🙆 دهـــــکده زبـــان 🙋 dan repost
همه چیز در مورد Up🔰🏕
(Noun) (Plural) (Verb - use participle) (Adjective) (Adverb) (Preposition)
American English phonetic: ʌp
British English phonetic: ʌp
بالا، در حال کار
بالا، روی، بالای، دربلندی، جلو، برفراز، سپری شده،سربالایی، برخاستن، بالارفتن، صعود کردن، ترقی کردن،بالا بردن یاترقی دادن
- his house is up the road
خانهی او در بالای جاده است.
- hands up!
دستها بالا!
- the car window is up
شیشه ی اتومبیل بالا است.
- the wheat is up now
گندم اکنون بالا آمده است (رشد کرده است).
- the sun is still up
خورشید هنوز بالا است.
- the river is dangerously up
رودخانه به طور خطرناکی بالا آمده است.
- Ali is up every morning at six
هر بامداد علی ساعت شش برمیخیزد.
- I was up all last night
دیشب اصلا نخوابیدم.
- Shohreh swam up the river
شهره به سوی بالای رودخانه شنا کرد.
- Yassi looked at him with an up glance
یاسی با نگاه رو به بالا به او نظر افکند.
- the up escalator
پلکان برقی به سوی بالا
- she climbed up the social ladder
به بالای نردبان اجتماعی صعود کرد.
- don't get worked up!
هیجان زده نشو!
- once again the Indian tribes were up
یک بار دیگر قبایل سرخپوست دست به شورش زدند.
- the fighter's blood was up
خون جنگجویان به جوش آمده بود.
- her anger was up
خشم او بالا گرفت.
- my income is up
درآمدم بالا رفته است.
- when the wind is up
وقتی که باد زیاد میشود
- we are six points up
(در مسابقه) ما شش امتیاز جلو هستیم.
- our players are up for the game
بازیکنان ما آماده ی مسابقه هستند.
- the computer is up
کامپیوتر روشن است.
- I went to the alley to see what was up
به کوچه رفتم تا ببینم چه خبر است.
- something seems to be up
مثل اینکه یک چیزی در شرف وقوع است.
- she is up on her homework
او دارد تکلیف درسی خود را انجام میدهد.
- your time is up
وقت شما تمام است.
- his tour of duty is nearly up
ماموریت او تقریبا رو به پایان است.
- he knows which industries are up and which are down
او میداند که کدام یک از صنایع در حال ترقی و کدام یک در حال نزول است.
- he was well up in his class
او کاملا در صدر کلاس خود قرار داشت.
- prices are going up
قیمتها رو به ترقی است.
- He was well up to the average of his class
او با میانگین کلاس خود کاملا برابر بود.
- today I don't feel quite up to par
امروز حالم مثل همیشه نیست.
- Parviz discovered that he was up with their best athletes
پرویز پی برد که با بهترین ورزشکاران آنها برابر بود.
- to keep up with the times
با زمان برابر بودن (از زمان عقب نبودن)
- he is always up on the news
او همیشه از اخبار مطلع است.
- Mina is up for reelection
قرار است مینا دوباره در انتخابات شرکت کند.
- the house is now up for sale
اکنون خانه در معرض فروش است.
- Ahmad helped up a man who had fallen
احمد به مردی که افتاده بود (در بلند شدن) کمک کرد.
- boys from fourth grade up
پسران از کلاس چهارم به بالا
- from childhood up
از کودکی به بعد
- to bring a subject up
موضوعی را پیش کشیدن
- to lay up provisions for winter
برای زمستان آذوقه کنار گذاشتن
- to tie up the package
بسته را خوب بستن
- he ate up the cake
تمام کیک را خورد.
- to rein up a horse
اسب را درست مهار کردن
- Fatima cleaned her room up
فاطمه اتاق خود را خوب تمیز کرد.
- to light (up) a cigarette
سیگار روشن کردن
- Pari wrote (up) a story
پری یک داستان نوشت.
- he went up north
به شمال رفت.
- life is full of ups and downs
زندگی پر از فراز و نشیب است.
- business activity is on the up
فعالیت بازرگانی رو به افزایش است.
- he up and left
برخاست و رفت.
- the old man upped and fell again
پیرمرد بلند شد و دوباره افتاد.
- meat production was upped
تولید گوشت زیاد شد.
- to up prices
قیمتها را بالابردن
- it's all up with him (or her etc)
کارش ساخته است، وضعش خراب است
- on the up and up
(عامیانه) بی شیله پیله، بی پرده پوشی، صادقانه
- up against
(عامیانه) در مقابل، رو در روی
- we are up against other problems too
مشکلات دیگری را نیز در پیش داریم.
