داوید بن گوریون و بقیه رهبران صهیونیست با دو گزینه روبرو بودند: امکان یک حل و فصل مسالمت آمیز مبتنی بر پذیرش تشکیل کشور عربی فلسطین، و جنگی که در آن ـ همانطور که از قبل با ملک عبدالله هماهنگ شده بود ـ از تشکیل یک کشور فلسطینی جلوگیری میشد. بن گوریون در انتخاب گزینه دوم تردیدی نشان نداد. اما چرا رهبران صهیونیست حاضر بودند برای جلوگیری از تشکیل کشور عربی فلسطین و ترویج گزینه جایگزین [اردن] هاشمی، تا این حد تلاش کنند؟
این سؤال از آن جهت اهمیت بیشتری دارد که مخالفت سرسختانه با ایجاد یک کشور مستقل فلسطینی ـ در هر نقطه از سرزمینهای غرب رود اردن ـ یکی از ثابتهای اساسی در جریان اصلی سیاست صهیونیستی است. این قضیه امروزه دقیقا به همان اندازه اساس خط مشی اسراییل است که از چهل سال پیش تاکنون بوده است.
از آنجایی که سِیمحا فلاپان [مورخ] هرگز به این سوال مهم پاسخ روشنی نمیدهد، من وظیفه دارم این کار را برای او انجام دهم. مخالفت صهیونیستی با ایجاد یک کشور مستقل عربی فلسطین، هر چند کوچک و اَخته، مبتنی بر ملاحظات نظامی کوتاهمدت نیست، بلکه بر ملاحظات تاریخی بلندمدت استوار است، که به ماهیت ادعای صهیونیستها بر ارتز اسرائیل (سرزمین اسرائیل، معروف به فلسطین) مربوط میشود. این ادعا کاملاً انحصارگراست و با به رسمیت شناختن حقوق ملی اعراب فلسطینی بر سر و یا حتی در سرزمین مقدس قابل جمع نیست. به دلایل اجتنابناپذیر، رئالپولیتیکِ صهیونیستها ممکن است باعث شود که آنها موافقت کنند که حاکمیت بخشی از فلسطین را به یک قدرت خارجی مانند اردن واگذار کنند. با این حال، چنین امتیازی کاملاً عملگرایانه و موقت است و بنابراین در اصل قابل برگشت است. اسرائیل همیشه حق "آزادسازی" سرزمینهای واگذارشده را در صورت نیاز یا توانایی این کار برای خود محفوظ میدارد و چنین میکند. اما اجازه دادن به استقرار یک موجودیت ملی مستقل از مردم بومی در داخل فلسطین، کل خودتوجیهی و مشروعیت کار صهیونیستی را تضعیف خواهد کرد. امتیازی از این دست از نظر تاریخی غیر قابل برگشت خواهد بود. علاوه بر این، اگرچه ممکن است یک کشور فلسطینی در ابتدا کوچک و ضعیف باشد، اما نمیتوان گفت که چه تغییراتی ممکن است در آینده دورتر رخ دهد. توازن قوا و از این رو مرزهای بین آن دولت و اسرائیل ـ مانند هر موازنه قوا و هر مرزی ـ در معرض فراز و نشیبهای تاریخ آینده خواهد بود. به هر حال، آیا خود اسرائیل از آغازی کوچک و متوسط شروع نکرده بود صرفا برای اینکه در سراسر کرانه باختری و بلندی های جولان سوریه گسترش یابد؟
البته جای تعجب نیست که فلاپان هرگز به طور کامل ریشههای عمیق سیاست صهیونیستی را افشا نمیکند. به هر حال، او همچنان یک صهیونیست باقی ماند، اگر چه یک صهیونیست بدعتگزار؛ و تا روز مرگش از شک و تردید در عذاب بود. در عوض، آنچه که نیاز به توضیح دارد این است که چرا صهیونیستی مانند فلاپان باید اینقدر مشتاق باشد که اسطورههای صهیونیسم را نابود کند و گناه تاریخی آن را افشا کند.
پاسخ این است که فلاپان (مانند یورم نمرود مورخ، و آهارون کوهن عربشناس) به گروه کوچکی از صهیونیستها تعلق دارد؛ اقلیتی حتی در خود حزب ماپای که واقعاً معتقدند دستیابی به آرمانهای صهیونیسم بدون ایجاد درگیری آشتیناپذیر با مردم بومی عرب فلسطین، بلکه با رضایت و همکاری آنها، ممکن است.
