHAAVOUSH

20 last posts shown.