@zhuanchannel
خستگی روحی چهره نداره ولی علائم داره
۲۳ تا نکته دربارهش:(قسمت اول)
علائم خستگی روحی میتونن اینا باشن:
بیانگیزگی، کاهش شدید اعتمادبهنفس و خودباوری، حس ناکافیبودن، ناتوانی در انجام کارهای معمول، یأس، حتی کلافگی، بهانهگیری، خشم یا پرخاش بیدلیل، بیخوابی، استرس و ...
مهمه که خستگی روحی با مزمنشدن علائمش اشتباه گرفته نشه.
تشخیص و اذعان به اینکه «من الآن روحم خستهست» یه بخشی از بلوغ و خودشناسیه.
ماهیچه وقتی خسته بشه دیگه دمبل یا بارفیکس رو بالا نمیکشه. والسلام.
اما روح خسته مثل لاستیک کمباده.
میره، میره، میره، حتی وقتی بادش تموم بشه هم خودشو با فداکاری روی آسفالت میکشونه و میره... و یه رانندهی بیتوجه ممکنه متوجهش نشه.
واسه همین تشخیص خستگی روحی خیلی سختتره.
خستگی روح یک بیماری لاعلاج نیست که بخوایم همهچی رو بندازیم گردنش یا بگیم من مدلم همینه و بعد شونه خالی کنیم.
بلکه مثل خستگی جسمی، باید یاد گرفت چهجوری «خستگی در کنیم.»
همونطور که ظرفیت و توان فیزیکی آدما با هم فرق داره، مدل روحیشون هم متفاوته و حتی گاهی متضاد هم!
در اینحد که یه کار یکسان (مثل پارتی شلوغ با رقص و صدای بلند) میتونه برای یکی
عامل رفع خستگی (charging) باشه و برای دیگری مولد خستگی روحی (draining). پس نسخه یکسان در کار نیست.
خستگی روحی وقتی بهش توجه نشه عفونت میکنه و میشه بُریدن (burn out). مثل ماهیچهای که پاره شه و داغون شه از پرکاری.
واسه همین مهمه حتی قبل از سوختگی کامل، یهکم زیر شعله رو کم کنیم و حتی اگه میشه از رو گاز برش داریم.
بودجه روحی آدما با هم فرق داره.
حتی در یک شخص ثابت هم در طول زمان و با تغییر محیط فرق پیدا میکنه.
مهم اینه که در هر برهه زمانی ۴ تا چیزو راجع به خودمون بدونیم:
۱. ظرفیت باک چند لیتره؟
۲. از کجا ببینم الآن چهقدش پره؟
۳. چیا خالی (drain) میکنندش؟
۴. چیا پُر (charge) میکنندش؟
یه کار یکسان ممکنه در گذر زمان
از charging به draining بدل بشه یا بالعکس. مثل تماس تلفنی با خانواده!
حتی در صورت رو مود نبودن و آمادگی و حوصله نداشتن هم تاثیر یه کار ثابت ممکنه ۱۸۰ درجه برعکس شه.
پرهیز از کارهای خستهکننده/draining و بها دادن به کارهای خستگیرفعکن و انرژیبخش یه بخش بسیار مهمی از خودمراقبتی (self-care) هست.
قرار نیست به این بهونه به کسی آسیب بزنیم. اما قراره با عنایت به این قضیه، بهجای زندگی کردن مدام برای بقیه، اونی باشیم که مراقبمونه
«نه گفتن» به کارهایی که خستهکننده هست شجاعت و جسارت میخواد.
حتی بعدش ممکنه حس گناه، شرم، یا عذاب وجدان بده. اما مهمه که بدونیم که اگه این هزینهها رو این شکلی ندیم، بعداً مجبور میشیم با روح خودمون هزینهش رو پرداخت کنیم و خیلی تدریجی و عمیق به فنا بریم!
جاج و قضاوت و لیبلهای اجتماعی روی چیزای خستگیرفعکن ممکنه زیاد باشه.
اما مجدداً جسارت میخواد.
اینکه مثل یه والد مهربون کودک درونت رو بغل کنی و ببریش شهربازی تا کلی کیف کنه!
آره، گاهی لازمه بهترین والد درون برای کودک درون باشیم.
مخصوصاً حالا که میتونیم باشیم.
کارهای شارژکننده و کارهایی که قراره شارژ کنن ۲ تا چیز جدان!
ممکنه مثلاً پلیاستیشن یا اینستاگردی «بهظاهر» رفع خستگی و شارژکننده باشن. اما اگه میبینی بعد دو ساعت توشون بیشتر خسته وکلافه شدهای، ینی شارژره سیمش خرابه! بپذیر و برو سراغ یه شارژر دیگه که واقعاً شارژ میکنه.
تنبیه معمولاً خرج کمتر و تضمین بیشتری داره. واسه همین در مدرسه، خانواده، جامعه سرکوبگر، و حتی بهصورت نامحسوس در روابط بینفردی ناسالم تنبیه خیلی رایجتره.
منتهی نمیشه یکی رو کتک زد و بهش گفت «یالله خسته نباش!»
پس با خودت اینکارو نکن.
