Postlar filtri


🐾 یه سری توضیحات درباره پروژه جدیدی که همه جا سرو صدا کرده 🐾

🐶این ویکتور رو بچه های توییتر که فعالن تو حوزه رمز ارز میشناسن ، یکی از تاثیر گذار ترین افراد اکوسیستم تونه ( 🪙 )  ، این داداشمون تو شبکه های اجتماعی مختلفش پروژه PAWS رو معرفی کرده و کلی تعریف ازش کرده

⁉️ یه سوال مهمی که پیش میاد اینه که چطوری این پروژه دقیقا میدونه چقدر توی ناتکوین و داگز و همستر فعالیت داشتیم؟ دوتا جواب براش هست:

🟢 یک اینکه این پروژه ممکنه برای خود تیم تلگرام باشه که یکم بعیده چون تلگرام نمیاد از اطلاعات پروژه های مردم استفاده کنه ( شایدم همکاری دارن )

🟢دو اینکه این پروژه مستقیما با پروژه هایی که گفته شده داره همکاری میکنه ، این احتمالش بیشتره و خب اگه اینطور باشه ، خود به خود میره روی اعتبار‌ پروژه ..


🟢 پروژه وقت گیری نیست ، با تصمیم خودتون میتونید روش وقت بذارید و رفرال جمع کنید ، یا فقط استارتش کنیدو بندازید یه گوشه

https://t.me/PAWSOG_bot/PAWS?startapp=JARsTcSz

پروژه وقت گیری نیست و ساز و کاری شبیه به داگز داره. ارادت


#49



با این حرفش ترس و استرسم صد برابر شد.

چطور ممکن بود یه نفر بابت یه هم خواب این همه پول بده و تازه همه ی امکانات رو هم در اختیارش قرار بده!

سروش این حرفشو که زد رفت و من تنها موندم.

داشتم با انگشت هام بازی می کردم که احساس کردم یه نفر بالای سرم ایستاده.

سرمو بالا گرفتم و با دیدن مردی که به شدت هیکلی و شبیه بادیگاردها بود آب دهنمو صدا دار قورت دادم.

-گندم!

فقط یک کلمه اسمم رو پرسیده بود و منم فقط تونستم در جوابش سرمو تکون بدم.

-اومدم که بریم پیش رئیس.

انقدر قاطع حرف می زد که ناخودآگاه از جام بلند شدم حس می کردم اگه دنبالش نرم دستمو می گیره و دنبال خودش می کشه.

سوار ماشینی که شبیه ون بود شد و منم روی یکی از صندلی هاش نشستم.

-راه بیفت....

به راننده این حرف رو زد و اومد درست رو به روی من نشست.

این ماشین ، بادیگارد و راننده و از همه مهم تر سروش که دنبال آدم بود همه نشون می داد قراره با یه آدم کله گنده ملاقات کنم.

امیدوار بودم که حداقل پیر نباشه من از رابطه با آدم پیر بیزار بودم و همین که می تونستم مهردادی که یکم سنش بالا بود رو تحمل کنم برام کافی بود.

نیشخندی زدم مهرداد باعث اومدن من به اینجا شده بود.

اگه اون پاش به ج.نده خونه ی سودا باز نمی شد من همچنان اونجا کار می کردم و اصلا بیرون نمی اومدم.

به مرد رو به روم نگاهی انداختم واقعا چهره ی ترسناکی داشت.


#48




مات و مبهوت به سروش نگاه کردم.

یعنی من حتی نمی تونستم پارتنرم رو ببینم!

البته که تو این خراب شده هم همین بود و من به خاطر پول با هر بی سر و پایی هم خواب می شدم اما به نظرم این خیلی فرق داشت.

من قرار بود برم خونه ی طرف و یه مدت طولانی باهاش باشم از اون مهم تر این که من قرار بود بکارتمو بهش بدم و بعدش دیگه هیچ راه برگشتی از این راه نداشتم.

-اگه نمی تونی که من برم دنبال یه نفر دیگه چون رئیسم خیلی عجله داره و بیشتر از این نمی تونم بهت وقت بدم.

نمی دونم چی شد که یهو جلوش ایستادم و گفتم:
-باهات میام.

