شرح مبارزه بین کوه و افعی سرخ دورن
❍ بخش دوم
ضربات پرنس اوبرین بهندرت خطا میرفت، اما هیچکدام به زره سنگین سر گرگور نفوذ نمیکرد. دورنی به چرخیدن، ضربه زدن و دوباره به عقب پریدن ادامه میداد و مرد بزرگتر را وادار میساخت دائم بچرخد. کلگین داره اون رو گم میکنه. کلاهخود کوه شکافهای دید بسیار باریکی داشت که بهشدت دیدش را محدود میکرد.
اوبرین داشت بهخوبی از آن و درازای نیزه و چالاکی خود بهره میبرد. این وضع برای مدتی که به نظر طولانی میرسید، ادامه یافت. آنها در عرض حیاط عقب و جلو میرفتند و همینطور میچرخیدند و میگردیدند. گرگور هوا را میشکافت، در حالی که نیزهی اوبرین ضربهای به بازو و پا و دو ضربه به شقیقهاش زد. سپر چوبی بزرگ گرگور نیز سهم خود را از ضربات دریافت میکرد، تا اینکه سر یکی از سگها در زیر ستاره قلوهکن شد و در جاهای دیگر چوب بلوط زیرین نمایان گشت. کلگین گاهبهگاه میغرید و تیریون یک بار شنید که زیر لب نفرین میکند. اما در سایر مواقع در سکوت کامل میجنگید.
اما اوبرین مارتل نه. فریاد زد: «تو بهش تجاوز کردی.» ضربهای را نشان داد. گفت: «اون رو به قتل رسوندی.» از مقابل ضربهی عمودی شمشیر بزرگ گرگور کنار جهید.
فریاد زد: «بچههاش رو کشتی.» و نوک نیزهاش را به گلوی مرد غولپیکر کوبید فقط برای اینکه گلوبند فولادی ضخیم را با خراشی از ریخت بیندازد.
الاریا سند گفت: «اوبرین داره اون رو بازی میده.»
تیریون اندیشید، بازی احمقانهایه. «کوه خیلی بزرگتر از اینه که اسباببازی کسی بشه.»
کتاب سوم؛ یورش شمشیرها
#نقل_قول
#کتاب
@Westerosir
❍ بخش دوم
ضربات پرنس اوبرین بهندرت خطا میرفت، اما هیچکدام به زره سنگین سر گرگور نفوذ نمیکرد. دورنی به چرخیدن، ضربه زدن و دوباره به عقب پریدن ادامه میداد و مرد بزرگتر را وادار میساخت دائم بچرخد. کلگین داره اون رو گم میکنه. کلاهخود کوه شکافهای دید بسیار باریکی داشت که بهشدت دیدش را محدود میکرد.
اوبرین داشت بهخوبی از آن و درازای نیزه و چالاکی خود بهره میبرد. این وضع برای مدتی که به نظر طولانی میرسید، ادامه یافت. آنها در عرض حیاط عقب و جلو میرفتند و همینطور میچرخیدند و میگردیدند. گرگور هوا را میشکافت، در حالی که نیزهی اوبرین ضربهای به بازو و پا و دو ضربه به شقیقهاش زد. سپر چوبی بزرگ گرگور نیز سهم خود را از ضربات دریافت میکرد، تا اینکه سر یکی از سگها در زیر ستاره قلوهکن شد و در جاهای دیگر چوب بلوط زیرین نمایان گشت. کلگین گاهبهگاه میغرید و تیریون یک بار شنید که زیر لب نفرین میکند. اما در سایر مواقع در سکوت کامل میجنگید.
اما اوبرین مارتل نه. فریاد زد: «تو بهش تجاوز کردی.» ضربهای را نشان داد. گفت: «اون رو به قتل رسوندی.» از مقابل ضربهی عمودی شمشیر بزرگ گرگور کنار جهید.
فریاد زد: «بچههاش رو کشتی.» و نوک نیزهاش را به گلوی مرد غولپیکر کوبید فقط برای اینکه گلوبند فولادی ضخیم را با خراشی از ریخت بیندازد.
الاریا سند گفت: «اوبرین داره اون رو بازی میده.»
تیریون اندیشید، بازی احمقانهایه. «کوه خیلی بزرگتر از اینه که اسباببازی کسی بشه.»
کتاب سوم؛ یورش شمشیرها
#نقل_قول
#کتاب
@Westerosir