#پارت_۴۷۲
#یک_عاشقانه_بی_صدا
#آرزو_صاد
منظورش از اینا سینه هام بود. برعکس تیری که قلبم میکشید دلم میخواست بخندم. به اینکه چقدر تشنه ی خودم و بدنم بود. هیچی برام لذت بخش تر از این نبود. لبخند کمرنگی زدم و چشم باز کردم:
_ اونوقت شما از کجا میدونی اون ها راحت نیستن؟
نیشخندی شیطنت باری روی صورتش نشست و به سینه ی سمت راستم چنگ زد:
_ تو نمیفهمی اینا با من حرف میزنن...
دیگه نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و خنده ایاز میون لب هام فرار کرد. با شنیدن صدای خندم برقی که این چند روز توی چشماش خاموش شده بود، روشن شد. بوسه ی محکمی روی ترقوه ام نشوند. دستش رو به پشت کمرم رسوند و قفلش رو باز کرد.
در حالی که سوتین رو از تنم جدا میکرد، چشمکی به روم زد و نجوا کرد:
_ این یکی رو دیگه بلدم!
سری به دو طرف براش تکون دادم و به شیطنت هاش نگاه کردم. سوتین رو بی دقت کناری انداخت و با سری کج شده به نیم تنه ی برهنه م نگاه میکرد. کمی مکث کرد و در آخر گفت:
_ حالا که دارم فکر میکنم میبینم منم گرسنمه؛ نظرت چیه اول من غذام رو بخورم بعد تو؟!
نذاشت تا جوابی به سوالش بدم. لب هاش دور نوک سینهم حلقه شد و گاز ریزی بهش زد. جواب من ناله ای که بود بی هوا از دهنم خارج شد. بازوش رو چنگ زدم و ناخودآگاه سینه هام رو بیشتر به دهنش فشار دادم.
•𝑱𝒐𝒊𝒏•࿐ @yekasheghanebiseda ⛓ 🍷
#یک_عاشقانه_بی_صدا
#آرزو_صاد
منظورش از اینا سینه هام بود. برعکس تیری که قلبم میکشید دلم میخواست بخندم. به اینکه چقدر تشنه ی خودم و بدنم بود. هیچی برام لذت بخش تر از این نبود. لبخند کمرنگی زدم و چشم باز کردم:
_ اونوقت شما از کجا میدونی اون ها راحت نیستن؟
نیشخندی شیطنت باری روی صورتش نشست و به سینه ی سمت راستم چنگ زد:
_ تو نمیفهمی اینا با من حرف میزنن...
دیگه نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و خنده ایاز میون لب هام فرار کرد. با شنیدن صدای خندم برقی که این چند روز توی چشماش خاموش شده بود، روشن شد. بوسه ی محکمی روی ترقوه ام نشوند. دستش رو به پشت کمرم رسوند و قفلش رو باز کرد.
در حالی که سوتین رو از تنم جدا میکرد، چشمکی به روم زد و نجوا کرد:
_ این یکی رو دیگه بلدم!
سری به دو طرف براش تکون دادم و به شیطنت هاش نگاه کردم. سوتین رو بی دقت کناری انداخت و با سری کج شده به نیم تنه ی برهنه م نگاه میکرد. کمی مکث کرد و در آخر گفت:
_ حالا که دارم فکر میکنم میبینم منم گرسنمه؛ نظرت چیه اول من غذام رو بخورم بعد تو؟!
نذاشت تا جوابی به سوالش بدم. لب هاش دور نوک سینهم حلقه شد و گاز ریزی بهش زد. جواب من ناله ای که بود بی هوا از دهنم خارج شد. بازوش رو چنگ زدم و ناخودآگاه سینه هام رو بیشتر به دهنش فشار دادم.
•𝑱𝒐𝒊𝒏•࿐ @yekasheghanebiseda ⛓ 🍷