#خاکستری_644
این زندگی پر از درد بود.
درد های مشترکی که هر کدوم به شکل خودش توی رابطه ما جا باز کرده بود.
آبان سعی داشت فاصله ای جهت ایمنی بیشتر بین خانواده خودش و من بندازه و از طرفی من دوست نداشتم اونا منو مثل ساحل ببینن ولی وجودم کنارشون مایه دردسر و دعوا بود.
از طرفی درنا و ماجراهایی که به زودی تموم می شد و هیچ وقت نمی تونستیم حدس بزنیم کدوم دیدار تبدیل میشه به اخرین دیدارمون باهاش ...
و اما مقابل ماجرا ...من و این بچه که بودن و نبودش دست خدا بود و آبان داشت بهش دل خوش میکرد.
از جام بلند شدم و خواستم میز رو جمع کردم که صدای آبان از اون طرف خونه اومد.
- دست نزن، خودم میام!
این با ملاحظه بودنش دلم رو گرم می کرد.
خودش اومد طرفم و درنا بدو بدو زود تر از ما سمت اتاق رفت.
- من پیش بابایی میخوابم.
خنده ای به بامزه بازیاش کردم که نگاه آبان روم زوم شد.
- غذاتو که کامل نخوردی؟!
پشت سرم می اومد و غر مردونه می زد که سمتش چرخیدم.
- چرا مثل مامان ها شدی؟ سیر شدم دیگه، انقدر استرس بهم وارد نکن!
به چهارچوب درب تکیه داد و به درنا که وسط تخت خودشو زیر پتو قایم کرده بود خیره شد.
خنگول کوچولو به خودش زحمت نداده بود موهاشو قایم کنه و ریز ریز میخندید.
این زندگی پر از درد بود.
درد های مشترکی که هر کدوم به شکل خودش توی رابطه ما جا باز کرده بود.
آبان سعی داشت فاصله ای جهت ایمنی بیشتر بین خانواده خودش و من بندازه و از طرفی من دوست نداشتم اونا منو مثل ساحل ببینن ولی وجودم کنارشون مایه دردسر و دعوا بود.
از طرفی درنا و ماجراهایی که به زودی تموم می شد و هیچ وقت نمی تونستیم حدس بزنیم کدوم دیدار تبدیل میشه به اخرین دیدارمون باهاش ...
و اما مقابل ماجرا ...من و این بچه که بودن و نبودش دست خدا بود و آبان داشت بهش دل خوش میکرد.
از جام بلند شدم و خواستم میز رو جمع کردم که صدای آبان از اون طرف خونه اومد.
- دست نزن، خودم میام!
این با ملاحظه بودنش دلم رو گرم می کرد.
خودش اومد طرفم و درنا بدو بدو زود تر از ما سمت اتاق رفت.
- من پیش بابایی میخوابم.
خنده ای به بامزه بازیاش کردم که نگاه آبان روم زوم شد.
- غذاتو که کامل نخوردی؟!
پشت سرم می اومد و غر مردونه می زد که سمتش چرخیدم.
- چرا مثل مامان ها شدی؟ سیر شدم دیگه، انقدر استرس بهم وارد نکن!
به چهارچوب درب تکیه داد و به درنا که وسط تخت خودشو زیر پتو قایم کرده بود خیره شد.
خنگول کوچولو به خودش زحمت نداده بود موهاشو قایم کنه و ریز ریز میخندید.