پنجاه یارد بین آنها فاصله بود. پرنس اوبرین سریع و سر گرگور تهدیدآمیز شروع به پیشروی کردند.
افعی سرخ در ده یاردی توقف کرد و فریاد زد: «بهت گفتن من کی هستم؟»
سر گرگور در میان نفسهایش خرناس کشید. «یه مرده.» او بیامان پیش آمد.
مرد دورنی به پهلو جست. «من اوبرین مارتلم. پرنسی از دورن.» درحالی که کوه میچرخید تا او را در دیدرس خود داشته باشد ادامه داد. «پرنسس الیا خواهر من بود.»
گرگور کلگین پرسید: «کی؟»
نیزهی بلند اوبرین با سرعت فرود آمد، اما سر گرگور با سپرش مانع آن شد، کنارش زد و در حالی که شمشیر بزرگش میدرخشید به سمت پرنس یورش برد. مرد دورنی بدون آسیب به عقب چرخید و دوباره حمله کرد. وقتی نوک نیزه روی سینهی کوه پایین لغزید، فلز بر روی فلز جیغ کشید.
بالاپوشش را پاره کرد و بر روی پولاد زیر آن خراش دراز و درخشانی بر جای گذاشت. افعی سرخ با صدایی شبیه هیس مار گفت: «الیا مارتل، شاهزادهی دورن. تو بهش تجاوز کردی، به قتل رسوندیش و بچههاش رو کشتی.»
سر گرگور غرید. او حمله سهمگینی برای دو
نیم کردن سر مرد دورنی ترتیب داد. پرنس اوبرین به راحتی کنار کشید.
«تو بهش تجاوز کردی، به قتل رسوندیش و بچههاش رو کشتی.»
گرگور کلگین: «اومدی حرف بزنی با بجنگی؟»
اوبرین: «اومدم که اعترافت رو بشنوم.»
افعی سرخ ضربهای سریع اما بیاثر بر شکم او فرود آورد گرگور ضربهای برشی زد، اما به خطا رفت. نیزهی بلند بالاتر از شمشیرش نیش میزد. همچون زبان مار نیزه به سرعت فرو میرفت و بیرون میآمد. پایین را نشان میداد و از بالا ضربه میزد. به کشالهی ران، سپر و چشمها نیشتر میزد.
تیریون با خود اندیشید: «حداقل کوه هدف بزرگیه.»
کتاب سوم یورش شمشیرها
#نقل_قول
#کتاب
@Westerosir
افعی سرخ در ده یاردی توقف کرد و فریاد زد: «بهت گفتن من کی هستم؟»
سر گرگور در میان نفسهایش خرناس کشید. «یه مرده.» او بیامان پیش آمد.
مرد دورنی به پهلو جست. «من اوبرین مارتلم. پرنسی از دورن.» درحالی که کوه میچرخید تا او را در دیدرس خود داشته باشد ادامه داد. «پرنسس الیا خواهر من بود.»
گرگور کلگین پرسید: «کی؟»
نیزهی بلند اوبرین با سرعت فرود آمد، اما سر گرگور با سپرش مانع آن شد، کنارش زد و در حالی که شمشیر بزرگش میدرخشید به سمت پرنس یورش برد. مرد دورنی بدون آسیب به عقب چرخید و دوباره حمله کرد. وقتی نوک نیزه روی سینهی کوه پایین لغزید، فلز بر روی فلز جیغ کشید.
بالاپوشش را پاره کرد و بر روی پولاد زیر آن خراش دراز و درخشانی بر جای گذاشت. افعی سرخ با صدایی شبیه هیس مار گفت: «الیا مارتل، شاهزادهی دورن. تو بهش تجاوز کردی، به قتل رسوندیش و بچههاش رو کشتی.»
سر گرگور غرید. او حمله سهمگینی برای دو
نیم کردن سر مرد دورنی ترتیب داد. پرنس اوبرین به راحتی کنار کشید.
«تو بهش تجاوز کردی، به قتل رسوندیش و بچههاش رو کشتی.»
گرگور کلگین: «اومدی حرف بزنی با بجنگی؟»
اوبرین: «اومدم که اعترافت رو بشنوم.»
افعی سرخ ضربهای سریع اما بیاثر بر شکم او فرود آورد گرگور ضربهای برشی زد، اما به خطا رفت. نیزهی بلند بالاتر از شمشیرش نیش میزد. همچون زبان مار نیزه به سرعت فرو میرفت و بیرون میآمد. پایین را نشان میداد و از بالا ضربه میزد. به کشالهی ران، سپر و چشمها نیشتر میزد.
تیریون با خود اندیشید: «حداقل کوه هدف بزرگیه.»
کتاب سوم یورش شمشیرها
#نقل_قول
#کتاب
@Westerosir