جهانِ صدا و سیماییِ ما
دیگر همه میدانند که صدا و سیما ریزش مخاطبِ هولناک و روزافزونی را تجربه میکند. دوری از تلویزیون حالا در میان ما یک فضلیت و بِرند شده است که در دستیابی به آن در رقابتایم! عناوینی چون "شاید برای شما هم اتفاق بیفتد"، کلید اسرار" و "رسانه میلی" دستمایهاند تا مردم روزانه هزاران طنز و کنایه بیافرینند و صدا و سیما نماد ویژگیهایی است که طنزآفرینی و دوریگزینی از آن به نوعی منزه جلوه دادن خودمان از آنهاست. ولی صدا و سیما فقط یک سازمان فربه و یک رسانه که ضعفهایش موجبات خنده و شادی را فراهم کند نیست! صدا و سیما یک فرهنگ است. ما صدا و سیماییتر از آنیم که با ندیدن چند شبکه و پرت کردن کنترل، قضیه تمام شود. ما هنوز در جهانِ صدا و سیمایی سِیر میکنم! در چنین جهانی چه خبر است؟ در این جهان همه دنبال پایان خوشاند. فکر میکنند با وجود همه کاستیها و کمکاریهای انباشته شده پایان قصه در همه حوزهها شاد است. در چنین جهانی سادهسازی و سادهانگاری خوفناکی جریان دارد. انسانها یا از دیدن پيچیدگیها و نقصهای لایه در لایه و تو در تو عاجزند یا نمیخواهند عمق فجایع را ببینند و درک کنند. بنابراین نتیجهگیریهای سادهدلانه و دنکیشوتوار دارند. در جهانِ صدا و سیمایی تقریبا تمام مشکلات پیشپا افتادهاند و چند دقیقهای حل میشوند. در چنین جهانی در دل کسی چیزی نیست و سر همه زود به سنگ میخورد و وقتی به سنگ خورد آدم سر به راهی میشود و دو دستی زندگیاش را میچسبد! گمان کردهایم با خاموش کردن تلویزیون برای همیشه آن را کنار گذاشتهایم! ولی وقتی با دیگران سر و کله میزنیم از تاکسی و نانوایی گرفته تا دانشگاه و انجمن میبینیم چقدر در جهان صدا و سیمایی لولیدهایم و عجیب در آن غوطهوریم! در تاکسی آدمهایی را میبینی که خودشان یک پا بخش خبری ۲۰:۳۰ اند. مثل کبک سرشان را کردهاند زیر برف و اخبار را راست و دروغ تحویل میدهند.
جامعه ما برای فردوسیپور هورا میکشد و طرد شدن او از تلویزیون را نمیپسندد اما اجتماع را خوب نگاه کنی این رویکرد صدا و سیما وار را فراوان میبینی: کشور ما پر از فردوسیپورهای گمنامیست که به جرم اندکی شجاعت و فاشگویی رانده شدهاند آن هم از سوی انسانهای عادی!
ما هم مثل سرودهای ملی_میهنی تلویزیونیم
فقط در شوآفها و مناسبتها به کثرتگرایی اعتقاد داریم. در حالی که در لحظات بسیاری جز خودمان نمیخواهیم کسی را ببینیم! در جهان صدا و سیمایی ما برای دریای کاسپین و جنگل هیرکانی و خلیج تا ابد فارس رگ گردن کلفت میکنیم و سر و دست میشکنیم ولی با بیفرهنگیِ زیست محیطی داشتههای طبیعیمان را به فنا میدهیم. به تخت جمشید افتخار میکنیم اما رویآنها یادگاری مینویسیم و راه میرویم!
ایران پر از سالار عقیلیهاییست که مدام میگویند وطنم ای شکوه پا بر جا! ولی در اخبار و شایعات معلوم میشود یا رفتهاند یا در حال رفتناند!
در جهان صدا و سیمایی با مُشتی مظلومِ بیتقصیر طرفیم که گیرِ یک آدم بد افتادهاند. که با ده درصد تقلا و آه و نفرین مظلومان و مشارکت نود درصدی امداد غیبی دیو بیرون میرود و فرشته در میآید و روزگار تلختر از زهر چون شکر میشود.
