باهاش قرار گذاشتم که اگه یه بازی که دوست دارم (و میترسه) بیاد، یه بازی که دوست داره میرم. دوتا بازی که دوست داشتم رو باهاش رفتم اما بازی موردعلاقه اون (قایق کودکان🐤) رو وقت نشد بریم. با اینکه هر بازی ای رفتیم ابروی منو برد با جیغ و داد اینکه قراره منو بگاد یا گاییده، ولی بازم حس میکنم در حقش ظلم کردم. بهرحال بعد از اینکه بازی تموم شد و اومدیم بیرون بهم گفت " من تاحالا اینو سوار نشده بودم چون میترسیدم، ولی دیگه نمیترسم ". در اخر، مریم اولین ادمی بود که توی کیرول ازش خوشم اومد، اولین اکسم بود، و اولین کسی که توی یه شهر دیگه باهاش رفتم بیرون. لپاش مثل موچی نرم بود، لوس، دوست داشتنی و کوچولو بود و البته خیلیم بغلی.