کانال هُنرواره | Art


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: Art


🖇هُنر نوسانی غیرقابل انفکاک است،
میانِ تکنیک و جنون...📝

این‌جا پُر از کاراکتر و قصه است...🌠
راه ارتباطی👇
t.me/HidenChat_Bot?start=176722911
اولین پست کانال👇
https://t.me/Honarrvareh/8

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
Art
Statistics
Posts filter


درود بر همراهان فرهیخته و عزیز، این نقاشی یکی از آثار معروف "ژوزف_دزیره_کورت" نقاش فرانسوی هست که آثارش موضوعات تاریخی و آیینی دارند و تحت‌تأثیر جنبش رومانتیسم با احساسات عمیق و مضامین انسانی همراه هستند، این نقاشی از اون دسته آثار هنری هست که میشه تفاسیر گوناگون و معانی مختلفی ازش دریافت کرد، مرد که با چهره‌ای تیره در حال نجات پیرمرد هست و زن و کودک رو رها کرده میشه نمادی از انسانی که سنت‌ها و آیین‌های گذشته رو در هر حالتی بر آینده ترجیح میده همینطور که اگر به تاریخ نگاه کنیم بارها در واقعیت چنین اتفاقی افتاده و چه جنگ‌های خونین و بزرگی که به خاطر حفظ آیین و سنت‌های گذشته به قیمت از دست رفتن آیندگان و نابود کردن اون‌ها به وجود اومده و در حالت دیگر می‌تونیم به این شکل هم تفسیرش کنیم که انسان در طول زندگی هر تصمیم مهمی که بگیره باید از چیزهای دیگری که ممکنه اون‌ها هم مهم باشند چشم‌پوشی کنه و انتخابش رو فقط برای یک‌ هدف‌ مهم و سرنوشت‌ساز می‌تونه بزاره نه بیشتر و در آخر هم به این نقاشی از دید مثبت اگر‌ بخواهیم نگاهی داشته باشیم میشه گفت که این مرد در لحظه فقط یک نفر رو می‌توانسته نجات بده یا پیرمرد و یا زن و کودک، انتخاب بیشتری نمی‌توانسته داشته باشد. می‌تونم بگم این نقاشی یک شاهکار هنری فوق‌العاده و سرشار از معنا و مفهوم هست.


مرد برای نجات پدر دستش را دراز کرده است، اکنون پس از پشت‌ سر گذاشتن تجربه‌ی مدرنیته و پَساروشنگری، می‌دانیم که نه تنها هر کدام از انتخاب‌های مرد، همان سوژه‌ی نقاشی "ژوزف_دزیره-کورت" نقاشِ اثر بلکه هر انتخابی اشتباه است. انتخاب‌ها در هر حالت در دوگانه‌های ارزشی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فلسفی واجد ارجحیت‌های متضاد هستند و این وضعیت را می‌توان یک مسئله یا بحرانی طبیعی در نظر گرفت چرا که محدوده‌های این امتناع را منطق مکان و زمان، پیشاپیش معین کرده است. پس به همین اعتبار هر انتخاب ضرورتا یک انتخاب اشتباه است، چرا که انتخابِ هرکدام با احتمال پذیرش یک وضع ممکن و رد یا طردِ دست‌کم یک وضع ممکنِ دیگر تعریف می‌شود به اعتبار همین امر است که علی‌رغم اینکه انتخاب می‌تواند یک نتیجه‌ی ایجابی مشخص داشته باشد، همواره حامل التهابی ناشی از بی‌اعتنایی، روی‌گردانی، طرد و ردِ دست‌کم یک یا چند وضع محتمل دیگر است که می‌توانستند نتایجی موجه باشند.

