💥آنا آخماتووا و سیصد ساعت انتظارش!
✍️علی مرادی مراغه ای
در آن سالها تنها مردگان لبخند میزدند
خشنود از اینکه آرمیدهاند:
و لنینگراد همچون زائدهای بیمصرف کنار زندانهایش آویخته بود...!
♦️گورهای دسته جمعی زیادی از دوران استالین کشف شده اما یکبار در حفاری جهت لوله کشی گاز به گورهایی برخوردند که بیش از هزار اسکلت بیرون آمد و شگفتی آنجا بود که این اسکلتها جفت شده در کنار هم بودند یعنی دژخیمان استالین برای صرفه جویی در گلوله هر دو نفر را به همدیگر جفت کرده و با شلیک یک گلوله دو نفر را باهم کشته بودند!
در دوران استالینیزم ۲۲ میلیون نفر اعدام شدند و ۱۵۰۰ نفرشان شاعر و نویسنده بوده، استالین برعکس هیتلر که از یهودیان و از بیگانگان کشت از مردم شوروی کشته!
آمار دقیق محکومین اردوگاهها را از منابع روسی به ترتیب سال در اینجا آورده و آمار به خاک افتادگان ایرانی و کشورهای دیگر را به تفکیک اینجا آورده ام.
♦️در آن دوران وحشتناک، سرگئی یسنین و ولادیمیر مایاکوفسکی خود را کشتند، اوسیپ ماندلشتام در اردگاه زندانیان جان سپرد، مارینا تسوتایوا در همین سالها خود را حلق آویز کرد و...
اما شگفت انگیز است که وقتی میلیونها انسان در اردوگاهها با مرگ تدریجی دست و پنجه نرم میکردند نویسندگانی از کشورهای جهان مانند پابلو نرودا، برنارد شاو، رومن رولان، ژان پل سارتر، رافائل آلبرتی، هانری باربوس، امیل لودویگ، لویی آراگون، اچ. جی. ولز و کثیری از نویسندگان و شاعرانی ایرانی در ستایش از حاکمیت تاواریش استالین قلمفرسایی کرده و میکوشیدند به چهره ضدانسانی آن سیستم، صورتی انسانی ببخشند!.
♦️در اوج تصفیه ها، آنا اخماتووا ابتدا طرد شد، دبیر حزب در یک سخنرانی او را به عنوان یک فاحشه محکوم کرد و او از اتحادیه نویسندگان شوروی اخراج شد، تمام کتابهایش جمع آوری گردید و انتشارشان ممنوع شد...
این شاعره دستگیر نشد در عوض شوهرش و پسرش را دستگیر کردند وضعیت او چنان وحشتناک شد که دوستانش به آخماتووا توصیه کردند برای عفو پسرش شعرهایی در ستایش استالین بنویسد و او برای نجات جان پسرش تن به خفت داد! استالین را ستایش کرد، سرزمین مادری را تجلیل و از زندگی شاد در شوروی نوشت...!
اما جلادش استالین آنها را به اندازه کافی صمیمانه تشخیص نداد و ترتیب اثر نداد!
آنا آخماتووا بعدا در این زمینه چنین سرود:
آه پسرم!
هفده ماه صدایت کردهام که به خانه بیایی،
به پای جلاد افتادهام
آه پسر من، دهشت من!
♦️آنا آخماتووا به مدت ۱۷ ماه یعنی ۳۰۰ ساعت در سرما و یخبندان و در گرما در مقابل زندان انتظار کشید تا بلکه خبری از پسرش بیابد اما نیافت و شعر ماندگار مرثیه را در همین صفِ انتظار مخفیانه سرود بیآنکه آن را بنویسد یا چاپ کند، شعر را تنها به خاطر میسپارد و برای دوستان معدودش میخواند تا به خاطر بسپارندش. نیم قرن طول میکشد تا در ۱۹۸۷ در روسیه این شعر منتشر می شود که در واقع وصیتنامه آخماتووا است. او در پایان شعر میگوید اگر زمانی بخواهند برایش تندیسی به افتخارش بسازند، تنها به یک شرط بدان رضایت خواهد داد که انرا کنار همین زندان بسازند، همینجا که به همراه میلیونها خانواده زندانیان، ۳۰۰ساعت ایستاد تا آن در گشوده شود و گشوده نشد:
و اگر روزی در این کشور
تصمیم بگیرند که تندیسی برای من برپا کنند،
من تنها به یک شرط بدان رضایت می دهم
آنرا نه کنار دریا، یا جایی که به دنیا آمدم
و نه در باغ سلطنتی در نزدیکی درخت کاج عزیز،
فقط اینجا، جایی که من سیصد ساعت ایستادم،
و هرگز درها را برای من باز نکردند....
