پسر تنبلی را به آهنگری بردند تا شاگردی كند، استاد آهنگر گفت: "دم آهنگری را بدم!" شاگرد تنبل مدتی ایستاده ، دم را دمید ، خسته شد و گفت: "استاد اجازه میدی بنشینم و بدمم؟" استاد گفت: "بنشین"
باز مدتی دمید و خسته شد، گفت: "استاد! اجازه میدی دراز بكشم و بدمم!" گفت: "دراز بكش و بدم"؛ بعد از مدتی باز خسته شد و گفت: "استاد اجازه میدی بخوابم و بدمم؟"
استاد که دیگر کلافه شده بود، گفت: "تو بدم، بمیر و بدم."
@zehn_bidar1
پسر تنبلی را به آهنگری بردند تا شاگردی كند، استاد آهنگر گفت: "دم آهنگری را بدم!" شاگرد تنبل مدتی ایستاده ، دم را دمید ، خسته شد و گفت: "استاد اجازه میدی بنشینم و بدمم؟" استاد گفت: "بنشین"
باز مدتی دمید و خسته شد، گفت: "استاد! اجازه میدی دراز بكشم و بدمم!" گفت: "دراز بكش و بدم"؛ بعد از مدتی باز خسته شد و گفت: "استاد اجازه میدی بخوابم و بدمم؟"
استاد که دیگر کلافه شده بود، گفت: "تو بدم، بمیر و بدم."
@zehn_bidar1