#نقاشی
@Honarrvareh


این نقاشی درباره‌ی سرنوشت مردمانی می‌باشد که در بحبوحه‌ی طوفان و طغیان بزرگ از کشتیِ نجات‌ نوح بازمانده‌اند، منتقدان فمینیست در تفسیری از این نقاشی، سوژه‌محوری یعنی مرد را فردی بزدل و نالایق توصیف کرده‌اند که از زن و کودکش روی گردانده و نجات پدر پیرش را به عنوان سمبل پدرسالاریِ کهن انتخاب کرده است، همچنین منتقدان مدرنِ متأثر از روشنگری، مرد را که با سر و صورتی تاریک در مرکز تابلو تصویر شده است، نمادی از جهالت واپَس‌گرای سنتی توصیف کرده‌اند که به‌ جای نجات آینده (کودک) یا نجات وطن و عشق (زن)، نجات پدر (گذشته و سنت) را انتخاب کرده است و با ذهن تاریک خود واپس‌گرایی فناتیک را به جهان تاریخیِ معطوف به پیشرفت مدرن ترجیح داده است. مرد به چشمان پُر از وحشت پدر چشم دوخته است اما پیشاپیش، قبلِ از مطرح کردن این تفسیرهای اخلاقی یا ارزشی که تنها از منظر یک ایده‌ی استعلایی و سرمدی ممکن‌‌ هستند به نظر می‌رسد چیزِ شبح‌وار دیگری سال‌ها در لایه‌هایی از این اثر نادیده مانده است و آن شبح چیزی است که عجالتا آن را "عدم امکان یا امتناع انتخاب مطلوب" می‌نامیم. مرد ناگزیر به تنها یک انتخاب در میان چندین امکان موجه است، او تنها می‌تواند زن یا پسر یا پدر را در یک دقیقه‌ی مشخص و در یک مکان و زمان مشخص نجات دهد، به عبارت دیگر نجات تمام این سه نفر در یک دقیقه‌ی مشخص ممکن نیست. بداهت این عدم امکان یا امتناع با امکانات توجیه امر واقع و ملموس چندان هم دشوار نیست، به فرض محال تصور کنید که اگر مرد در عوض نجات پدر، پسر یا زن را نجات داده بود، بی‌شک منتقدانی از اردوگاه سنت‌گرایان یا مدافعان نظریه‌ی عدالت افلاطونی به اعتبار نابرابری ارزش‌های جنسیتی یا اخلاقی، مرد را در پیشگاه قضاوت‌ قرار می‌دانند، از همین‌رو است که بداهت امتناع انتخاب مطلوب آشکار می‌شود.

#نقاشی
@Honarrvareh


تابلوی نقاشی "صحنه‌ای از طغیان یا سیل بزرگ"
(Scene from the Great Flood)

اثرِ "ژوزف_دزیره-کورت"
(Joseph-Désiré_Court)

نقاش فرانسوی که آن را با تکنیک رنگ و روغن روی بوم در سال 1826 خلق کرده است و هم‌اکنون در "موزه‌ی هنرهای زیبای لیون" در فرانسه نگهداری می‌شود.

#نقاشی
@Honarrvareh


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
ویدیویی درباره‌ی تحلیل و بررسی و خوانشِ شعر "مرگ‌ عقاب" سروده‌ی "پرویز_ناتل‌خانلری" شاعر و نویسنده‌ی معاصر توسط دکتر "رشید_کاکاوند"

گشت غمناک دل و جانِ عقاب
چو ازو دور شد ایامِ شباب

دید کِش دُور به انجام رسید
آفتابش به لبِ بام رسید

باید از هستی دل برگیرد 
ره سوی کشور دیگر گیرد

خواست تا چاره‌ی ناچار کند
دارویی جوید و در کار کند...

@Honarrvareh


افسانه سیزیف کامو ترجمه سپانلو.pdf
2.3Mb
دانلود کتاب "افسانه‌ی سیزیف"
نوشته‌ی "آلبر_کامو"
ترجمه‌ی "محمدعلی_سپانلو"، "علی_صدوقی"، این کتاب مقاله‌ای فلسفی از "آلبر_کامو" فیلسوف فرانسوی معاصر است، در اساطیر یونان "سیزیف" به‌ خاطر فاش‌ کردن راز خدایگان محکوم شد تا تخته‌سنگی را به دوش گرفته و تا قله‌ی یک کوه حمل کند، اما همین که به قله رسید، سنگ به پایین غلتید و سیزیف باید دوباره این کار را انجام می‌داد. کامو می‌گوید: "پیروزی سیزیف در آگاهی است..." اسطوره یا افسانه‌ى سیزیف، به ماجراى پادشاه یونان باستان اشاره دارد که از سوى خدایان به انجام کارى عَبَث و غیرانسانى محکوم مى‌شود، سیزیف مجبور است تا ابد سنگى را از کوه بالا ببرد و سپس آن را پایین بیاورد و آلبر کامو از این اسطوره  این کتاب خاص را ارائه مى‌دهد.

