مقصود از ناسیونالیسم خودپرستی است منتهی خودپرستیِ اجتماعی نه افرادی. یعنی این که شخص ملت خود را فوق همه ملل بداند. وجود او را واجب و وجود سایر ملل را مضر یا بی فایده یا لااقل کم اهمیت و غیر قابل اعتنا فرض کرده، بنای او بر این باشد که سایرین را فدای خود بکند و از اختلاط و امتزاج با آنها احتزاز نماید. اما انترناسیونالیسم به کلی برعکسِ این است یعنی نفی ملیت و قومیت. وصاحبان این مسلك معتقدند که اقوام و ملل نباید از یکدیگر امتیاز داشته باشند و دولتهای مختلف تشکیل دهند، بلکه باید مشترکا زندگانی کنند. اما به عقیده اکثر عقلا و صاحبنظرانِ این دوره، این دو مسلک در دو طرف افراط و تفریط واقع شده اند و حد اعتدالی باید اختیار کرد. نه آن قدر ملتپرست باید بود که نسبت به سایر ملل بغض و عداوت حاصل شود، نه آن اندازه بین المللی باید بود که امتیاز قومیت و ملیت از بین برود. چه در این مرحله از تمدن که ما هستیم امتیاز قومیت و ملیت را نمی توان از بین برد، و مصلحت هم نیست از بین ببریم، زیرا که عامل قویِ ترقی دنیاست. از طرف دیگر بغض و عداوت با سایر ملل هم نه لازم و نه مطابق صلاح و صرفه ملل است، زیرا که امروز زندگانی دنیا صورتی پیدا کرده که همه ملل بهم محتاج اند و نمی توانند منفرد وجدا زندگانی کنند و باید راهی پیدا کرد که ملل به طریق همکاری و موافقت با یکدیگر پیش آیند و اساس روابط بین الملل بر تعاون گذاشته شود.
محمد علی فروغی (ذکاءالملک)،
مقالات فروغی،
1/203،204
تهران: انتشارات توس، چـ3، زمستان1387
#محافظهکاری_ایرانی
@AdnanFallahi
محمد علی فروغی (ذکاءالملک)،
مقالات فروغی،
1/203،204
تهران: انتشارات توس، چـ3، زمستان1387
#محافظهکاری_ایرانی
@AdnanFallahi