به میل عامّه یک سطر هم نخواهم گفت!
هنر و جامعه ایران وضعیتش بحرانی است.
هنرمندان داخلی درگیر محافظهکاری هستند. یا دلشکسته سکوت کردهاند چون خستهاند و نای دل کندن از وطن ندارند. بسیاری از هنرمندان ایرانیِ خارجنشین هم اغلب به اسم مبارزه سیاسی دشمن قسمخورده وطن و فرهنگ خویش شدهاند! صبح تا شب با شوآف و هیاهو، مشغول فریاد و بزرگنمایی درباره نقصانهای فرهنگی ایرانیان هستند. اما با کجرفتاریها و زشتیهای فرهنگ و دولتهای غربی کاری ندارند و کر و کور و لالاند. کسانی در ایران و خارج مدعی مبارزه با دیکتاتوری هستند که خودشان دیکتاتورهای ترسناکیاند. عمیقا به این نتیجه رسیدهام مهاجرت بسیاری از هنرمندان را سطحی و بسیاری از نخبگان علوم انسانی را پخمه کرده است. افتادهاند روی دور تند و فکر میکنند افراط بهترین راه حل است. دوری از وطن آنها را دچار تحلیلهای صد من یه غاز کرده طوری که به هنرمندان و تحلیلگران ساکن ایران نگاه عاقل اندر سفیه دارند.
افکار عمومی ایرانیان هم وضعیت هیجانی را تجربه میکند. عقلِ ایرانیان تقریبا هر روز در سیطره اخبار منفی و مغرضانه یک سقوط آزاد و احساساتشان صعودی شگفتانگیز را تجربه میکند. در چنین شرایطی مردم مدام از نویسندگان و منتقدان، میخواهند دو آتشه بنویسند و اگر چنین متنی نبینند سخت برآشفته میشوند و هجوم میآورند!
مردمی که دنبال روزنههای نقد هستند، خودشان درگیر نقدستیزی و خِردستیزی هستند. دلم برای وطنم میسوزد، به ظاهر صبح تا شب تیتر بسیاری از رسانهها و در کانون توجهاتیم ولی در اوج غربتیم! دور و بر ما پر از کرکس و کفتار است و خودمان هم با کمال میل به ارتزاق این کرکسها کمک میکنیم. راستش این روزها از مظلومها بیش از ظالمها و از خوبیها بیش از بدیها میترسم. اگر عنوان و حرف و شمایل بدی ببینم یک قدم عقب میروم ولی اگر عنوان و حرف و شمایل خوبی ببینم، ده قدم عقبنشینی میکنم!
مثلا بسیاری عنوان دوستدار محیط زیست را یدک میکشند ولی نزدیک که میآیند میبینی منظورشان سگ و گربه است و با باقی محیط زیست و حیاتوحش ایران کاری ندارند.
گروهی دیگر خویش را حیواندوست مینامند
ولی مروج انسانستیزیِ محضاند.
گروهی دیگر خود را انسانیت بدون مرز مینامند. نزدیک که میآیند میبینی منظور از انسانیت بدون مرز ضدیت با فارسی و شاهنامه و فرهنگ ایرانی است. منظورشان تسلیم کردن بی قید و شرط فرهنگمان در برابر هر ورودی جدیدی است. جامعه ما چنان دچار تاری دید شده انگار از دست هیچ چشمپزشکی کاری ساخته نیست! صورتش بیحس شده از بس سیلی خورده و حتی سیلی خیرخواهانه هم بر او اثر ندارد. ملتی که چشم به دهان رسانههای ناکجاآبادی و مُشتی کینهشتریِ خارجنشین دارد و از حال هنرمندان اصیلی چون بهرام بیضایی بیخبر است تیرهروزیهایش فزونتر و سقوطش دردناکتر خواهد بود. مظلومیت یک ملت دلیل نمیشود یک نویسنده همیشه به حمایت تمام قد از آن بپردازد. در جامعه بیمار لزومی ندارد همیشه اجتماعی باشیم.
به میل عامّه، یک سطر هم نخواهم گفت
چرا که از «منِ جمعی» فراریام دیگر
(مریم جعفری آذرمانی)
آنقدر دریدگی و کجروی به اسم مظلومیت
فراوان شده که ما را به آستانه حیرت و البته ناامیدی کشانده، فقط عشق به وطن و لذت بردن از هنر است که آدمی را سر پا نگه میدارد. مدتهاست این جمله ژان کوکتو(شاعر و فیلمساز) را عضو جداییناپذیر دل و اندیشهام کردهام:
سکوت، در این قرن بیحیا یکی از خدایان است.