هیچ وقت تو زندگیم انقدر بی فکر عمل نکرده بودم همیشه سعی می کردم قبل از هر کاری حسابی فکر کنم و همه ی جوانب رو بسنجم اما الان من به این پول نیاز داشتم و از دست به دست شدن حالم داشت به هم می خورد.

به نظرم این که یدونه پارتنر هر چند بد داشته باشی خیلی بهتر از اینه که هر روز با یه نفر باشی و مدام نگران این باشی که مریضی جنسی نگیری.

نیشخندی زد.
-بشین رو همین نیمکت چند دقیقه دیگه یه ماشین میاد دنبالت میری عمارت.

کاری که گفت رو انجام دادم خواست بره که تازه یادم اومد من لباسام اصلا مناسب نیست.

-میشه برم خونه لباس عوض کنم آخه لباسام...

بین حرفم پرید و اجازه نداد کاملش کنم.

-اونجا همه چیز هست نگران نباش.


#47



به نظرم همه چیز مشکوک بود.

نمی تونستم از چنین پیشنهادی بگذرم اما باید می فهمیدم که چرا رئیسش می خواد چنین پولی رو بده.

-واسه چی رئیست حاضره واسه دختره که تو این خراب شده بوده چنین پولی رو بده؟

پوزخندی زد و گفت:
-اولا که تو باکره ای رئیس منم دوست داره پارتنرش باکره باشه و خودش پرده اش رو بزنه بعدشم بدن خوبی داری.

-بدن منو از کجا دیده!

دستشو سمت جیبش برد و گوشیش رو در آورد باورم نمیشد که چندین تا عکس و فیلم ازم گرفته بود.

یعنی اون مردی که من هیچ شناختی ازش نداشتم این عکس و فیلم ها رو دیده بود و منو انتخاب کرده بود؟

عصبی بهش خیره شدم و گفتم:
-به چه حقی از من عکس و فیلم گرفتی عوضی تو پول دادی که با من باشی نه این که ازم فیلم بگیری و هر وقت خواستی باهاش ج.ق بزنی.

-ببین دخترجون انقدر دختر دورم هست و پول دارم که نیازی به فیلم تو ندارم که با خودم ور برم.

در ضمن من بدون رضایت کاری انجام نمیدم سودا در جریان بود و بابتش کلی ازم پول گرفت پس اگه می خوای یقه ی یه نفر رو بگیری اون من نیستم اونه.

دندونام روی هم فشار دادم لعنت به سودا که به خاطر پول حتی حاضر بود خودشم شلوارشو پایین بکشه و دیگه نمیشد ازش توقع داشت ما رو نفروشه.

-باهات میام باید کسی که قراره باهاش رابطه داشتم رو ببینم اون وقت تصمیم میگیرم که پیشنهادش رو قبول کنم یا نه.

-اگه بریم راه بازگشتی نداری دخترجون باید بمونی.


#46




-بله...

خوب بود که جلوی سودا ضایع رفتار نمی کرد البته این عجیب نبود چون اون شماره ی منو نداشت و اصلا نمی دونست که کی پشت خطه.

-اگه می خوای منو ببینی بیا دم در دیگه اونجا نمون.

اینو گفتم و گوشی رو قطع کردم به نظرم انقدر خنگ نبود که متوجه نشه نمی خوام وارد اونجا بشم.

چند دقیقه منتظرش موندم که بالاخره در خونه ی سودا باز شد و سروش بیرون اومد.

به دقت اطراف رو نگاه کرد و نگاهش روی من ثابت موند.

انگار اصلا توقع نداشت که من بیام چون حس می کردم تعجب کرده اما خیلی زود به خودش اومد و به سمتم اومد.

خواستم بهش سلام کنم که دستشو از بازوم گرفت و منو دنبال خودش کشوند.

وارد فضای سبزی شدیم و حسابی از خونه ی سوت فاصله گرفتیم که بالاخره ولم کرد.

