هامِش(علی سلطانی) dan repost
زندگیِ عاریتی و اطاعت معکوس
تأملی بر رفتن یا نرفتن به پیادهروی اربعین
یکی از دوستان چند سال پیش مشورت خواست برای رفتن یا نرفتن به پیادهروی اربعین. دودل بود و مردد. نگاه انتقادی به مداخلههای حکومتی در این آیین عراقی داشت و در عین حال مایل بود از نزدیک در آن مشارکت کند. گفتم حتما برو، وجهی مهمی از تجربهی دینی مناسک جمعی است. ضمن آنکه این آیین فراتر از مداخلههای جزءای سیاسی از جانب حکومتهاست. برو، چون میل تصمیم خودت است. از طعن طاعنان و آن نقد مصادره و مداخله را دخیل تصمیم نکن.
او رفت. و بعدش چندینبار از مشورتم سپاسگزاری کرد. گفت چقدر خوب شد که رفتم و دیدم که این آیین از درون چقدر متفاوت از بازنماییِ رسمی و سیاستزده در رسانههای داخل و افکار عمومی ایرانیان است. غافل از اینکه این نگاه نزدیک و دستاولش مانع از این نشد که تصمیمش در بیرون از دوقطبیهای داخل ایران ترجمه نشود. با آنکه او هیچ نسبتی با حکومت نداشت و برای دوستانش محرز بود که او حتی منتقد و آزاردیده هم است، اما از آنان جانب آن دوستان رادیکال و رمیده از دینش، گناهی نابخشوده مرتکب شده بود. چرا؟ چون رفته بود پیادهروی اربعین!
یکی دیگر از دوستان فاضل هم اخیر در یادداشتی نوشته بود که مایل است در این آیین شرکت کند، اما ملاحظات سیاسی و نقدش به بودجههای کلان و لجستیک سنگین جمهوری اسلامی، جلوی عمل و تصمیمش را میگیرد. برای این دوست بزرگوار نوشتم که آن نقدت محفوظ، ولی این نقد چرا باید مانع از مشارکتی که دوست داری، بشود؟
از دید من منطق قصه از قضا پیروی از منویات حکومتی و سپس فشار اجتماعی است؛ پیرویای از نوع اطاعت معکوس. یعنی با قبول قاعده و تعریفهای حکومتی و اجتماع مخالفان، زندگی خود را فقط با بالعکس آن تنظیم کنیم. یعنی هرچه حکومت «قاعدهگذار» تعیین کرد، همنوا با جامعهی مخالفان، من عکسش را انجام میدهم. فرق چنین مواجههای با قطب مقابل، فقط پیروینکردن از قاعدهها و اوامر است. اما در قبول ضمنی چارچوب و چینش زندگی برپایهی معکوسش تفاوت چندانی بین دو قطب نیست.
زندگیِ اصیل بازیکردن بیرون از این قواعد بیرونی (موافق و مخالف) و پیگیری سلوک شخصی بر اساس صلاحدیدهای شخصی و شهامت اتخاذ و شجاعتِ بودن آنهاست. این سلوک میتواند در وجه ظاهری شبیه هر کدام از قطبها باشد، ولی از درون با محتوایی اصیل پر شده است. اگر تشخیص شخصی این است که به پیادهروی اربعین برویم، یا نرویم، به حکم زندگی اصیل و خودبنیاد باید از اجتهاد حداکثریِ خودمان پیروی کنیم و از شماتت قطبها نهراسیم. باید قاعدهها و چارچوبهای پیشینیِ را بشکنیم و نگذاریم زندگی عاریتی در فشارهای بیرونی رویهی هر روزهی ما شود.
#یادداشت
@Hamesh1
تأملی بر رفتن یا نرفتن به پیادهروی اربعین
یکی از دوستان چند سال پیش مشورت خواست برای رفتن یا نرفتن به پیادهروی اربعین. دودل بود و مردد. نگاه انتقادی به مداخلههای حکومتی در این آیین عراقی داشت و در عین حال مایل بود از نزدیک در آن مشارکت کند. گفتم حتما برو، وجهی مهمی از تجربهی دینی مناسک جمعی است. ضمن آنکه این آیین فراتر از مداخلههای جزءای سیاسی از جانب حکومتهاست. برو، چون میل تصمیم خودت است. از طعن طاعنان و آن نقد مصادره و مداخله را دخیل تصمیم نکن.
او رفت. و بعدش چندینبار از مشورتم سپاسگزاری کرد. گفت چقدر خوب شد که رفتم و دیدم که این آیین از درون چقدر متفاوت از بازنماییِ رسمی و سیاستزده در رسانههای داخل و افکار عمومی ایرانیان است. غافل از اینکه این نگاه نزدیک و دستاولش مانع از این نشد که تصمیمش در بیرون از دوقطبیهای داخل ایران ترجمه نشود. با آنکه او هیچ نسبتی با حکومت نداشت و برای دوستانش محرز بود که او حتی منتقد و آزاردیده هم است، اما از آنان جانب آن دوستان رادیکال و رمیده از دینش، گناهی نابخشوده مرتکب شده بود. چرا؟ چون رفته بود پیادهروی اربعین!
یکی دیگر از دوستان فاضل هم اخیر در یادداشتی نوشته بود که مایل است در این آیین شرکت کند، اما ملاحظات سیاسی و نقدش به بودجههای کلان و لجستیک سنگین جمهوری اسلامی، جلوی عمل و تصمیمش را میگیرد. برای این دوست بزرگوار نوشتم که آن نقدت محفوظ، ولی این نقد چرا باید مانع از مشارکتی که دوست داری، بشود؟
از دید من منطق قصه از قضا پیروی از منویات حکومتی و سپس فشار اجتماعی است؛ پیرویای از نوع اطاعت معکوس. یعنی با قبول قاعده و تعریفهای حکومتی و اجتماع مخالفان، زندگی خود را فقط با بالعکس آن تنظیم کنیم. یعنی هرچه حکومت «قاعدهگذار» تعیین کرد، همنوا با جامعهی مخالفان، من عکسش را انجام میدهم. فرق چنین مواجههای با قطب مقابل، فقط پیروینکردن از قاعدهها و اوامر است. اما در قبول ضمنی چارچوب و چینش زندگی برپایهی معکوسش تفاوت چندانی بین دو قطب نیست.
زندگیِ اصیل بازیکردن بیرون از این قواعد بیرونی (موافق و مخالف) و پیگیری سلوک شخصی بر اساس صلاحدیدهای شخصی و شهامت اتخاذ و شجاعتِ بودن آنهاست. این سلوک میتواند در وجه ظاهری شبیه هر کدام از قطبها باشد، ولی از درون با محتوایی اصیل پر شده است. اگر تشخیص شخصی این است که به پیادهروی اربعین برویم، یا نرویم، به حکم زندگی اصیل و خودبنیاد باید از اجتهاد حداکثریِ خودمان پیروی کنیم و از شماتت قطبها نهراسیم. باید قاعدهها و چارچوبهای پیشینیِ را بشکنیم و نگذاریم زندگی عاریتی در فشارهای بیرونی رویهی هر روزهی ما شود.
#یادداشت
@Hamesh1