آیا تمامت از
شبها و روزهای روشن تو برخاست؟
آیا ز جان نیزه این دستها
آن برگ یاس
رویش نخواست دیگر؟
رویش نخواست؟
آیا مرا دگر به جلوه نمیخواهد؟
آیا مرا دگر به سینه نمیخواند؟
گر خوانده بود
اینک
پرتوگشا به سینهٔ من
چلچلراغ بود،
گر خوانده بود
اینک
رؤیای این کویر به چشمانم
دیدار باغ بود!
@theMemOriEs
#اسماعیل_شاهرودی
شبها و روزهای روشن تو برخاست؟
آیا ز جان نیزه این دستها
آن برگ یاس
رویش نخواست دیگر؟
رویش نخواست؟
آیا مرا دگر به جلوه نمیخواهد؟
آیا مرا دگر به سینه نمیخواند؟
گر خوانده بود
اینک
پرتوگشا به سینهٔ من
چلچلراغ بود،
گر خوانده بود
اینک
رؤیای این کویر به چشمانم
دیدار باغ بود!
@theMemOriEs
#اسماعیل_شاهرودی