#پارت_دویستوشصت
نیشخندی روی لبهایش می نشیند
از آن نیشخند میترسیدم
از نگاهش هم
چشمهایش را تا به حال اینگونه ندیده بودم
-که میخوای بری؟
لبهای کیپ شده ام روی هم می فشارم
از جلوی راهم کنار می رود
- برو ..
تیره کمرم به عرق سرد می نشیند
انتظار نداشتم
خیال میکردم جلویم را میگیرد
چه خیال خامی!
میان ما چیزی نبود
حسی نبود
تنها یک اجبار بود ...
- د وایسادی چرا ، گمشو برو...
از عربده اش شانه هایم بالا میپرد...
نیشخندی روی لبهایش می نشیند
از آن نیشخند میترسیدم
از نگاهش هم
چشمهایش را تا به حال اینگونه ندیده بودم
-که میخوای بری؟
لبهای کیپ شده ام روی هم می فشارم
از جلوی راهم کنار می رود
- برو ..
تیره کمرم به عرق سرد می نشیند
انتظار نداشتم
خیال میکردم جلویم را میگیرد
چه خیال خامی!
میان ما چیزی نبود
حسی نبود
تنها یک اجبار بود ...
- د وایسادی چرا ، گمشو برو...
از عربده اش شانه هایم بالا میپرد...