#پارت_دویستوپنجاهونه
دهانم باز نشده که جاوید جواب میدهد
- رسیدیم میگم لوکشین بفرسته کجاشو بدونی ..
بی آنکه حتی مردمک نگاهش از چشمانم برداشته شود می گوید
- جایی نمیاد که زحمت به لوکشین فرستادن باشه ..
دست جلو می آورد ، دسته چمدان را از میان دستم چنگ میزند و صدا بالا میبرد
- برگرد تو اتاقت
جاوید ساکت بود
خونسرد نگاهش میکرد
من اما ترسیده بودم
میان دونفر مانده بودم
یک طرف جاوید بود و یک طرف او...
نمی دانم کی آنقدر شجاعت پیدا میکنم که دهان باز کرده و می گویم
- میخوام برم ..
تعجب بود
نگاهش شوکه بود
- جاوید کمکون میکنه جدا شیم
دهانم باز نشده که جاوید جواب میدهد
- رسیدیم میگم لوکشین بفرسته کجاشو بدونی ..
بی آنکه حتی مردمک نگاهش از چشمانم برداشته شود می گوید
- جایی نمیاد که زحمت به لوکشین فرستادن باشه ..
دست جلو می آورد ، دسته چمدان را از میان دستم چنگ میزند و صدا بالا میبرد
- برگرد تو اتاقت
جاوید ساکت بود
خونسرد نگاهش میکرد
من اما ترسیده بودم
میان دونفر مانده بودم
یک طرف جاوید بود و یک طرف او...
نمی دانم کی آنقدر شجاعت پیدا میکنم که دهان باز کرده و می گویم
- میخوام برم ..
تعجب بود
نگاهش شوکه بود
- جاوید کمکون میکنه جدا شیم