@Honarrvareh


خدايان "سيزيف" را محکوم کرده بودند که پيوسته تخته‌سنگی را تا قله‌ی کوهی بغلطاند و از آن‌جا، آن تخته‌سنگ با تمامی وزن خود تا پایين می‌افتاد، خدايان به حق انديشيده بودند که برای گرفتن انتقام، تنبيهی دهشتناک‌تر از کار بيهوده و بی‌اميد نيست...
آن‌گاه "سیزیف" می‌بیند که سنگ، لحظه‌ای چند به جانب این جهانِ زیرین نزول می‌کند که از آن‌جا او باید آن را از نو به سوی بالا بَرَد، سیزیف دوباره به سوی دشت پایین می‌رود، لحظه‌ی این برگشت و این توقف است که مرا به سیزیف علاقه‌مند می‌سازد. چهره‌ای که تا این اندازه نزدیک به سنگ‌ها نقش بسته، اکنون خود سنگ است. من او را می‌بینم که با گامی سنگین ولی شمرده به جانب شکنجه‌ای که پایانی برای آن نمی‌شناسد پایین می‌رود. این ساعتی که هم‌چون وقفه‌ی استراحتی است و برگشتنش به قدر سیه‌روزیِ او مُسَلم است. این ساعت، لحظه‌ی آگاهی‌ است، در هر یک از این لحظاتی که او قله‌ها را ترک گفته، اندک‌ اندک به سوی مغازه‌ی خدایان فرو می‌رود، بر سرنوشتِ خویش برتری دارد، او نیرومندتر از تخته‌سنگش می‌‌باشد...

از کتاب "افسانه‌ی سیزیف"
نوشته‌ی "آلبر_کامو"
ترجمه‌ی "محمدعلی_سپانلو"

@Honarrvareh


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
انیمیشن کوتاه "سیزیف" ساخته‌ی "مارتسل_یانکوویچ"
(Marcell_Jankovics)

کارگردان و فیلم‌نامه‌نویس مجارستانی و محصول سال 1974، "افسانه‌ی سیزیف" رنج آدمی را به زیبایی به تصویر می‌کشد، رنجی که پایانی بر آن نیست، حملِ این سنگ‌ها سرنوشت آدمی‌ست و در وجود هر کدام از ما یک سیزیف وجود دارد اما "آلبر_کامو" به صورتی امیدوار در جایی از کتاب می‌گوید: "همواره زمانی فرا می‌رسد که باید میان تماشاگر بودن و عمل کردن یکی را برگزید، این معیار انسان بودن است..."

#انیمیشن
@Honarrvareh


شاعرانه شدنِ تفکر، اتفاقاً برخلافِ آن‌چه می‌گویند، خیانت به تفکر و لق شدنِ فکر و خلاصه بازیگوشی و بی‌تعهدی‌ِ فکر نیست، خودِ تعهد است. این که تفکر به فُرم برسد، این‌که تفکر در بروزِ خود، شکلِ همان چیزی شود که می‌گوید، این‌‌که فلسفه در بیانِ خود لحن بگیرد، این‌که گفته‌اش را اجرا کند، این‌ها کنشگری نیست؟ این تمایلِ به عمل، این پرهیز از شعار، کجایش بی‌تعهدی‌ است؟ این‌ها دقیقاً به معنای اخصِ کلمه، رِندانگی‌ست در فلسفه، البته اگر رِند را کسی بگیرید که شکلِ خودِ شعر است، ظاهری بی‌‌قید و بند و باطنی شریف...

از کتاب: "صادقیه در بیات اصفهان"
نوشته‌ی "کیوان_طهماسبیان"

@Honarrvareh


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
ویدیوی کنسرت اجرای موسیقی دوتار زنده‌یاد "حاج‌قربان_سلیمانی" بخشی و نوازنده‌ی دوتار و خواننده‌ی موسیقی سنتی خراسانی و فرزندش "علیرضا_سلیمانی" در لندن مربوط به سال 1379

@Honarrvareh


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
ویدیوی بررسی "شاهکارهای معماری جهان" از مجموعه‌ "رسانه‌ی پارسی" که این قسمت درباره‌ی شهر باستانی "پِترا" (Petra) به زبان یونانی به معنای "صخره" می‌باشد و در 262 کیلومتری جنوب شهر "اَمّان" پایتختِ اردن واقع شده است. پترا نام یونانی پایتخت نَبَطی‌ها بود که مردمی عرب‌ بودند، این محل از 7000 سال پیش از میلاد، ساکنانی داشته اما نَبَطی‌ها از حدود سده 4 پیش از میلاد آن را مرکز پادشاهی خود قرار دادند. پترا در دره‌ای بین تپه‌ها واقع شده‌ است و به خاطر مقبره‌هایش که در دل صخره‌ها تراشیده شده‌اند معروف است.