خستگی روحی چهره نداره ولی علائم داره
۲۳ تا نکته دربارهش:(قسمت اول)
علائم خستگی روحی میتونن اینا باشن:
بیانگیزگی، کاهش شدید اعتمادبهنفس و خودباوری، حس ناکافیبودن، ناتوانی در انجام کارهای معمول، یأس، حتی کلافگی، بهانهگیری، خشم یا پرخاش بیدلیل، بیخوابی، استرس و ...
مهمه که خستگی روحی با مزمنشدن علائمش اشتباه گرفته نشه.
تشخیص و اذعان به اینکه «من الآن روحم خستهست» یه بخشی از بلوغ و خودشناسیه.
ماهیچه وقتی خسته بشه دیگه دمبل یا بارفیکس رو بالا نمیکشه. والسلام.
اما روح خسته مثل لاستیک کمباده.
میره، میره، میره، حتی وقتی بادش تموم بشه هم خودشو با فداکاری روی آسفالت میکشونه و میره... و یه رانندهی بیتوجه ممکنه متوجهش نشه.
واسه همین تشخیص خستگی روحی خیلی سختتره.
خستگی روح یک بیماری لاعلاج نیست که بخوایم همهچی رو بندازیم گردنش یا بگیم من مدلم همینه و بعد شونه خالی کنیم.
بلکه مثل خستگی جسمی، باید یاد گرفت چهجوری «خستگی در کنیم.»
همونطور که ظرفیت و توان فیزیکی آدما با هم فرق داره، مدل روحیشون هم متفاوته و حتی گاهی متضاد هم!
در اینحد که یه کار یکسان (مثل پارتی شلوغ با رقص و صدای بلند) میتونه برای یکی
عامل رفع خستگی (charging) باشه و برای دیگری مولد خستگی روحی (draining). پس نسخه یکسان در کار نیست.
خستگی روحی وقتی بهش توجه نشه عفونت میکنه و میشه بُریدن (burn out). مثل ماهیچهای که پاره شه و داغون شه از پرکاری.
واسه همین مهمه حتی قبل از سوختگی کامل، یهکم زیر شعله رو کم کنیم و حتی اگه میشه از رو گاز برش داریم.
بودجه روحی آدما با هم فرق داره.
حتی در یک شخص ثابت هم در طول زمان و با تغییر محیط فرق پیدا میکنه.
مهم اینه که در هر برهه زمانی ۴ تا چیزو راجع به خودمون بدونیم:
۱. ظرفیت باک چند لیتره؟
۲. از کجا ببینم الآن چهقدش پره؟
۳. چیا خالی (drain) میکنندش؟
۴. چیا پُر (charge) میکنندش؟
یه کار یکسان ممکنه در گذر زمان
از charging به draining بدل بشه یا بالعکس. مثل تماس تلفنی با خانواده!
حتی در صورت رو مود نبودن و آمادگی و حوصله نداشتن هم تاثیر یه کار ثابت ممکنه ۱۸۰ درجه برعکس شه.
پرهیز از کارهای خستهکننده/draining و بها دادن به کارهای خستگیرفعکن و انرژیبخش یه بخش بسیار مهمی از خودمراقبتی (self-care) هست.
قرار نیست به این بهونه به کسی آسیب بزنیم. اما قراره با عنایت به این قضیه، بهجای زندگی کردن مدام برای بقیه، اونی باشیم که مراقبمونه
«نه گفتن» به کارهایی که خستهکننده هست شجاعت و جسارت میخواد.
حتی بعدش ممکنه حس گناه، شرم، یا عذاب وجدان بده. اما مهمه که بدونیم که اگه این هزینهها رو این شکلی ندیم، بعداً مجبور میشیم با روح خودمون هزینهش رو پرداخت کنیم و خیلی تدریجی و عمیق به فنا بریم!
جاج و قضاوت و لیبلهای اجتماعی روی چیزای خستگیرفعکن ممکنه زیاد باشه.
اما مجدداً جسارت میخواد.
اینکه مثل یه والد مهربون کودک درونت رو بغل کنی و ببریش شهربازی تا کلی کیف کنه!
آره، گاهی لازمه بهترین والد درون برای کودک درون باشیم.
مخصوصاً حالا که میتونیم باشیم.
کارهای شارژکننده و کارهایی که قراره شارژ کنن ۲ تا چیز جدان!
ممکنه مثلاً پلیاستیشن یا اینستاگردی «بهظاهر» رفع خستگی و شارژکننده باشن. اما اگه میبینی بعد دو ساعت توشون بیشتر خسته وکلافه شدهای، ینی شارژره سیمش خرابه! بپذیر و برو سراغ یه شارژر دیگه که واقعاً شارژ میکنه.
تنبیه معمولاً خرج کمتر و تضمین بیشتری داره. واسه همین در مدرسه، خانواده، جامعه سرکوبگر، و حتی بهصورت نامحسوس در روابط بینفردی ناسالم تنبیه خیلی رایجتره.
منتهی نمیشه یکی رو کتک زد و بهش گفت «یالله خسته نباش!»
پس با خودت اینکارو نکن.