عصبی بهش نگاه کردم و گفتم:
این چه کاری بود که کردی؟

واسه چی منو دنبال خودت کشوندی اصلا از جون من وی می خوای مگه نگفتی که خودم اگه خواستم بهت زنگ بزنم؟

-اونجا ممکن بود کسی ما رو ببینه از نظر من که مشکلی نداشت اما ممکن بود برای تو دردسر بشه واسه همین اومدیم اینجا.

در ضمن من عکست رو به رئیسم نشون دادم خیلی ازت خوشش اومد حاضره دو برابر پولی که بهت گفته بودم بهت بده اما همین امروز بری پیشش.

دو برابر اون پول مبلغ زیادی می شد اما چرا باید یه نفر همچین پولی رو می داد؟


#45




باید از موقعیت استفاده می کردم اگه می نشستم و صبحونه می خوردم ممکن بود مهرداد یه بهونه ای بیاره و نزاره که برم و به کارم برسم واسه همین گفتم:
-مامان یه جا می خوام برم واسه مصاحبه ی کاری دیرم میشه تو راه یه چیزی می خرم می خورم ممنون.

بدون معطلی از خونه بیرون اومدم فکر می کردم از شرشون راحت شدم اما مهرداد دنبالم اومد و همین که کفش هامو پوشیدم دستمو گرفت و مانعم شد.

-کار چی پیدا کردی گندم؟ چرا می خوای منو یا خودت دشمن کنی و لج بندازی مگه من بهت نگفتم بهم سرویس بده و پولتو بگیر واسه چی بازم می خوای بری سرکار؟

دستمو محکم از دستش بیرون کشیدم و گفتم:
-شرمندتم دیگه از تو لجن اومدم بیرون دارم میرم دنبال یه کار آدمیزادی تو هم زیاد به در و پام نپیچ اگه دنبال پول تو بودم از روز اول تن و بدنمو به حراج نمی زاشتم.

سمت در رفتم و مهرداد هم خواست دنبالم بیاد که مامان صداش زد و مجبور شد به خونه برگرده.

خیالم راحت بود که دنبالم نمیاد چون دیروز خونه نبود امروز حق نداشت بیرون بره و کل وقتش رو باید برای مامان می زاشت.

سر خیابون که رسیدم تاکسی گرفتم و آدرس اون خراب شده رو بهش دادم.

هر چی می گفتم دیگه اینجا نمیام بازم پام باز می شد و باید می اومدم دلم نمی خواست چشمم به چشم سودا بیفته واسه همون اون اطراف شروع به قدم زدن کردم و کارت رو از کیفم بیرون آوردم.

امیدوار بودم شماره ی همراه خودش باشه و جواب بده تا لازم نباشه برم داخل.

با کلی استرس شماره رو گرفتم و گوشی رو کنار گوشم گرفتم که صداش توی گوشم پیچید.


#43




نفسمو کلافه بیرون دادم این سودا آخرش منو دیوونه می کرد آخه کار مهمش با من چی می تونست باشه جز این که بخواد برم تو اون خراب شده چون یه مشتری مایه دار سراغمو گرفته!

-ببین سودا من چندبار بهت گفتم که یه مدت می خوام خونه بمونم از بس رابطه داشتم عفونت گرفتم می خوام یکم استراحت کنم بعدش اگه خواستم کارمو ادامه بدم خودم میام سراغت.

کمی مکث کردم و بعد ادامه دادم.

-هر وقت بخوام خودم میام اونجا و سراغت رو میگیرم لازم نیست تو هی زنگ بزنی و سراغمو بگیری.

-دو دقیقه ساکت باش بزار من حرف بزنم عاشق چشم و ابروت که نیستم والا ندیدم یه دختر ج.نده انقدر کلاس بزاره معلوم نیست چه غلطی کردی که این مردک بی خیال نمیشه.

با گفتن این حرف عصبی گوشی رو روی قطع کردم درسته که من کارم تن فروشی بود اما اصلا از این که کسی بهم بگه ج.نده خوشم نمی اومد.

من با میل و رغبت خودم یا به خاطر نیاز جنسی بالام وارد این کار نشده بودم و همش به خاطر این بود که می خواستم رو پای خودم بایستم.

چند بار دیگه هم بهم زنگ زد و بعدش انگار بی خیال شد که صدای پیام گوشیم بلند شد.

