_ برای رتبه اول شدن دوست دخترت گفتی نمره های اون طفل معصوم رو کم کنن که رتبه نیاره؟
عصبی توپید
_ صدبارگفتم تو مسائلی که به تو مربوط نیست دخالت نکن ساحل
درسش رو نخونده، امتحانش رو افتاده
ساحل با بغض گفت
_ ولی اون دختر شاگرد اول مدرسه ست،
هرکی ندونه من میدونم که چون تو سهامدار اون مدرسه ای بخاطر رویا نمره هاش رو دست کاری کردی تا رتبه نیاره
سام کفری از جا بلند شد
_ گمشو بیرون
ساحل اما کوتاه نیومد
_ اون دختر از روستا پاشده اومده توی شهر،
روزا تو خونه های مردم کار میکنه تا بتونه شهریه اون مدرسه رو پرداخت کنه
ولی تو ...
کفری بازوی ساحل رو گرفت و از اتاق بیرون کرد
ساحل با هق هق ادامه داد
_ وقتی مدیر امروز جلوی اونهمه دانش آموز بهش گفت رتبه نیاورده میدونی چه حالی داشت؟
اون دختر خیلی معصومه داداش
آهش یه روز میگیرتت!
در اتاق رو روی ساحل بست و همون لحظه گوشیش زنگ خورد
با دیدن اسم رویا روی صفحه پوفی کشید و کلافه جواب داد
_ بگو رویا
رویا هیجان زده گفت
_ سلام عشقم ...
عصبی توپید
_ چی شده باز؟
_ زنگ زدم ازت بابت کاری که برام کردی تشکرکنم
نمیدونی چه حالی داد قیافه دپرس اون دختر رو دیدم
انتظار داشت رتبه اول بشه ولی ویتی اسم من رو خوندن جلوی همه بدجور ضایع شد
نفس کلافه ش رو بیرون داد
_ ببین رویا بار آخرت بود چنین چیزی از من خواستی بار بعد ...
رویا قهقهه زنان حرفش رو قطع کرد
_ باشه عشقم چرا عصبی شدی؟ حالا یبار بخاطر من یه کار انجام دادیا!
امشب میام خونه ت حسابی برات جبران میکنم
تماس رو قطع کرد و سایت مدرسه رو باز کرد
نگاهی به کارنامه دخترکی که با نامردی نمره هاش رو دستکاری کرده بود انداخت و اسمش رو زیر لب زمزمه کرد
"گلبرگ کامیاب..."
بعد از تعویض لباسهاش از اتاق بیرون رفت
علاوه بر مدرسه باید به کارهای شرکت هم رسیدگی میکرد
از پله ها پایین رفت که متوجه دخترک ریز اندامی که داشت سالن رو طی میکشید شد
مادرش عادت داشت از شرکت خدماتی کسی رو بگیره تا بیاد خونه رو تمیز کنه
نگاهی به پله های خیس انداخت و با اخم گفت
_ پله ها که هنوز خیسه
چیکار میکنی تو اینجا پس؟
دخترک با فریادش تکونی خورد و خجالت زده جلو اومد و لب زد
_ ببخشید الان باز تمیز میکنم متوجه نشدم
دخترک حتی سرش رو بالا نمیگرفت و این عصبی ترش کرد که با بیرحمی توپید
_حواست کجاست که یادت میره پله ها رو خشک کنی؟
بخاطر این بیتوجهیت دستمزدت نصف میشه!
ساحل که با شنیدن سروصدا ها از اتاقش بیرون اومده بود جلو اومد
_ چی شده داداش؟
با دیدن گلبرگ حیرت زده گفت
_ گلبرگ؟
نگاه سام با شنیدن اسم گلبرگ فورا به طرف دخترک چرخید
این دختر ریزه میزه گلبرگ کامیاب بود؟
گلبرگ سرش رو بلند کرد
_ تو چرا اینجایی دختر؟
مگه قرار نبود امروز بری روستاتون؟
گلبرگ خجالت زده لب گزید
_ پول برگشت به روستا رو نداشتم گفتم یکم کار کنم هم حال و هوام عوض شه هم کرایه جور بشه
ساحل با ناراحتی گفت
_ واقعا تصمیمت برای رفتن جدیه گلبرگ؟
حیفه بخدا با اون استعداد درس رو رها کنی
گلبرگ با بغض سر تکون داد
_ مامان جونم مریضه...
منم که درس خوندنم اینجا فایده نداره دیدی که امروز چه گندی بالا آوردم
برم همونجا بهتره حداقل کمک خانواده مم اینجا موندنم با وضع اون نمره ها فایده نداره
ساحل نگاه تندی به برادرش که خیره به صورت معصوم و زیبای دخترک مونده بود انداخت
_ ولی شاید اشتباهی شده باشه
اعتراض میزدی شاید باز بررسی میکردن
گلبرگ طی رو توی سطل گذاشت و سر تکون داد
_ محاله اون مدرسه با چنان سیستم پیشرفته ای که داره اشتباه کنه
حتما مشکل از من بوده
ساحل با بغض و گریه مشغول خداحافظی با دخترکی که نتونسته بود قانعش کنه تا به روستاشون برنگرده شد و سام اما همچنان نگاهش به رو به رو خیره مونده بود
به جایی که دقایقی پیش دخترکی که تا به حال کسی به زیبایی و معصومیت او ندیده بود ایستاده بود
بی اعتنا به کارهایی که توی شرکت داشت به اتاقش برگشت و کفری
دستی به قلب ضربان گرفته اش کشید
چرا شبیه نوجوان های دختر ندیده شده بود؟!
ساعتی بعد پس از کلی کلنجار رفتن با خودش از اتاق بیرون آمد و به طرف اتاق ساحل رفت
ساحل با ديدنش متعجب نگاهش کرد
_ شماره این دوستتو بده!
ساحل با ابروهای بالا پریده گفت
_ شماره کی؟ گلبرگ؟
_ آره!
ساحل حیرت زده از این رفتار عجیب داداش پلک زد و جواب داد
_ ولی گلبرگ که گوشی نداره!
گره کرواتش رو شل کرد و مقابل نگاه متعجب ساحل گفت
_ آدرس خوابگاهش رو بده!
ساحل با ناراحتی نالید
_تا الآن دیگه مطمئنا رفته روستاشون گفت اتوبوس ساعت پنج حرکت میکنه
بازدم کفری اش را بیرون داد و تشر زد
_ کجاست اون روستای کوفتی؟
ساحل غمزده نالید
_ ندارم!
هیچ آدرسی از محل زندگی اون دختر ندارم داداش...
https://t.me/+Vo4M7pp78QxmZjk0https://t.me/+Vo4M7pp78QxmZjk0میره دنبالش🥲💔