♦️ژرفای اندوه این ۳۰۰ ساعت انتظار در تصور نمیگنجد که زن باشد که شاعره باشد که مادر باشد و خشونتِ بی انتهای استالینیزم...!
اما سرانجام شعر ماند و دیکتاتور رفت و این تندیس برنزی با ارتفاع سه متر در حدود نیم قرن پس از مرگِ دیکتاتور پلید در ۲۰۰۶ در جلوی همان زندان ساخته شد و یک شاهکار است تصویر تندیس را در زیر آورده ام:
مانند شمعی در حال ذوب شدن است یک دست در سینه و در دستی دیگر تسبیح قرار دارد به نشانه محبوبترین کتاب شعریش که بنام تسبیح است، تندیس سرش را چرخانده به عقب به همان درِ زندان نگاه می کند که ۳۰۰ساعت نگاه کرده بود و یادآور همسر لوط است به روایت تورات، زمانی که سدوم نابود شد، به لوط و خانوادهاش دستور آمد برای نجات، از آنجا خارج شوند و به عقب نگاه نکنند، اما زن لوط به عقب نگاه کرد و تبدیل به ستونی از نمک شد!
و این لحظه ی همسر لوط قبلا یکی از شعرهایش بوده:
زمانی هست، میتوانی همچنان به گذشته نگاه کنی،
در برجهای قرمز سدوم که در آن متولد شده اید،
جایی که در آن آواز می خواندی، می چرخیدی،
جایی که زندگی فرزندان بوده،
او نگاه کرد و از درد متحیر شد،
بدنش به نمک نیمه شفاف تبدیل شد،
چگونه، برای یک نگاه، او جان داد...؟!
◀️تندیس آنا آخماتووا
✍️علی مرادی مراغه ای
در آن سالها تنها مردگان لبخند میزدند
خشنود از اینکه آرمیدهاند:
و لنینگراد همچون زائدهای بیمصرف کنار زندانهایش آویخته بود...!
♦️گورهای دسته جمعی زیادی از دوران استالین کشف شده اما یکبار در حفاری جهت لوله کشی گاز به گورهایی برخوردند که بیش از هزار اسکلت بیرون آمد و شگفتی آنجا بود که این اسکلتها جفت شده در کنار هم بودند یعنی دژخیمان استالین برای صرفه جویی در گلوله هر دو نفر را به همدیگر جفت کرده و با شلیک یک گلوله دو نفر را باهم کشته بودند!
در دوران استالینیزم ۲۲ میلیون نفر اعدام شدند و ۱۵۰۰ نفرشان شاعر و نویسنده بوده، استالین برعکس هیتلر که از یهودیان و از بیگانگان کشت از مردم شوروی کشته!
آمار دقیق محکومین اردوگاهها را از منابع روسی به ترتیب سال در اینجا آورده و آمار به خاک افتادگان ایرانی و کشورهای دیگر را به تفکیک اینجا آورده ام.
♦️در آن دوران وحشتناک، سرگئی یسنین و ولادیمیر مایاکوفسکی خود را کشتند، اوسیپ ماندلشتام در اردگاه زندانیان جان سپرد، مارینا تسوتایوا در همین سالها خود را حلق آویز کرد و...
اما شگفت انگیز است که وقتی میلیونها انسان در اردوگاهها با مرگ تدریجی دست و پنجه نرم میکردند نویسندگانی از کشورهای جهان مانند پابلو نرودا، برنارد شاو، رومن رولان، ژان پل سارتر، رافائل آلبرتی، هانری باربوس، امیل لودویگ، لویی آراگون، اچ. جی. ولز و کثیری از نویسندگان و شاعرانی ایرانی در ستایش از حاکمیت تاواریش استالین قلمفرسایی کرده و میکوشیدند به چهره ضدانسانی آن سیستم، صورتی انسانی ببخشند!.