با این که گفته بودم نمی خوام حرف هاشو بشنوم اما کنجکاو بودم ببینم مردی که ازش حرف می زنه کیه.

گوشی رو برداشتم و پیامش رو باز کردم.

-اون پسره که دیروز اومده بود و باهات حرف زد دوباره اومده سراغت بیا اینجا میگه کار مهمی باهات داره اگه بخواد پولشو پس بگیره من بهش نمیدم ها خودت باید بیای و راضیش کنی.


فردا پارت داریم شبتون بخیر😴


#42


دوباره روی تخت نشستم و مشخصاتش رو یه بار دیگه خوندم.

اسم و فامیلش به نظرم آشنا می اومد قبلا هم این پیشنهاد رو بهم داده بود اما اون موقع مهردادی نبود که مانع کارم بشه.

حضور مهرداد تو زندگیم و گیر دادن های اخیرش باعث شده بود دلم بخواد به پیشنهاد مردی که فهمیده بودم اسمش سروشه بیشتر فکر کنم.

نمی دونستم دلیل این خیرخواهیش چی می تونه باشه یا از این که منو به رئیسش معرفی کنه چی گیرش میاد فقط اینو می دونستم که نباید به این راحتی پیشنهادش رو رد کنم چون ممکنه دیگه چنین موقعیتی برام پیدا نشه.

با صدای در اتاق به خودم اومدم و کارت رو زیر بالشم گذاشتم.

در اتاقم قفل بود اما از مهرداد بعید نبود که سراغ کلید یدک بره و درو باز کنه واسه همین سریع روی تخت جا گرفتم، پتو رو تا روی صورتم بالا کشیدم و سعی کردم تو طبیعی ترین حالت ممکن خودمو به خواب بزنم.

نفهمیدم چجوری شد که به جای نقش بازی کردن واقعا چشمام گرم شد و خوابم برد.

صبح بازم با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم با دیدن اسم سودا عصبی شدم چرا این دختر نمی فهمید که من قصد کار کردن ندارم و فعلا نمی تونم به اون خراب شده برم؟

رد تماس دادم اما دوباره زنگ زد گوشی رو کنار گوشم گرفتم و با عصبانیتی که به خاطر بد خواب شدنم داشتم داد زدم.

-چیکارم داری که سر صبح همین جور پشت سر هم زنگ می زنی؟

-چته دختر چرا سر صبح پاچه میگیری حتما کار واجب دارم دیگه.


#41



هنوز حرفم تموم نشده بود که در حیاط باز شد.

پوزخندی زدم و همون طور که از جام بلند میشدم گفتم:
-دیدی گفتم تهش برمی گرده پیش خودت!

من میرم یکم بخوابم خیلی خسته ام تا خودم بیدار نشدم صدام نزن باشه؟

مامان که حسابی از اومدن شوهرش خوشحال شده بود سرشو تکون داد و باشه ای گفت.

قبل از این که مهرداد وارد خونه بشه وارد اتاقم شدم و درو بستم.

دلم نمی خواست باهاش چشم تو چشم بشم بعد از کاری که دیروز باهام کرد حقیقتا حتی نمی خواستم ببینمش چه برسه به این که بخوام باهاش هم کلام هم بشم.

هنوز پشت از رابطه ی دیروز می سوخت.

روی تخت دراز کشیدم و کمی از کرمی که داشتم به انگشتم مالیدم.

انگشتی که آغشته به کرم بود رو آروم لای چاک باسنم بردم و روی سوراخم کشیدم.

انقدر داخلش می سوخت که جرات نمی کردم انگشتمو وارد کنم و کرم بهش بزنم اما به نظرم اگه این کارو نمی کردم وضعیتم بدتر می شد.

آروم آروم انگشتمو داخل بردم و سعی کردم تموم دیواره هاش رو چرب کنم تا زودتر خوب بشه.

کارم که تموم شد انگشتمو با دستمال مرطوب پاک کردم و روی تخت دراز کشیدم.

اگه قبلا بود هزار بار این دست رو می شستم و آخرشم فکر می کردم که نجسه اما حالا انقدر تو کثافت غرق شده بودم که این چیزا برام معنی نداشت و هیچ حساسیتی روش نداشتم.