✍ آقای دغدغه
#فرهنگ
هنر و جامعه ایران وضعیتش بحرانی است.
هنرمندان داخلی درگیر محافظهکاری هستند. یا دلشکسته سکوت کردهاند چون خستهاند و نای دل کندن از وطن ندارند. بسیاری از هنرمندان ایرانیِ خارجنشین هم اغلب به اسم مبارزه سیاسی دشمن قسمخورده وطن و فرهنگ خویش شدهاند! صبح تا شب با شوآف و هیاهو، مشغول فریاد و بزرگنمایی درباره نقصانهای فرهنگی ایرانیان هستند. اما با کجرفتاریها و زشتیهای فرهنگ و دولتهای غربی کاری ندارند و کر و کور و لالاند. کسانی در ایران و خارج مدعی مبارزه با دیکتاتوری هستند که خودشان دیکتاتورهای ترسناکیاند. عمیقا به این نتیجه رسیدهام مهاجرت بسیاری از هنرمندان را سطحی و بسیاری از نخبگان علوم انسانی را پخمه کرده است. افتادهاند روی دور تند و فکر میکنند افراط بهترین راه حل است. دوری از وطن آنها را دچار تحلیلهای صد من یه غاز کرده طوری که به هنرمندان و تحلیلگران ساکن ایران نگاه عاقل اندر سفیه دارند.
افکار عمومی ایرانیان هم وضعیت هیجانی را تجربه میکند. عقلِ ایرانیان تقریبا هر روز در سیطره اخبار منفی و مغرضانه یک سقوط آزاد و احساساتشان صعودی شگفتانگیز را تجربه میکند. در چنین شرایطی مردم مدام از نویسندگان و منتقدان، میخواهند دو آتشه بنویسند و اگر چنین متنی نبینند سخت برآشفته میشوند و هجوم میآورند!
مردمی که دنبال روزنههای نقد هستند، خودشان درگیر نقدستیزی و خِردستیزی هستند. دلم برای وطنم میسوزد، به ظاهر صبح تا شب تیتر بسیاری از رسانهها و در کانون توجهاتیم ولی در اوج غربتیم! دور و بر ما پر از کرکس و کفتار است و خودمان هم با کمال میل به ارتزاق این کرکسها کمک میکنیم. راستش این روزها از مظلومها بیش از ظالمها و از خوبیها بیش از بدیها میترسم. اگر عنوان و حرف و شمایل بدی ببینم یک قدم عقب میروم ولی اگر عنوان و حرف و شمایل خوبی ببینم، ده قدم عقبنشینی میکنم!
مثلا بسیاری عنوان دوستدار محیط زیست را یدک میکشند ولی نزدیک که میآیند میبینی منظورشان سگ و گربه است و با باقی محیط زیست و حیاتوحش ایران کاری ندارند.
گروهی دیگر خویش را حیواندوست مینامند
ولی مروج انسانستیزیِ محضاند.
گروهی دیگر خود را انسانیت بدون مرز مینامند. نزدیک که میآیند میبینی منظور از انسانیت بدون مرز ضدیت با فارسی و شاهنامه و فرهنگ ایرانی است. منظورشان تسلیم کردن بی قید و شرط فرهنگمان در برابر هر ورودی جدیدی است. جامعه ما چنان دچار تاری دید شده انگار از دست هیچ چشمپزشکی کاری ساخته نیست! صورتش بیحس شده از بس سیلی خورده و حتی سیلی خیرخواهانه هم بر او اثر ندارد. ملتی که چشم به دهان رسانههای ناکجاآبادی و مُشتی کینهشتریِ خارجنشین دارد و از حال هنرمندان اصیلی چون بهرام بیضایی بیخبر است تیرهروزیهایش فزونتر و سقوطش دردناکتر خواهد بود. مظلومیت یک ملت دلیل نمیشود یک نویسنده همیشه به حمایت تمام قد از آن بپردازد. در جامعه بیمار لزومی ندارد همیشه اجتماعی باشیم.
به میل عامّه، یک سطر هم نخواهم گفت
چرا که از «منِ جمعی» فراریام دیگر
(مریم جعفری آذرمانی)
آنقدر دریدگی و کجروی به اسم مظلومیت
فراوان شده که ما را به آستانه حیرت و البته ناامیدی کشانده، فقط عشق به وطن و لذت بردن از هنر است که آدمی را سر پا نگه میدارد. مدتهاست این جمله ژان کوکتو(شاعر و فیلمساز) را عضو جداییناپذیر دل و اندیشهام کردهام:
سکوت، در این قرن بیحیا یکی از خدایان است.
✍ آقای دغدغه
#فرهنگ