♦️در اوج تصفیه ها، آنا اخماتووا ابتدا طرد شد، دبیر حزب در یک سخنرانی او را به عنوان یک فاحشه محکوم کرد و او از اتحادیه نویسندگان شوروی اخراج شد، تمام کتابهایش جمع آوری گردید و انتشارشان ممنوع شد...
این شاعره دستگیر نشد در عوض شوهرش و پسرش را دستگیر کردند وضعیت او چنان وحشتناک شد که دوستانش به آخماتووا توصیه کردند برای عفو پسرش شعرهایی در ستایش استالین بنویسد و او برای نجات جان پسرش تن به خفت داد! استالین را ستایش کرد، سرزمین مادری را تجلیل و از زندگی شاد در شوروی نوشت...!
اما جلادش استالین آنها را به اندازه کافی صمیمانه تشخیص نداد و ترتیب اثر نداد!
آنا آخماتووا بعدا در این زمینه چنین سرود:
آه پسرم!
هفده ماه صدایت کردهام که به خانه بیایی،
به پای جلاد افتادهام
آه پسر من، دهشت من!
♦️آنا آخماتووا به مدت ۱۷ ماه یعنی ۳۰۰ ساعت در سرما و یخبندان و در گرما در مقابل زندان انتظار کشید تا بلکه خبری از پسرش بیابد اما نیافت و شعر ماندگار مرثیه را در همین صفِ انتظار مخفیانه سرود بیآنکه آن را بنویسد یا چاپ کند، شعر را تنها به خاطر میسپارد و برای دوستان معدودش میخواند تا به خاطر بسپارندش. نیم قرن طول میکشد تا در ۱۹۸۷ در روسیه این شعر منتشر می شود که در واقع وصیتنامه آخماتووا است. او در پایان شعر میگوید اگر زمانی بخواهند برایش تندیسی به افتخارش بسازند، تنها به یک شرط بدان رضایت خواهد داد که انرا کنار همین زندان بسازند، همینجا که به همراه میلیونها خانواده زندانیان، ۳۰۰ساعت ایستاد تا آن در گشوده شود و گشوده نشد:
و اگر روزی در این کشور
تصمیم بگیرند که تندیسی برای من برپا کنند،
من تنها به یک شرط بدان رضایت می دهم
آنرا نه کنار دریا، یا جایی که به دنیا آمدم
و نه در باغ سلطنتی در نزدیکی درخت کاج عزیز،
فقط اینجا، جایی که من سیصد ساعت ایستادم،
و هرگز درها را برای من باز نکردند....
♦️ژرفای اندوه این ۳۰۰ ساعت انتظار در تصور نمیگنجد که زن باشد که شاعره باشد که مادر باشد و خشونتِ بی انتهای استالینیزم...!
اما سرانجام شعر ماند و دیکتاتور رفت و این تندیس برنزی با ارتفاع سه متر در حدود نیم قرن پس از مرگِ دیکتاتور پلید در ۲۰۰۶ در جلوی همان زندان ساخته شد و یک شاهکار است تصویر تندیس را در زیر آورده ام:
مانند شمعی در حال ذوب شدن است یک دست در سینه و در دستی دیگر تسبیح قرار دارد به نشانه محبوبترین کتاب شعریش که بنام تسبیح است، تندیس سرش را چرخانده به عقب به همان درِ زندان نگاه می کند که ۳۰۰ساعت نگاه کرده بود و یادآور همسر لوط است به روایت تورات، زمانی که سدوم نابود شد، به لوط و خانوادهاش دستور آمد برای نجات، از آنجا خارج شوند و به عقب نگاه نکنند، اما زن لوط به عقب نگاه کرد و تبدیل به ستونی از نمک شد!
و این لحظه ی همسر لوط قبلا یکی از شعرهایش بوده:
زمانی هست، میتوانی همچنان به گذشته نگاه کنی،
در برجهای قرمز سدوم که در آن متولد شده اید،
جایی که در آن آواز می خواندی، می چرخیدی،
جایی که زندگی فرزندان بوده،
او نگاه کرد و از درد متحیر شد،
بدنش به نمک نیمه شفاف تبدیل شد،
چگونه، برای یک نگاه، او جان داد...؟!
◀️تندیس آنا آخماتووا