#پارت_۱۷۵
#فانتوم
#آرزو_صاد
خودش رو قهرمان سیو کرده بود و چقدر شبیه بود. من اونشب هم بدترین حس های دنیا رو تجربه کردم هم بهترین... اصلا شاید اون تصادف باید اتفاق می افتاد تا من اون رو ببینم.
با شنیدن دادی از دنیای خودم فاصله گرفتم. خانمی از وسطای اتوبوس بد و بیراه میگفت و از عالم و آدم شاکی بود. اتوبوس جای سوزن انداختن هم نبود. بی اهمیت به جر و بحث اون ها سرم رو به پشتی صندلی تکیه دادم و به اون فکر کردم.
به اینکه امروز چقدر کنارش حس کامل شدن داشتم. به اینکه از این به بعد قراره زندگیم رو چقدر قشنگ کنه. من اون روز به همه چی فکر کردم الا این که تو آدم نیمه راه باشی!
شبیه اون آدم ها نبودی؛ منم به ندا های درونم اهمیت ندادم. اخه تو رو خیلی میخواستم. تو شبیه همونی بودی که همیشه از خدا میخواستم. خدا هم که همیشه استاد غافلگیرکردن من بود. من نمیدونستم. نمیدونستم روزهای بعد تو قراره اینطوری بگذره؛ که اگه میدونستم، پی همه چیز رو به تنم میمالیدم و پا توی اون مغازه ات نمیذاشتم.
من ازت فرار کردم. گفتم نمیشه. از ما چیزی در نمیاد. اما تو دنبالم اومدی، گفتی ما با هم قشنگ میشیم. منو قانع کردی؛ منم بهت اعتماد کردم. دیر بود ولی بلاخره فهمیدم؛ تو باورم رو، اعتمادم رو، همه چیزم رو ازم گرفتی! »
« من تو را به خاطر نماندن
سرزنش نمی کنم؛
تو را به خاطر راهی که
مرا ترک کردی سرزنش می کنم.
من سزاوار یک خداحافظی مهربان تر بودم! »
***
•𝑱𝒐𝒊𝒏•࿐ @fanttoom ⛓ 🍷
#فانتوم
#آرزو_صاد
خودش رو قهرمان سیو کرده بود و چقدر شبیه بود. من اونشب هم بدترین حس های دنیا رو تجربه کردم هم بهترین... اصلا شاید اون تصادف باید اتفاق می افتاد تا من اون رو ببینم.
با شنیدن دادی از دنیای خودم فاصله گرفتم. خانمی از وسطای اتوبوس بد و بیراه میگفت و از عالم و آدم شاکی بود. اتوبوس جای سوزن انداختن هم نبود. بی اهمیت به جر و بحث اون ها سرم رو به پشتی صندلی تکیه دادم و به اون فکر کردم.
به اینکه امروز چقدر کنارش حس کامل شدن داشتم. به اینکه از این به بعد قراره زندگیم رو چقدر قشنگ کنه. من اون روز به همه چی فکر کردم الا این که تو آدم نیمه راه باشی!
شبیه اون آدم ها نبودی؛ منم به ندا های درونم اهمیت ندادم. اخه تو رو خیلی میخواستم. تو شبیه همونی بودی که همیشه از خدا میخواستم. خدا هم که همیشه استاد غافلگیرکردن من بود. من نمیدونستم. نمیدونستم روزهای بعد تو قراره اینطوری بگذره؛ که اگه میدونستم، پی همه چیز رو به تنم میمالیدم و پا توی اون مغازه ات نمیذاشتم.
من ازت فرار کردم. گفتم نمیشه. از ما چیزی در نمیاد. اما تو دنبالم اومدی، گفتی ما با هم قشنگ میشیم. منو قانع کردی؛ منم بهت اعتماد کردم. دیر بود ولی بلاخره فهمیدم؛ تو باورم رو، اعتمادم رو، همه چیزم رو ازم گرفتی! »
« من تو را به خاطر نماندن
سرزنش نمی کنم؛
تو را به خاطر راهی که
مرا ترک کردی سرزنش می کنم.
من سزاوار یک خداحافظی مهربان تر بودم! »
***
•𝑱𝒐𝒊𝒏•࿐ @fanttoom ⛓ 🍷