وقتی که شعله ظلم غنچه لبهای تو را سوخت...چشمانِ سرد من، درهای کور و فرو بستهی شبستانِ عتیقِ درد بود...باید می گذاشتند خاکستر فریادمان را بر همه جا بپاشیم...باید می گذاشتند غنچه های قلبمان را بر شاخه های انگشت عشقی بزرگتر بشکوفانیم....باید می گذاشتند سرماهای اندوه من آتشِ سوزانِ لبانِ تو را فرو نشاند.... تا چشمان شعلهوار تو قندیل خاموش شبستان مرا برافروزد... اما ظلم مشتعل غنچه لبانت را سوزاند... و چشمان سردِ من... درهای کور و فروبستهی شبستان عتیق درد ماند.
✍ احمد شاملو
🎬 دشت گریان از تئو آنجلوپلوس
#ادبیات #سینما
✍ احمد شاملو
🎬 دشت گریان از تئو آنجلوپلوس
#ادبیات #سینما