Moshe Machover,
Book reviews: The birth of Israel: myths and realities By Simha Flapan&The birth of the Palestinian refugee problem By Benny Morris
Race & Class,
Volume 30 Issue 4, April 1989,
pp. 87-93
#The_New_Historians
@AdnanFallahi
این سؤال از آن جهت اهمیت بیشتری دارد که مخالفت سرسختانه با ایجاد یک کشور مستقل فلسطینی ـ در هر نقطه از سرزمینهای غرب رود اردن ـ یکی از ثابتهای اساسی در جریان اصلی سیاست صهیونیستی است. این قضیه امروزه دقیقا به همان اندازه اساس خط مشی اسراییل است که از چهل سال پیش تاکنون بوده است.
از آنجایی که سِیمحا فلاپان [مورخ] هرگز به این سوال مهم پاسخ روشنی نمیدهد، من وظیفه دارم این کار را برای او انجام دهم. مخالفت صهیونیستی با ایجاد یک کشور مستقل عربی فلسطین، هر چند کوچک و اَخته، مبتنی بر ملاحظات نظامی کوتاهمدت نیست، بلکه بر ملاحظات تاریخی بلندمدت استوار است، که به ماهیت ادعای صهیونیستها بر ارتز اسرائیل (سرزمین اسرائیل، معروف به فلسطین) مربوط میشود. این ادعا کاملاً انحصارگراست و با به رسمیت شناختن حقوق ملی اعراب فلسطینی بر سر و یا حتی در سرزمین مقدس قابل جمع نیست. به دلایل اجتنابناپذیر، رئالپولیتیکِ صهیونیستها ممکن است باعث شود که آنها موافقت کنند که حاکمیت بخشی از فلسطین را به یک قدرت خارجی مانند اردن واگذار کنند. با این حال، چنین امتیازی کاملاً عملگرایانه و موقت است و بنابراین در اصل قابل برگشت است. اسرائیل همیشه حق "آزادسازی" سرزمینهای واگذارشده را در صورت نیاز یا توانایی این کار برای خود محفوظ میدارد و چنین میکند. اما اجازه دادن به استقرار یک موجودیت ملی مستقل از مردم بومی در داخل فلسطین، کل خودتوجیهی و مشروعیت کار صهیونیستی را تضعیف خواهد کرد. امتیازی از این دست از نظر تاریخی غیر قابل برگشت خواهد بود. علاوه بر این، اگرچه ممکن است یک کشور فلسطینی در ابتدا کوچک و ضعیف باشد، اما نمیتوان گفت که چه تغییراتی ممکن است در آینده دورتر رخ دهد. توازن قوا و از این رو مرزهای بین آن دولت و اسرائیل ـ مانند هر موازنه قوا و هر مرزی ـ در معرض فراز و نشیبهای تاریخ آینده خواهد بود. به هر حال، آیا خود اسرائیل از آغازی کوچک و متوسط شروع نکرده بود صرفا برای اینکه در سراسر کرانه باختری و بلندی های جولان سوریه گسترش یابد؟
البته جای تعجب نیست که فلاپان هرگز به طور کامل ریشههای عمیق سیاست صهیونیستی را افشا نمیکند. به هر حال، او همچنان یک صهیونیست باقی ماند، اگر چه یک صهیونیست بدعتگزار؛ و تا روز مرگش از شک و تردید در عذاب بود. در عوض، آنچه که نیاز به توضیح دارد این است که چرا صهیونیستی مانند فلاپان باید اینقدر مشتاق باشد که اسطورههای صهیونیسم را نابود کند و گناه تاریخی آن را افشا کند.
پاسخ این است که فلاپان (مانند یورم نمرود مورخ، و آهارون کوهن عربشناس) به گروه کوچکی از صهیونیستها تعلق دارد؛ اقلیتی حتی در خود حزب ماپای که واقعاً معتقدند دستیابی به آرمانهای صهیونیسم بدون ایجاد درگیری آشتیناپذیر با مردم بومی عرب فلسطین، بلکه با رضایت و همکاری آنها، ممکن است.
Moshe Machover,
Book reviews: The birth of Israel: myths and realities By Simha Flapan&The birth of the Palestinian refugee problem By Benny Morris
Race & Class,
Volume 30 Issue 4, April 1989,
pp. 87-93
#The_New_Historians
@AdnanFallahi