با یادآوری اون مرد و کارتی که بهم داد از جام بلند شدم و کارت رو از کیفم برداشتم.


بوی بدن یکی از پر کشش ترین جاذبه های جنسیست که میتواند شریک زندگیتان را به سوی شما جذب کند.
خودتان را همواره تمیز نگه دارید بدن خود را بشویید و از خوشبو کننده های محرک استفاده کنید !


خانم خونه
نگویید تو هیچ وقت در کارهاي منزل کمکم نمیکنی یا تو همیشه دنبال کار خودت هستی
✔️ بلکه بهتر است بگویید اگر ممکن است در کارهاي خانه به من کمک کن.


من دیوانه نیستم
من فقط یک جور خاص
که دیگران نمیتوانند
تو را دوست دارم ..


لاغری با تنفس صحیح

هوا می بایست از بینی وارد شده و از دهان خارج شود. تنفس عمیق و کامل از دیافراگم موجب کالری سوزی بیشتر گشته و به تناسب عضلات شکم کمک می کند.


🌬


هرگاه خداوند تو را به پرتگاهی هدایت کرد، به او اطمینان کن...
یا تو را خواهد گرفت و یا به تو پرواز کردن خواهد آموخت...
در نهایت، همیشه و همه جا ما در آغوش خداییم


وقتی مردها یاد می‌گیرند که چگونه باید به احساسات و نیازهای عاطفی همسرشان توجه کنند، زنها نیز احساس آرامش خواهند کرد و از زندگی مشترکشان لذت خواهند برد.


#40



اینو گفت و از اتاق بیرون رفت.

مات و مبهوت به جای خالیش خیره شده بودم حتی بابت پولی که داده بود نخواست ازم سرویس بگیره.

مطمئن بودم که سودا محاله بدون گرفتن پول کسی رو تو اتاقا راه بده.

خودمو جمع و جور کردم لباسامو مرتب کردم و از اتاق بیرون رفتم.

این تصمیمی نبود که بتونم اینجا بگیرم باید می رفتم خونه و در موردش فکر می کردم.

بدون خداحافظی از سودا از اون خراب شده زدم بیرون باید تا قبل از برگشت مهرداد به خونه می رسیدم.

اصلا حوصله ی شنیدن چرت و پرت هاشو نداشتم و می خواستم که دهنش بسته بمونه.

تاکسی گرفتم و به خونه برگشتم هنوزم خبری از مهرداد نبود و این واقعا عجیب بود.

بی خیال لباسامو عوض کردم و رفتم پیش مامان نشستم.

-گندم تو از بابات خبر نداری از دیشب تا حالا که رفته خبری ازش نیست گوشیشم جواب نمیده.

شاکی به مامان نگاه کردم می دونستم الان که نگران شوهرشه وقت زدن این حرف نیست اما نمی تونستم سکوت کنم.

-اون بابای من نیست مامان... اگر جلوی خاله آبروداری کردم به خاطر تو بود وگرنه من اونو هیچ وقت بابای خودم نمی دونم.

-باشه گندم حالا وقت این حرفاست آخه می ترسیدم بلایی سرش اومده باشه یه وقت.

پوزخندی زدم و گفتم:
-نترس بادمجون بم آفت نداره برمی گرده پیش خودت تو دلم اضافه کردم البته بعد از این که کثافت کاری هاش رو کرد.


💕


بزرگترین مصیبت
برای یک انسان
این است که
نه ســواد کافی
برای حرف زدن داشته باشد
نه شعور لازم
برای خاموش ماندن


اگر آب یخ در جوانی بیمارتان نکند، در میانسالی بیماری سختی خواهد داد
مصرف آب خیلی سرد به سبب مجاورت معده با دستگاههای مهم، زمینه ساز بیماری معده، قلب، کبد چرب و دیابت است


۴ چيز را هرگز فراموش نكن:
به همه نمیتوانى كمك كنى
همه چيز رانمیتوانى عوض كنى
همه تو را دوست نخواهندداشت
همه را نمیتوانى راضى نگه دارى
پس آنطور كه خودت دوست دارى زندگى كن

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.