💐💐💐
#پارت۸۰
پد را آرام همه جای صورتم میکشد. چند بار، آنقدر که فکر نمیکنم چیزی از هنرنمایی ناشیانهام باقی مانده باشد.
کارش طول میکشد. نفسش تند میشود. صدای فرو دادن آب دهانش را میشنوم. دست که عقب میبرد، آینه را دوباره به دستم میدهد. با مکثی طولانی نگاه از صورتش میگیرم. همه جای صورتم را برانداز میکنم. طبیعی شده است.
جای کبودی هنوز هم معلوم نمیشود، اما رنگ پوستم عجیب و غریب نیست.
_واسه هاجر آرایش هم میکنی!؟
بیاراده میپرسم. پردرد و پر بغض. نگاهش مات میماند. نیشخند میزند. سر می تکاند. دو دستش را روی رانهایش میکوبد. تخت سبک میشود. آنقدر نگاهش میکنم که از اتاق خارج میشود و هوای اتاق هم تقلیل مییابد.
ادامه در
https://t.me/+5P5Wtezcq8gwMzk0
#پارت۸۰
پد را آرام همه جای صورتم میکشد. چند بار، آنقدر که فکر نمیکنم چیزی از هنرنمایی ناشیانهام باقی مانده باشد.
کارش طول میکشد. نفسش تند میشود. صدای فرو دادن آب دهانش را میشنوم. دست که عقب میبرد، آینه را دوباره به دستم میدهد. با مکثی طولانی نگاه از صورتش میگیرم. همه جای صورتم را برانداز میکنم. طبیعی شده است.
جای کبودی هنوز هم معلوم نمیشود، اما رنگ پوستم عجیب و غریب نیست.
_واسه هاجر آرایش هم میکنی!؟
بیاراده میپرسم. پردرد و پر بغض. نگاهش مات میماند. نیشخند میزند. سر می تکاند. دو دستش را روی رانهایش میکوبد. تخت سبک میشود. آنقدر نگاهش میکنم که از اتاق خارج میشود و هوای اتاق هم تقلیل مییابد.
ادامه در
https://t.me/+5P5Wtezcq8gwMzk0