#part276_fasl2
با لبخند صداش زدم که جوابمو نداد.
_ایسان؟
چشم غره ای بهم رفت که تو ایینه دیدم وخندیدم، خانوم قهر کرده.
رفتم پشت سرش و خم شدم سمتش و کنار گوشش لب زدم:
_قهر کردی با من؟
توجهی بهم نکرد که برای اولین بار جلوش خوندم و حیرتو توی چشماش دیدم:
_اینجوری نکن با من
هی دوری نکن با من
این شوخیه خوبی نیست
من بی تو میمیرم واقعا
با تعجب برگشت سمتم:
_صدات خیلی خوبه!
ابرویی بالا دادم و لبخند کجی زدم که انگار یادش اومد قهره و دوباره برگشت و بااخم نشست.
_اینجوری نرو سخته
چرا قلب تو بی رحمه؟
کی غیر تو با قلبش
این حال منو میفهمه؟
لبخند کوچیکی کنار لبش اومد که محکم گونشو بوسیدم.
_قهر نکن ! مگه بچه کوچیکی؟
پوزخندی زد و شروع کرد به بستن موهاش و خیره شدم به گردن سفیدش و بعد بستن موهاش من دست انداختم دور کش موهاش و کشیدمش پایین که موهای طلاییش دورش ریختن.
_عهههه!
با لبخند صداش زدم که جوابمو نداد.
_ایسان؟
چشم غره ای بهم رفت که تو ایینه دیدم وخندیدم، خانوم قهر کرده.
رفتم پشت سرش و خم شدم سمتش و کنار گوشش لب زدم:
_قهر کردی با من؟
توجهی بهم نکرد که برای اولین بار جلوش خوندم و حیرتو توی چشماش دیدم:
_اینجوری نکن با من
هی دوری نکن با من
این شوخیه خوبی نیست
من بی تو میمیرم واقعا
با تعجب برگشت سمتم:
_صدات خیلی خوبه!
ابرویی بالا دادم و لبخند کجی زدم که انگار یادش اومد قهره و دوباره برگشت و بااخم نشست.
_اینجوری نرو سخته
چرا قلب تو بی رحمه؟
کی غیر تو با قلبش
این حال منو میفهمه؟
لبخند کوچیکی کنار لبش اومد که محکم گونشو بوسیدم.
_قهر نکن ! مگه بچه کوچیکی؟
پوزخندی زد و شروع کرد به بستن موهاش و خیره شدم به گردن سفیدش و بعد بستن موهاش من دست انداختم دور کش موهاش و کشیدمش پایین که موهای طلاییش دورش ریختن.
_عهههه!