#معماری
@Honarrvareh


RobaiatKhayam.pdf
4.0Mb
دانلود نسخه‌ی کامل "رباعیات خیام" به‌ تصحیح "محمدعلی_فروغی" با خط زیبای نستعلیقِ "جواد_شریفی" به‌ همراه تصاویر رنگین و نگاره‌های زیبا اثر "محمد_تجویدی"، چاپ شده در سال 1354

@Honarrvareh


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
مستند‌ BBC، نگاهی به 60 سال کارنامه‌ی هنری "نیکزاد_نجومی" نقاش و از پیشگامان هنر نوگرای ایران، همین‌طور که او خودش اشاره می‌کند کارهای او نه درباره‌ی گذشته‌ و نه درباره‌ی آینده‌ است بلکه دغدغه‌ی او در تمام این‌ سال‌ها رخدادهای معاصر بوده و از سرخط خبرها و روزنامه‌‌ها الهام می‌گیرد. نیکزاد نجومی را با نقاشی‌های بزرگی می‌شناسیم که در آن‌ مردان کت‌وشلوارپوش نقش اصلی را بازی می‌کنند و او آن‌ها را در شرایطی غیرواقعی و گاهی طنزآمیز ترسیم می‌کند، کارهای او غالباً بیانی اجتماعی و پُررنگ دارند و از این جهت پرونده‌ی هنری او از بیشتر هنرمندان ایرانی هم‌دوره‌ی خودش متفاوت است، در این ویدیو "نیکزاد_نجومی" از سال‌ها فعالیت هنری‌اش برای ما می‌گوید.

#مستند
#نقاشی
@Honarrvareh


از گیسوانش،
هان پَرنیانِ طُرّه‌ها،
نرم و سبک چون برف
ریخته بر شانه‌ها
پُر شِکنج،
هان ظلمتِ زُلفَکان،
ای سرشار از عطرِ گران‌سَری
آی خلسه...
خوش دارم بیفشانم امشب،
آن کمندِ گیسویت چو تورِ تاریکی،
تا مگر بیانبارم این طاقیِ تاریک،
از خاطراتِ خفته بر آن مویِ پیچاپیچ...

"شارل_بودلر" شاعر و نویسنده‌ی فرانسوی، ترجمه: "نیما_زاغیان"
تصویر: تابلوی نقاشی "دختر ایستاده جلوی آینه با موهای بلند" اثرِ "تیتان" (Titian) از بزرگ‌ترین نقاشان ایتالیایی دوره‌ی رنسانس که در سال 1515 خلق شده است.

@Honarrvareh












تعدادی دیگر از آثار نقاشی درباره‌ی ماجرای مرگِ "ژان_پل_مارا" پزشک و نویسنده‌ی فرانسوی و از اعضای حزب "ژاکوبین" (بزرگ‌ترین و پُرقدرت‌ترین حزب درگیر در انقلاب فرانسه) که توسط دختر اشراف‌زاده‌ی جوانی به نام "شارلوت_کوردِی" (از اعضای حزب میانه‌رویِ ژیروندیست) با ضربات چاقو به قتل رسید. در این تابلوهای نقاشی صحنه‌ی دستگیر شدن "شارلوت" و بردن او برای اجرای حکم اعدام را می‌بینیم، همچنین صحنه‌ی قتل "مارا" که توسط تعدادی از هنرمندان به زیبایی به تصویر کشیده شده است.

شرح تصاویر، از بالا و از چپ به راست:

1. "Charlotte Corday" by "Julian_Story", 1889
2. "Charlotte Corday" by "Arturo_Michelena", 1889
3."Charlotte Corday" by "Paul_Jacques Aime baudry", 1860
4. "The Death of Marat" by "Joseph_Roques", 1793
5. "The Death of Marat" by "Jean-Joseph_Weerts", 1880
6. "Charlotte Corday" by "Francois_Seraphin_Delpech", 19th century

#نقاشی
@Honarrvareh

20 last posts shown.