#پارت_صدوهشتادوچهار
در حالی که سعی داشت با او چشم در چشم نشود با صدای آرامی جواب میدهد
- گرسنه نیستم ..
لیوانی برمیدارد
سمت چایی ساز می رود و هنوز دستش به آن نرسیده است که هاکان در حالی که ماهیتابه را از رو اجاق گاز برمیداشت بازویش را میگیرد .
- بیا بشین ..
- گفتم که ..
اخم کمرنگی روی صورتش می نشیند ، ماهیتابه را روی میز میگذارد و دست دیگرش را هم روی شانه او مبگذارد
- زر نزن بچه جون قیافه ات داره داد میزنه از گشنگی داری میمیری ، بشین ..
فشار دست هاکان و اجبارش باعث میشود تا روی صندلی بنشیند
- زورکیه مگه؟
هاکان در حالی که لقمه ای پروپیمان پیچیده و به سمتش میگرفت می گوید
- واسه شما دخترا اره ، مخصوصا تو یکی که زیادی با آدم تعارف داری ...بگیر...
دهان باز میکند
میخواهد بگوید نمیخوام که هاکان با چپاندن لقمه در دهانش راه گلویش را می بندد.
در حالی که سعی داشت با او چشم در چشم نشود با صدای آرامی جواب میدهد
- گرسنه نیستم ..
لیوانی برمیدارد
سمت چایی ساز می رود و هنوز دستش به آن نرسیده است که هاکان در حالی که ماهیتابه را از رو اجاق گاز برمیداشت بازویش را میگیرد .
- بیا بشین ..
- گفتم که ..
اخم کمرنگی روی صورتش می نشیند ، ماهیتابه را روی میز میگذارد و دست دیگرش را هم روی شانه او مبگذارد
- زر نزن بچه جون قیافه ات داره داد میزنه از گشنگی داری میمیری ، بشین ..
فشار دست هاکان و اجبارش باعث میشود تا روی صندلی بنشیند
- زورکیه مگه؟
هاکان در حالی که لقمه ای پروپیمان پیچیده و به سمتش میگرفت می گوید
- واسه شما دخترا اره ، مخصوصا تو یکی که زیادی با آدم تعارف داری ...بگیر...
دهان باز میکند
میخواهد بگوید نمیخوام که هاکان با چپاندن لقمه در دهانش راه گلویش را می بندد.