.
روزگار درازی بود که پاییز شده بودم،
تنم تهی بود از هوای بهار،
آمدی،
دستانم انگار که حالا راهشان را پیدا کرده بودند،
بغل کردند دستانت را،
تمام انگشتان کشیده ات را،تمام خطوط و خال گوشه ی دستانت را...
از دستان تو جوانه زد تمام وجودم،
درختی شدم
در دل بهشت
سبز و خوشحال،
پر از شکوفه های بهار نارنج،
حالا هر سال پاییز
باز هم دستانت را که میگیرم
تمام تن من جوانه میزند از عشق،
سبز میشوم ...
گل میدهم...
انگار که اصلا هیچوقت پاییز نبوده ام...
کاش هیچوقت پاییز نشوم...
به وقتـ🥀ـ دلبری☕️
♡@vaghte_delbari♡
روزگار درازی بود که پاییز شده بودم،
تنم تهی بود از هوای بهار،
آمدی،
دستانم انگار که حالا راهشان را پیدا کرده بودند،
بغل کردند دستانت را،
تمام انگشتان کشیده ات را،تمام خطوط و خال گوشه ی دستانت را...
از دستان تو جوانه زد تمام وجودم،
درختی شدم
در دل بهشت
سبز و خوشحال،
پر از شکوفه های بهار نارنج،
حالا هر سال پاییز
باز هم دستانت را که میگیرم
تمام تن من جوانه میزند از عشق،
سبز میشوم ...
گل میدهم...
انگار که اصلا هیچوقت پاییز نبوده ام...
کاش هیچوقت پاییز نشوم...
به وقتـ🥀ـ دلبری☕️
♡@vaghte_delbari♡