مثل آن کودکیم که از مادرش کتک خورده
چشم هایش اشکی و لب هایش بزور خندان است
و با بغضی پنهان میگوید:اصلا درد نداشت.
من اینگونه به روی دنیا میخندم...
خنده اش را نمیخواهم؛ کاش مانند مادرم اخم میکرد...!
چشم هایش اشکی و لب هایش بزور خندان است
و با بغضی پنهان میگوید:اصلا درد نداشت.
من اینگونه به روی دنیا میخندم...
خنده اش را نمیخواهم؛ کاش مانند مادرم اخم میکرد...!