- up against it
(عامیانه) دچار مشکلات (به ویژه مشکلات مالی)
- up and around (or about)
- از بستر (بیماری) برخاسته و دوباره مشغول فعالیت (شده)
- up and doing
- در فعالیت، مشغول، دست به کار
- up for
- 1- (انتصاب یا انتخابات و غیره) نامزد، کاندید 2- در حال محاکمه شدن، مورد محاکمه، در دست دادرسی، در دادگاه 3- ( عامیانه)حاضر به شرکت (درکاری)
@Dehkadeloghat
(Noun) (Plural) (Verb - use participle) (Adjective) (Adverb) (Preposition)
American English phonetic: ʌp
British English phonetic: ʌp
بالا، در حال کار
بالا، روی، بالای، دربلندی، جلو، برفراز، سپری شده،سربالایی، برخاستن، بالارفتن، صعود کردن، ترقی کردن،بالا بردن یاترقی دادن
- his house is up the road
خانهی او در بالای جاده است.
- hands up!
دستها بالا!
- the car window is up
شیشه ی اتومبیل بالا است.
- the wheat is up now
گندم اکنون بالا آمده است (رشد کرده است).
- the sun is still up
خورشید هنوز بالا است.
- the river is dangerously up
رودخانه به طور خطرناکی بالا آمده است.
- Ali is up every morning at six
هر بامداد علی ساعت شش برمیخیزد.
- I was up all last night
دیشب اصلا نخوابیدم.
- Shohreh swam up the river
شهره به سوی بالای رودخانه شنا کرد.
- Yassi looked at him with an up glance
یاسی با نگاه رو به بالا به او نظر افکند.
- the up escalator
پلکان برقی به سوی بالا
- she climbed up the social ladder
به بالای نردبان اجتماعی صعود کرد.
- don't get worked up!
هیجان زده نشو!
- once again the Indian tribes were up
یک بار دیگر قبایل سرخپوست دست به شورش زدند.
- the fighter's blood was up
خون جنگجویان به جوش آمده بود.
- her anger was up
خشم او بالا گرفت.
- my income is up
درآمدم بالا رفته است.
- when the wind is up
وقتی که باد زیاد میشود
- we are six points up
(در مسابقه) ما شش امتیاز جلو هستیم.
- our players are up for the game
بازیکنان ما آماده ی مسابقه هستند.
- the computer is up
کامپیوتر روشن است.
- I went to the alley to see what was up
به کوچه رفتم تا ببینم چه خبر است.
- something seems to be up
مثل اینکه یک چیزی در شرف وقوع است.
- she is up on her homework
او دارد تکلیف درسی خود را انجام میدهد.
- your time is up
وقت شما تمام است.
- his tour of duty is nearly up
ماموریت او تقریبا رو به پایان است.
- he knows which industries are up and which are down
او میداند که کدام یک از صنایع در حال ترقی و کدام یک در حال نزول است.
- he was well up in his class
او کاملا در صدر کلاس خود قرار داشت.
- prices are going up
قیمتها رو به ترقی است.
- He was well up to the average of his class
او با میانگین کلاس خود کاملا برابر بود.
- today I don't feel quite up to par
امروز حالم مثل همیشه نیست.
- Parviz discovered that he was up with their best athletes
پرویز پی برد که با بهترین ورزشکاران آنها برابر بود.
- to keep up with the times
با زمان برابر بودن (از زمان عقب نبودن)
- he is always up on the news
او همیشه از اخبار مطلع است.
- Mina is up for reelection
قرار است مینا دوباره در انتخابات شرکت کند.
- the house is now up for sale
اکنون خانه در معرض فروش است.
- Ahmad helped up a man who had fallen
احمد به مردی که افتاده بود (در بلند شدن) کمک کرد.
- boys from fourth grade up
پسران از کلاس چهارم به بالا
- from childhood up
از کودکی به بعد
- to bring a subject up
موضوعی را پیش کشیدن
- to lay up provisions for winter
برای زمستان آذوقه کنار گذاشتن
- to tie up the package
بسته را خوب بستن
- he ate up the cake
تمام کیک را خورد.
- to rein up a horse
اسب را درست مهار کردن
- Fatima cleaned her room up
فاطمه اتاق خود را خوب تمیز کرد.
- to light (up) a cigarette
سیگار روشن کردن
- Pari wrote (up) a story
پری یک داستان نوشت.
- he went up north
به شمال رفت.
- life is full of ups and downs
زندگی پر از فراز و نشیب است.
- business activity is on the up
فعالیت بازرگانی رو به افزایش است.
- he up and left
برخاست و رفت.
- the old man upped and fell again
پیرمرد بلند شد و دوباره افتاد.
- meat production was upped
تولید گوشت زیاد شد.
- to up prices
قیمتها را بالابردن
- it's all up with him (or her etc)
کارش ساخته است، وضعش خراب است
- on the up and up
(عامیانه) بی شیله پیله، بی پرده پوشی، صادقانه
- up against
(عامیانه) در مقابل، رو در روی
- we are up against other problems too
مشکلات دیگری را نیز در پیش داریم.
- up against it
(عامیانه) دچار مشکلات (به ویژه مشکلات مالی)
- up and around (or about)
- از بستر (بیماری) برخاسته و دوباره مشغول فعالیت (شده)
- up and doing
- در فعالیت، مشغول، دست به کار
- up for
- 1- (انتصاب یا انتخابات و غیره) نامزد، کاندید 2- در حال محاکمه شدن، مورد محاکمه، در دست دادرسی، در دادگاه 3- ( عامیانه)حاضر به شرکت (درکاری)
@Dehkadeloghat