#Vertu | #Chanho
- کریستوفر؟
مینهو در حالی که دستهاش توی جیب شلوار جینش بودن، در ورودی رو با پا باز کرد و نگاهش رو توی محیط چرخوند. شدت ضربهاش به قدری بود که باعث شد در محکم به دیوار برخورد کنه و صدای بلندش توی فضای خالی سالن بپیچه اما اهمیتی به این کارش نداد. مرد بزرگتر که به این سروصداهای دوست پسرش عادت کرده بود، چشمهاش رو توی حدقه چرخوند و برعکس اون، با صدای آرومی جوابش رو داد.
- اینجام مین!
مینهو با شنیدن صداش، به سمت اتاق قدم برداشت و مرد رو در حالی پیدا کرد که روی صندلی نشسته بود و وسایلش رو میچید. با قدمهای بلندی خودش رو بهش رسوند، دستهاش رو از پشت دور گردنش حلقه کرد و بعد از بالا آوردن سرش، لبهاش رو محکم و باصدا بوسید. بعد از دوبار بوسیدنش، مردِ مبهوت رو رها کرد و به سمت صندلی مخصوص رفت.
- زود باش بیا. آمادهام که انجامش بدیم.
مینهو روی صندلی نشست و منتظر شد تا بعد از انتخاب طرح و فونتها، دوست پسر تتو آرتیستش چندمین تتوش رو انجام بده.
- چی میخوای بزنی سوییتی؟
- همم Slow but steady.
با شنیدن پاسخش، سر مرد به سرعت به طرفش چرخید و مینهو همونطور که بهش خیره بود، با لحن شیطنتآمیزش ادامه داد:
- میدونی که منظورم چیه؟ برای تو انجامش میدم. خوشت میاد؟ هوم؟
کریستوفر با شنیدن این حرف، دستگاه رو خاموش کرد و با قراردادن زانوهاش دو طرف صندلی و کنار پهلوهای پسر، روی بدنش خیمه زد و لبهایی که بهخاطر برق لب آلبالوییش بهش چشمک میزدن رو بوسید. بهنظر میاومد که فرآیند تتو زدن مینهو قرار بود کمی عقب بیفته.
𝖶𝗋𝗂𝗍𝖾𝗋 | #Christelle
@YugenFiction