💥جلال آل احمد و غرب ستیزی
✍️علی مرادی مراغه ای
✅امروز سالروز درگذشت جلال آل احمد است در ۱۳۴۸ش.
در روستاهای آذربایجان، هر اسمی که از سر تمسخر یا شوخی بر شخصی گذاشته میشود برای همیشه آن اسم و لقب روی آن شخص باقی مانده و حتی به فرزندان و نوه هایش نیز منتقل می گردد! دیگری دیاری نمی تواند آن لقب و اسم را از روی آن فرد بردارد...
زمانی در تاریخ و فرهنگ کشورمان نیز واژه غربزدگی چنین بود یکی از انگهایی بود که معمولا بسوی افراد تحصیلکرده پرتاپ می شد الان هم پرتاپ می شود اما دیگر کمرنگ شده است! و جلال در انگ کردن این واژه نقش داشت.
ما نیاز اساسی داریم به تعریف دوباره برخی واژه ها...
♦️واژه غربزدگی را که اولین بار بصورت فلسفی, هایدگر مطرح کرد از طریق هانری کربن به احمد فردید رسیده و از احمد فردید به جلال آل احمد رسید و او که فلسفه نمی دانست با عجله آنرا در کتابی به همین نام به شعاری سیاسی و سطحی برای ضدیت با هر چه مربوط به غرب بود بدل کرد!
بدین ترتیب، این واژه از هایدگر که به ما می رسد از بار فلسفی خویش تهی گردیده و به یک شعار سطحی و حتی فحش برای کوبیدن افرادی مثلا تقی زاده یا ملکم خان... بدل میگردد پس، خود واژه نیز مانند سن زدگی می شود از درون تهی شده تا وارد حوزه عوام گردد و به عنوان انگ استفاده شود...
♦️آل احمد به مانند دون کیشوت که با شمشیر چوبین به آسیاب حمله می برد، در کتاب غربزدگی بر تراکتور حمله می برد، خیش و تاپاله را به تراکتور و کود شیمیایی ترجیح میدهد! چون اینها جزو محصولات مدرن و غربی اند...!
اگر در غرب، اندیشه های پست مدرنیته برای نقد مدرنیته آمده اند قابل درک اند، اما برای جامعه جهان سومی و یا در حال توسعه که هنوز دغدغه اصلی اش مدرنیزاسیون است و با ماشینهای مرگبار در تصادفات یا با یک زلزله چند ریشتری هزاران نفر در خاک دفن می گردند نقد و تضعیف مدرنیته، چه محلی از اعراب دارد و جای سوال است که کدام مدرنیته نقد میگردد...؟!
آل احمد در «سنگی بر گوری» هرچه بر دهنش آمده، نثار دکتر زنان و زایمان کرده که می خواسته زنش سیمین خانم نازا را معاینه کند!
تنها جملاتی از کتاب «سنگی بر گوری» می آورم تا ببینید:
(سنگی بر گوری، جلال آل احمد...صص ۱۸-۱۹)
♦️در این ایران جهان سومیِ بدر آمده از شکستهای سهمگین اش از جنگها با روسیه و با نظامِ استبدادِ آسیایی با نیمه مستعمره گی و کولونیالیسمِ اروپایی، با جهانِ فروپاشیدگیها و گسستهای پیاپی، جهان هبوط در دره عقب ماندگی و عقدههای حقارت و انواعِ مگالومانیاها ...بیش از دویست سال در تلاشِ عبث برای برپایی ساختارِ دولت ـ ملتِ مدرن بوده که همواره نیز با شکست مواجه گردیده...
چنین است که در دههی چهل و پنجاه یعنی در زمان نوشتن غربزدگی آل احمد، تقریبا تمامی ایرانیان که با حقارت جهان سومی درگیرند همگی در تلاش برای برون رفت از وضع موجود، مشحون از شور جادویی انقلاب اند انقلابی های جور با جور، حتی شاه مملکت نیز نام اصلاحاتش را انقلاب میگذارد، فقط رنگش فرق می کند: انقلاب سفید!
♦️در چنین فضای آکنده از شکست و ناکامی، برخورد احساسی جای نقد عقلانی را گرفته و به دو شکل نفرت از غرب یا شیفتگی به آن تجلی می یابد!
گفتمانِ غربزدگی در ایران نمودی از طغیانِ روشنفکر جهانِ سومی برای بازگشت به «خود» و اصالتِ گمشدهی «خود» بوده. اگر چه فردید آن را به دُمِ اندیشهی هایدگر و طغیانِ فلسفی او بر «متافیزیک» میبندد که البته ربطی به ما ندارد...!
در نفرت از غرب در یکصد سال، بازگشت به خویشتن همواره ذهن اکثر جهان سومی را تشکیل داده اما تاکنون، چیزی از آن در نیامده! امروزه آخرین شکل مبتذل آن همین داعش یا طالبان بوده که باز شعار اصلی اشان همان نفرت از غرب و بازگشت به خویشتن است...
◀️شعر شاملو در سوگ جلال با همان حال و هوای دهه چهل در اینجا و یا در زیر:
✍️علی مرادی مراغه ای
✅امروز سالروز درگذشت جلال آل احمد است در ۱۳۴۸ش.
در روستاهای آذربایجان، هر اسمی که از سر تمسخر یا شوخی بر شخصی گذاشته میشود برای همیشه آن اسم و لقب روی آن شخص باقی مانده و حتی به فرزندان و نوه هایش نیز منتقل می گردد! دیگری دیاری نمی تواند آن لقب و اسم را از روی آن فرد بردارد...
