Forward from: اندکی از من... A little bit of me
ایکاش دستی دانا......
هنوز خیلی مانده بود که تغییراتی در مملکت صورت بگیرد. تغییراتی که سالها چند دشمن روی آن کارکرده بودند. طرح این جابجایی با تبعید یک نفر به بغداد ریخته شد.
گذشت وُ گذشت وُ گذشت تا یک روز آسمان تیره و تار شد و رعدی بی باران غرید و جماعتی حوالی درخت سیب آمدند و در قبرستان منبر خلیفگی زدند. شعورشان با عقده و تحقیر و تلافی گره خورده بود. از همان وقت، زمین رنگ خون گرفت. عبادتگاه بوی تعفن میداد. هرجا میرفتم این بو مثل اسپری پخش شده بود. طوری که اگر روی خودت گلاب قمصر کاشان خالی میکردی، تعفن مثل کَنِه چسبیده بود به پوست بدن ، به دیوار، به کاغذ، به چوب، و پاک نمیشد.
حتا گلهای قالیهای وسط مساجد بوی استفراغ میداد. گاهی سرم را زیر آب حوض فرو میکردم که بوی گند را از خودم دور کنم اما وقتی از نفس میافتادم و سرم را بیرون می آوردم، بو میزد به دماغم.
مردم کمکم به این بو عادت کردند و مثل عرق بدن با آن کنار آمدند. از این عادت منحوس ترسیدم، رفتم شهرداری شاید کسی کاری انجام دهد. شهردار گفت: من این بو را پذیرفتهام و به پیشانی چسباندهام، میبینی جای مهر را؟ با این درجه من شهردار شدم و پسرم استاندار. حالا تو میخواهی درجه بگیری بو را تحمل کن و جیبات را پر از پول. یا نه اگر نمیخواهی امت باشی، میتوانی عریضهای بنویسی من شخصا آن را با انگشتر عقیق با پنج نام مهر میزنم.
نوشتم:
(این بوی تعفن مرجومه دل و دماغی برای کسی نگذاشته و مردم شامهشان را از دست دادهاند. ملت نه تنها با خطر سلامتی و فقر و روبرو هستند بلکه هر روزز چندین نفر سرر چهارراهها در بوی گند مفقود میشوند و چندین نفر مثل برگ خزان پای درخت میفتند و موجب عصبانیت و یاس عموم شده است. در خیابانها بوی گند نعلین میآید. ما هر چقدر هم آب گلها را به خودمان بپاشیم تا منشا و اساس واقعی این بو از بین نرود، بی فایده است . بنابراین فکری به حال این بوی گندی که همه جا را گرفته بکنید.)
عریضه را دادم دست شهردار که داشت دار قالی را پایین میآورد تا دارهای وزارت مرگ بالا برود، عریضه را گرفت بلافاصله دو سه فحش ویژهی خواهر و مادر در هوا پخش شد. من دور خودم میچرخیدم که مخاطب را پیدا کنم. صدای پاره شدن کاغذ نشان داد که شهردار اصولا عاشق انسانهای اولیهی بیتمدنی است که از زیر درخت آمدند و گند زدند به همهجا که این بو پخش میشود. خودش یکی از همانهاست که مسئول کثافت زدن و تعفن است نه نظافت تمدن. بازی با روان مردم را دوست دارد و عاشق رنگ سرخ است.
با یک دنیا غصه میروم خانه، وقتی داخل میشوم همهجا عطر گل پیچیده. در را میبندم و نفسی عمیق میکشم. از بوی خوش گلها زانوانم سست میشود و آرام کنار بوتهها دراز میکشم.
سالهاست که بوی عفونت طاعونی با جریان هوا وارد ششهامان میشود، همه دکترها ماسک زدهاند و به فوج فوج بیماران میگویند باید سرشان را در چاه فرو کنند و دردهایشان را فریاد کنند تا شاید عافیت، عطسه ای بکند و جوانمردی به پا خیزد، و ناگهان تغییری پدید آید که دوره چهلواندی سال حکومت دین و دار به خط پایان برسد.
#فرح_آریا
My scattered writing
A LITTLE BIT OF ME
https://t.me/andaki_az_man
هنوز خیلی مانده بود که تغییراتی در مملکت صورت بگیرد. تغییراتی که سالها چند دشمن روی آن کارکرده بودند. طرح این جابجایی با تبعید یک نفر به بغداد ریخته شد.
گذشت وُ گذشت وُ گذشت تا یک روز آسمان تیره و تار شد و رعدی بی باران غرید و جماعتی حوالی درخت سیب آمدند و در قبرستان منبر خلیفگی زدند. شعورشان با عقده و تحقیر و تلافی گره خورده بود. از همان وقت، زمین رنگ خون گرفت. عبادتگاه بوی تعفن میداد. هرجا میرفتم این بو مثل اسپری پخش شده بود. طوری که اگر روی خودت گلاب قمصر کاشان خالی میکردی، تعفن مثل کَنِه چسبیده بود به پوست بدن ، به دیوار، به کاغذ، به چوب، و پاک نمیشد.
حتا گلهای قالیهای وسط مساجد بوی استفراغ میداد. گاهی سرم را زیر آب حوض فرو میکردم که بوی گند را از خودم دور کنم اما وقتی از نفس میافتادم و سرم را بیرون می آوردم، بو میزد به دماغم.
مردم کمکم به این بو عادت کردند و مثل عرق بدن با آن کنار آمدند. از این عادت منحوس ترسیدم، رفتم شهرداری شاید کسی کاری انجام دهد. شهردار گفت: من این بو را پذیرفتهام و به پیشانی چسباندهام، میبینی جای مهر را؟ با این درجه من شهردار شدم و پسرم استاندار. حالا تو میخواهی درجه بگیری بو را تحمل کن و جیبات را پر از پول. یا نه اگر نمیخواهی امت باشی، میتوانی عریضهای بنویسی من شخصا آن را با انگشتر عقیق با پنج نام مهر میزنم.
نوشتم:
(این بوی تعفن مرجومه دل و دماغی برای کسی نگذاشته و مردم شامهشان را از دست دادهاند. ملت نه تنها با خطر سلامتی و فقر و روبرو هستند بلکه هر روزز چندین نفر سرر چهارراهها در بوی گند مفقود میشوند و چندین نفر مثل برگ خزان پای درخت میفتند و موجب عصبانیت و یاس عموم شده است. در خیابانها بوی گند نعلین میآید. ما هر چقدر هم آب گلها را به خودمان بپاشیم تا منشا و اساس واقعی این بو از بین نرود، بی فایده است . بنابراین فکری به حال این بوی گندی که همه جا را گرفته بکنید.)
عریضه را دادم دست شهردار که داشت دار قالی را پایین میآورد تا دارهای وزارت مرگ بالا برود، عریضه را گرفت بلافاصله دو سه فحش ویژهی خواهر و مادر در هوا پخش شد. من دور خودم میچرخیدم که مخاطب را پیدا کنم. صدای پاره شدن کاغذ نشان داد که شهردار اصولا عاشق انسانهای اولیهی بیتمدنی است که از زیر درخت آمدند و گند زدند به همهجا که این بو پخش میشود. خودش یکی از همانهاست که مسئول کثافت زدن و تعفن است نه نظافت تمدن. بازی با روان مردم را دوست دارد و عاشق رنگ سرخ است.
با یک دنیا غصه میروم خانه، وقتی داخل میشوم همهجا عطر گل پیچیده. در را میبندم و نفسی عمیق میکشم. از بوی خوش گلها زانوانم سست میشود و آرام کنار بوتهها دراز میکشم.
سالهاست که بوی عفونت طاعونی با جریان هوا وارد ششهامان میشود، همه دکترها ماسک زدهاند و به فوج فوج بیماران میگویند باید سرشان را در چاه فرو کنند و دردهایشان را فریاد کنند تا شاید عافیت، عطسه ای بکند و جوانمردی به پا خیزد، و ناگهان تغییری پدید آید که دوره چهلواندی سال حکومت دین و دار به خط پایان برسد.
#فرح_آریا
My scattered writing
A LITTLE BIT OF ME
https://t.me/andaki_az_man