گاهی تکرار کنیم و بیندیشیم که صدا و سیما یک سازمان نیست یک فرهنگ و یک جهان است ما با گوشت و پوست و استخوان و تا خرتلاق صدا و سیمایی هستیم حتی اگر آن را هجو کنیم و کنار بگذاریم! آیا میتوانیم از چنین جهانی برهیم؟ سخت است! ما پشت در پشت عادت کردهایم دل خوش کنیم و سر خود را شیره بمالیم! انتظاریک پایانِ خوش، ساده سازی پدیدهها و سادهانگاری مسائل اعتیادِ ماست و حذف و نشنیدن و هیاهو، آداب ما و شانه خالی کردن و چشم به راه آسمانها نشستن، رسم ماست. جستن و رستن از این عادات و آداب و رسوم پیچیده است و پافشاری و نقد پذیری و چشم در چشم حقیقت دوختن میطلبد. همه حقیقتها! نه آن که اگر حقیقتی خوشایندمان نبود چشم ببندیم و سر برگردانیم! اگر رسانه میلی نیاز به اصلاح بودجه و کنار زدن ناشایستگی و تکسلیقهگی و غربالگری همه جانبه دارد. ولی آن جا که دست ما نیست و کاری از دست ما ساخته نیست. اما جهان صدا و سیمایی دست خودمان است دست تک تک ما! و جز خویش فریادرسی نیست و آیا جز خودارزيابی چارهای هست؟
✍ آقای دغدغه | علیرضا سیف
#فرهنگ
دیگر همه میدانند که صدا و سیما ریزش مخاطبِ هولناک و روزافزونی را تجربه میکند. دوری از تلویزیون حالا در میان ما یک فضلیت و بِرند شده است که در دستیابی به آن در رقابتایم! عناوینی چون "شاید برای شما هم اتفاق بیفتد"، کلید اسرار" و "رسانه میلی" دستمایهاند تا مردم روزانه هزاران طنز و کنایه بیافرینند و صدا و سیما نماد ویژگیهایی است که طنزآفرینی و دوریگزینی از آن به نوعی منزه جلوه دادن خودمان از آنهاست. ولی صدا و سیما فقط یک سازمان فربه و یک رسانه که ضعفهایش موجبات خنده و شادی را فراهم کند نیست! صدا و سیما یک فرهنگ است. ما صدا و سیماییتر از آنیم که با ندیدن چند شبکه و پرت کردن کنترل، قضیه تمام شود. ما هنوز در جهانِ صدا و سیمایی سِیر میکنم! در چنین جهانی چه خبر است؟ در این جهان همه دنبال پایان خوشاند. فکر میکنند با وجود همه کاستیها و کمکاریهای انباشته شده پایان قصه در همه حوزهها شاد است. در چنین جهانی سادهسازی و سادهانگاری خوفناکی جریان دارد. انسانها یا از دیدن پيچیدگیها و نقصهای لایه در لایه و تو در تو عاجزند یا نمیخواهند عمق فجایع را ببینند و درک کنند. بنابراین نتیجهگیریهای سادهدلانه و دنکیشوتوار دارند. در جهانِ صدا و سیمایی تقریبا تمام مشکلات پیشپا افتادهاند و چند دقیقهای حل میشوند. در چنین جهانی در دل کسی چیزی نیست و سر همه زود به سنگ میخورد و وقتی به سنگ خورد آدم سر به راهی میشود و دو دستی زندگیاش را میچسبد! گمان کردهایم با خاموش کردن تلویزیون برای همیشه آن را کنار گذاشتهایم! ولی وقتی با دیگران سر و کله میزنیم از تاکسی و نانوایی گرفته تا دانشگاه و انجمن میبینیم چقدر در جهان صدا و سیمایی لولیدهایم و عجیب در آن غوطهوریم! در تاکسی آدمهایی را میبینی که خودشان یک پا بخش خبری ۲۰:۳۰ اند. مثل کبک سرشان را کردهاند زیر برف و اخبار را راست و دروغ تحویل میدهند.
جامعه ما برای فردوسیپور هورا میکشد و طرد شدن او از تلویزیون را نمیپسندد اما اجتماع را خوب نگاه کنی این رویکرد صدا و سیما وار را فراوان میبینی: کشور ما پر از فردوسیپورهای گمنامیست که به جرم اندکی شجاعت و فاشگویی رانده شدهاند آن هم از سوی انسانهای عادی!
ما هم مثل سرودهای ملی_میهنی تلویزیونیم
فقط در شوآفها و مناسبتها به کثرتگرایی اعتقاد داریم. در حالی که در لحظات بسیاری جز خودمان نمیخواهیم کسی را ببینیم! در جهان صدا و سیمایی ما برای دریای کاسپین و جنگل هیرکانی و خلیج تا ابد فارس رگ گردن کلفت میکنیم و سر و دست میشکنیم ولی با بیفرهنگیِ زیست محیطی داشتههای طبیعیمان را به فنا میدهیم. به تخت جمشید افتخار میکنیم اما رویآنها یادگاری مینویسیم و راه میرویم!
ایران پر از سالار عقیلیهاییست که مدام میگویند وطنم ای شکوه پا بر جا! ولی در اخبار و شایعات معلوم میشود یا رفتهاند یا در حال رفتناند!
در جهان صدا و سیمایی با مُشتی مظلومِ بیتقصیر طرفیم که گیرِ یک آدم بد افتادهاند. که با ده درصد تقلا و آه و نفرین مظلومان و مشارکت نود درصدی امداد غیبی دیو بیرون میرود و فرشته در میآید و روزگار تلختر از زهر چون شکر میشود.
گاهی تکرار کنیم و بیندیشیم که صدا و سیما یک سازمان نیست یک فرهنگ و یک جهان است ما با گوشت و پوست و استخوان و تا خرتلاق صدا و سیمایی هستیم حتی اگر آن را هجو کنیم و کنار بگذاریم! آیا میتوانیم از چنین جهانی برهیم؟ سخت است! ما پشت در پشت عادت کردهایم دل خوش کنیم و سر خود را شیره بمالیم! انتظاریک پایانِ خوش، ساده سازی پدیدهها و سادهانگاری مسائل اعتیادِ ماست و حذف و نشنیدن و هیاهو، آداب ما و شانه خالی کردن و چشم به راه آسمانها نشستن، رسم ماست. جستن و رستن از این عادات و آداب و رسوم پیچیده است و پافشاری و نقد پذیری و چشم در چشم حقیقت دوختن میطلبد. همه حقیقتها! نه آن که اگر حقیقتی خوشایندمان نبود چشم ببندیم و سر برگردانیم! اگر رسانه میلی نیاز به اصلاح بودجه و کنار زدن ناشایستگی و تکسلیقهگی و غربالگری همه جانبه دارد. ولی آن جا که دست ما نیست و کاری از دست ما ساخته نیست. اما جهان صدا و سیمایی دست خودمان است دست تک تک ما! و جز خویش فریادرسی نیست و آیا جز خودارزيابی چارهای هست؟
✍ آقای دغدغه | علیرضا سیف
#فرهنگ