در امتداد "سمفونی پنجم" بتهون
شب تمام می شود
در پارک ها
کافه ها
و خیابان های شهر
خنده های عابران شهر نیز
گارسون ها
رستوران ها را ترک می کنند
و اتوبوس های شهری
خیابان های شهر را
از پنجره به ماه می نگرم
خسته و غمگین
به سان بیوه ای شکست خورده
در آسمان قدم می زند
با "سمفونی پنجم"
پرت می شوم به اعماق خاطره ها
در تراس کافه ای حوالی تجریش
میکس صدای بتهون و خنده های تو
باد که مو های خرمایی ات را می رقصاند
و گوشه ی پیراهنت را
برق چشمان زیبای زیتونی ات
و گرمی دستانت
که زمستان را
از یادم می برد...
دستانت؟!
دستانت کو؟!
برای من
پیراهنی به جا مانده از تو
اما افسوس
نمی تواند سبز کند
نه ماه
نه خاطره ها
نه سمفونی پنجم بتهون
گل های پژمرده ی روی پیراهنت را...
#حسین_نامجو
شب تمام می شود
در پارک ها
کافه ها
و خیابان های شهر
خنده های عابران شهر نیز
گارسون ها
رستوران ها را ترک می کنند
و اتوبوس های شهری
خیابان های شهر را
از پنجره به ماه می نگرم
خسته و غمگین
به سان بیوه ای شکست خورده
در آسمان قدم می زند
با "سمفونی پنجم"
پرت می شوم به اعماق خاطره ها
در تراس کافه ای حوالی تجریش
میکس صدای بتهون و خنده های تو
باد که مو های خرمایی ات را می رقصاند
و گوشه ی پیراهنت را
برق چشمان زیبای زیتونی ات
و گرمی دستانت
که زمستان را
از یادم می برد...
دستانت؟!
دستانت کو؟!
برای من
پیراهنی به جا مانده از تو
اما افسوس
نمی تواند سبز کند
نه ماه
نه خاطره ها
نه سمفونی پنجم بتهون
گل های پژمرده ی روی پیراهنت را...
#حسین_نامجو