زمانی در تاریخ و فرهنگ کشورمان نیز واژه غربزدگی چنین بود یکی از انگهایی بود که معمولا بسوی افراد تحصیلکرده پرتاپ می شد الان هم پرتاپ می شود اما دیگر کمرنگ شده است! و جلال در انگ کردن این واژه نقش داشت.
ما نیاز اساسی داریم به تعریف دوباره برخی واژه ها...
♦️واژه غربزدگی را که اولین بار بصورت فلسفی, هایدگر مطرح کرد از طریق هانری کربن به احمد فردید رسیده و از احمد فردید به جلال آل احمد رسید و او که فلسفه نمی دانست با عجله آنرا در کتابی به همین نام به شعاری سیاسی و سطحی برای ضدیت با هر چه مربوط به غرب بود بدل کرد!
بدین ترتیب، این واژه از هایدگر که به ما می رسد از بار فلسفی خویش تهی گردیده و به یک شعار سطحی و حتی فحش برای کوبیدن افرادی مثلا تقی زاده یا ملکم خان... بدل میگردد پس، خود واژه نیز مانند سن زدگی می شود از درون تهی شده تا وارد حوزه عوام گردد و به عنوان انگ استفاده شود...
♦️آل احمد به مانند دون کیشوت که با شمشیر چوبین به آسیاب حمله می برد، در کتاب غربزدگی بر تراکتور حمله می برد، خیش و تاپاله را به تراکتور و کود شیمیایی ترجیح میدهد! چون اینها جزو محصولات مدرن و غربی اند...!
اگر در غرب، اندیشه های پست مدرنیته برای نقد مدرنیته آمده اند قابل درک اند، اما برای جامعه جهان سومی و یا در حال توسعه که هنوز دغدغه اصلی اش مدرنیزاسیون است و با ماشینهای مرگبار در تصادفات یا با یک زلزله چند ریشتری هزاران نفر در خاک دفن می گردند نقد و تضعیف مدرنیته، چه محلی از اعراب دارد و جای سوال است که کدام مدرنیته نقد میگردد...؟!
آل احمد در «سنگی بر گوری» هرچه بر دهنش آمده، نثار دکتر زنان و زایمان کرده که می خواسته زنش سیمین خانم نازا را معاینه کند!
تنها جملاتی از کتاب «سنگی بر گوری» می آورم تا ببینید:
«طبیب متخصص پیر بود و شخصیت قصابها را داشت. با دکانی به همان کثافت. و دخترکی جوان به عنوان وردست. خیلی زیبا. گلی توی مرداب افتاده و دیدم که دستگاه بوی خوشی نمی دهد داد می زد که پیرمرد عمل جنسی را مدتهاست که فقط با چشمش میکند...موهای مچ دست یارو(پزشک)از دستکش بیرون مانده بود و زنم جوری خوابیده بود که من اصلا نمی توانستم...ولی حتی داد هم نزدم و فقط دیدم تحملش را ندارم عین جاکش ها. عرق به پیشانی او نشسته، چشم هایش بسته، و یک دنیا فریاد پشت لبش. و من پیراهن به تنم چسبیده و اصلا یکی بیخ خرم را گرفته. و دست یارو با ابزار میرفت و می آمد و چیزی را در درون زنم می کاوید و می خراشید. چه خونی!...»
(سنگی بر گوری، جلال آل احمد...صص ۱۸-۱۹)
♦️در این ایران جهان سومیِ بدر آمده از شکستهای سهمگین اش از جنگها با روسیه و با نظامِ استبدادِ آسیایی با نیمه مستعمره گی و کولونیالیسمِ اروپایی، با جهانِ فروپاشیدگیها و گسستهای پیاپی، جهان هبوط در دره عقب ماندگی و عقدههای حقارت و انواعِ مگالومانیاها ...بیش از دویست سال در تلاشِ عبث برای برپایی ساختارِ دولت ـ ملتِ مدرن بوده که همواره نیز با شکست مواجه گردیده...
چنین است که در دههی چهل و پنجاه یعنی در زمان نوشتن غربزدگی آل احمد، تقریبا تمامی ایرانیان که با حقارت جهان سومی درگیرند همگی در تلاش برای برون رفت از وضع موجود، مشحون از شور جادویی انقلاب اند انقلابی های جور با جور، حتی شاه مملکت نیز نام اصلاحاتش را انقلاب میگذارد، فقط رنگش فرق می کند: انقلاب سفید!
♦️در چنین فضای آکنده از شکست و ناکامی، برخورد احساسی جای نقد عقلانی را گرفته و به دو شکل نفرت از غرب یا شیفتگی به آن تجلی می یابد!
گفتمانِ غربزدگی در ایران نمودی از طغیانِ روشنفکر جهانِ سومی برای بازگشت به «خود» و اصالتِ گمشدهی «خود» بوده. اگر چه فردید آن را به دُمِ اندیشهی هایدگر و طغیانِ فلسفی او بر «متافیزیک» میبندد که البته ربطی به ما ندارد...!
در نفرت از غرب در یکصد سال، بازگشت به خویشتن همواره ذهن اکثر جهان سومی را تشکیل داده اما تاکنون، چیزی از آن در نیامده! امروزه آخرین شکل مبتذل آن همین داعش یا طالبان بوده که باز شعار اصلی اشان همان نفرت از غرب و بازگشت به خویشتن است...
◀️شعر شاملو در سوگ جلال با همان حال و هوای دهه چهل در اینجا و یا در زیر: