~ بعد از چند روز که «روشنفکران مخالف روشنفکری» از این گفتند که «حالا کار خوبی نکرد اما خب خود ساعدی و روشنفکران ایرادات و اشکالاتی دارند و داشتهاند»، کمکم وارد مرحلهای شدهایم که «اساساً خوب کرد که بر قبر ساعدی شاشید». قابل پیشبینی بود. دلایل این اهدای مدال به «شاشنده» چیست؟ به زبان ساده اگر بخواهیم باز تکرار کنیم؛ بخاطر اینکه روشنفکران کمک کردند شاه سابق ساقط شود. آنچیزی که در اوایل کمتر کسی -جز چند کاربر بینام و نشان و با اسامی مستعار- آن را با شهامت میگفت، امروز از زبان تئوریسینهای راست به صراحت بیان میشود: خوب کرد اصلا شاشید بر قبرش. تنها چند روز برای از پیله درآمدن کافی بود.
اهمیت هشدار جمعی درباره فاشیسم تازه روشن میشود. آن عمل فردی بر سر قبر ساعدی در برابر حمایت فکری و نظری از جوانان «اساس» بومی برای شکافتن و تخریب، مسأله ای به غایت پیش پا افتاده است. فاشیسم چیزی نیست جز موجه شدن عمومی غلبه بر انسانیت؛ اتفاقا از طریق کاری روشنفکرانه؛ جایی که بیمقدار کردن کرامت و جان دیگران تبدیل به «هنجار اجتماعی» میشود.
پشت شکلهای متنوع فاشیسم همواره روشنفکران و سخنورانی برجسته بودهاند: روشنفکرانی مخالف روشنفکری. مثلاً نگاه کنید به روشنفکر مشهور آلمانی، فریدریش منهکه؛ تاریخپژوه برجستهای که ضدیت با یهودیان را تئوریزه کرد و وضعیت آلمان را محصول روشنفکرانی دانست که روح آلمان را فروختهاند. در واقع کسانی که ویرانگری را تئوریزه کردند. جنبش ضد روشنفکری تاریخ طولانیای دارد، اما خصلت آیرونیک آن اینجاست که بقول بالزاک، فقط روشنفکران این توان را دارند که ضد روشنفکری باشند. تا دیدید کسی دارد ضد روشنفکری حرف میزند، خبردار شوید که این رسالهای است برای ورود به میدان روشنفکران. حتی وقتی گفته میشود مردم عادی کوچه و بازار از روشنفکران بیشتر میفهمند، حرف گوینده را قطع کنید و به او بگویید؛ عزیزم! اگر اینطور است، همین را چرا میگویی و میخواهی اثبات کنی؟ مردم خودشان میدانند. نقد و حتی تخریب روشنفکری خود یک کار روشنفکرانه است.
و حال که شما با بهرهگیری از متد روشنفکران ثابت کردید که روشنفکر انسان بدکارهای است، عجیب است که ناگهان انتظار «عصمت» از همکارانتان را داشته باشید؛ به این دلیل ساده که زندگی و مرگ و قبر خودتان در امان نخواهد بود، زیرا تاریخ زندگیتان، اگر صادقانه با آن روبرو شوید، اگر بدتر نباشد دست کمی از دیگر همکارانتان ندارد، آنهم بدون نوشته، قصه، شعر یا فیلمی در خور آنکه نام روشنفکر پیدا کنید.
@AminBozorgiyan
اهمیت هشدار جمعی درباره فاشیسم تازه روشن میشود. آن عمل فردی بر سر قبر ساعدی در برابر حمایت فکری و نظری از جوانان «اساس» بومی برای شکافتن و تخریب، مسأله ای به غایت پیش پا افتاده است. فاشیسم چیزی نیست جز موجه شدن عمومی غلبه بر انسانیت؛ اتفاقا از طریق کاری روشنفکرانه؛ جایی که بیمقدار کردن کرامت و جان دیگران تبدیل به «هنجار اجتماعی» میشود.
پشت شکلهای متنوع فاشیسم همواره روشنفکران و سخنورانی برجسته بودهاند: روشنفکرانی مخالف روشنفکری. مثلاً نگاه کنید به روشنفکر مشهور آلمانی، فریدریش منهکه؛ تاریخپژوه برجستهای که ضدیت با یهودیان را تئوریزه کرد و وضعیت آلمان را محصول روشنفکرانی دانست که روح آلمان را فروختهاند. در واقع کسانی که ویرانگری را تئوریزه کردند. جنبش ضد روشنفکری تاریخ طولانیای دارد، اما خصلت آیرونیک آن اینجاست که بقول بالزاک، فقط روشنفکران این توان را دارند که ضد روشنفکری باشند. تا دیدید کسی دارد ضد روشنفکری حرف میزند، خبردار شوید که این رسالهای است برای ورود به میدان روشنفکران. حتی وقتی گفته میشود مردم عادی کوچه و بازار از روشنفکران بیشتر میفهمند، حرف گوینده را قطع کنید و به او بگویید؛ عزیزم! اگر اینطور است، همین را چرا میگویی و میخواهی اثبات کنی؟ مردم خودشان میدانند. نقد و حتی تخریب روشنفکری خود یک کار روشنفکرانه است.
و حال که شما با بهرهگیری از متد روشنفکران ثابت کردید که روشنفکر انسان بدکارهای است، عجیب است که ناگهان انتظار «عصمت» از همکارانتان را داشته باشید؛ به این دلیل ساده که زندگی و مرگ و قبر خودتان در امان نخواهد بود، زیرا تاریخ زندگیتان، اگر صادقانه با آن روبرو شوید، اگر بدتر نباشد دست کمی از دیگر همکارانتان ندارد، آنهم بدون نوشته، قصه، شعر یا فیلمی در خور آنکه نام روشنفکر پیدا کنید.
@AminBozorgiyan