#نفس_گرم
#پارت۳۵۱
تپش های قلبم رو تو دهنم حس میکردم.
دستام به وضوح میلرزید و پاهام توان ایستادن و استوار موندن رو دیگه نداشت.
این مرد واقعا یه حروم زاده بود...
کسی که با وجود دخترای جور وا جور دور و برش بازم چشمش دنبال من بود.
و من به خوبی میدونستم که اون عاشق نبود؛
اون اصلا قلبی نداشت که بخواد به کسی ببخشه...
_چ...چی میگین؟!
منظورتونو م..متوجه نمیشم!
همون اندک فاصله بینمون رو هم از بین برد و با نگاهی که تمام تنم رو وجب میزد گفت:
_متوجه میشی!
اما ترجیح میدی که متوجه نشی...
دستش رو بالا آورد و به شال رو سرم رسوند:
_میدونی من اگه چیزی بخوام و بدست نیارم چیکار میکنم؟
لحن خونسردش بشدت ترسناک بود؛
آب دهنم رو قورت دادم و سعی کردم به هرجایی نگاه کنم جز چشمای وهم انگیزش...
_نابودش میکنم!
چشمام گرد شد و ناخواسته سر بلند کردم به نگاه آبیش چشم دوختم.
_ولی اگه بخواد میتونم یه فرصت دیگه بهش بدم...
میدونی فرشته جان من همیشه اینقدر سخاوتمند نیستم.
سعی کردم به خودم مسلط بشم و ترس نگاهم رو مخفی کنم:
_درسته...ولی چرا دارین اینا رو به من میگین آقا داریوش؟!
دستش رو به جیب شلوارش رسوند و با یه لبخند یه وری گفت:
_شاید چون اینجوری فکر میکنم با خودِ نفس حرف زدم
#پارت۳۵۱
تپش های قلبم رو تو دهنم حس میکردم.
دستام به وضوح میلرزید و پاهام توان ایستادن و استوار موندن رو دیگه نداشت.
این مرد واقعا یه حروم زاده بود...
کسی که با وجود دخترای جور وا جور دور و برش بازم چشمش دنبال من بود.
و من به خوبی میدونستم که اون عاشق نبود؛
اون اصلا قلبی نداشت که بخواد به کسی ببخشه...
_چ...چی میگین؟!
منظورتونو م..متوجه نمیشم!
همون اندک فاصله بینمون رو هم از بین برد و با نگاهی که تمام تنم رو وجب میزد گفت:
_متوجه میشی!
اما ترجیح میدی که متوجه نشی...
دستش رو بالا آورد و به شال رو سرم رسوند:
_میدونی من اگه چیزی بخوام و بدست نیارم چیکار میکنم؟
لحن خونسردش بشدت ترسناک بود؛
آب دهنم رو قورت دادم و سعی کردم به هرجایی نگاه کنم جز چشمای وهم انگیزش...
_نابودش میکنم!
چشمام گرد شد و ناخواسته سر بلند کردم به نگاه آبیش چشم دوختم.
_ولی اگه بخواد میتونم یه فرصت دیگه بهش بدم...
میدونی فرشته جان من همیشه اینقدر سخاوتمند نیستم.
سعی کردم به خودم مسلط بشم و ترس نگاهم رو مخفی کنم:
_درسته...ولی چرا دارین اینا رو به من میگین آقا داریوش؟!
دستش رو به جیب شلوارش رسوند و با یه لبخند یه وری گفت:
_شاید چون اینجوری فکر میکنم با خودِ نفس حرف زدم