وسط سکس بالای باسن دختره یک ماه گرفتگی میبینه و شک میکنه که دخترعموی گمشدشه.....https://t.me/+BnbD5XxrXc9iOWZk_ بین پاهام بخیه داره
_ چند بار تا حالا سکس داشتیم؟
بغض کرده نگاش کردم منظورشو نمیفهمیدم
_ یعنی چی؟!
_ یعنی چند بار کردمت! واضح شد؟
سعی کردم اشک نریزم :
_ چرا میپرسی؟
خودشو روی کاناپه انداخت و پیپش رو آتیش زد. با سوظن نگاهم کرد :
_ یارو ازدواج میکنه ، روزی پنج بار سرویس میده به طرف هیچیشم نمیشه ، ما سرجمع دو بارم با هم نخوابیدیم که تو هر دوبار شروع کردی جیغ زدن طوری که انگار دارم بهت تجاوز میکنم و تا آخرش پیش نرفتیم پس بخیه زدنت چیه؟!
پوزخند زدم و آروم زمزمه کردم :
_ برای اون نیست
_ برای چیه پس؟!
میخواستم بگم دلیلشو خوب میدونی پسرعمو
البته تو اون موقع دوازده سالت بود
حرفی بهت نمیزدن
آخه بچه بودی!!!
خب منم بچه بودم...
شش سالم بود
بچه بودم برای اینکه تجاوز دو نفرو تحمل کنم
بچه بودم که بفهمم
آسیب شدید روده و خونریزی داخلی چیه
و تو الان حتی دخترعموی شش ساله ای که تو عالم بچگی بهش قول ازدواج دادی رو نمیشناسی
_ مربوط به گذشتمه
کام عمیقی از پیپش گرفت و پوزخند زد
_ پس بگو! خانم از بچگی این کاره بوده
تحقیرم میکرد چون به خیالش من یک دختر بی خانواده و فقیر بودم
کجای کاری پسرعمو؟!
من دلارای ملکشاهانم!
تنها دختر خاندانمون که بخاطر دنیا اومدنش آقابزرگ هفت شبانه روز قربانی کرد بی خبر از سرنوشت شومم
_ وسایلتو جمع کن
بهت زده نگاهش کردم :
_ چ... چرا؟
_ روز اولی که اومدی اینجا چی گفتم بهت؟
تنها راه دوباره نزدیک شدن به خانوادم ارسلان بود
پسرعمویی که حالا میدونستم سلبریتی و معروفه و اقابزرگ بهش افتخار میکنه
که تختش خالی نمیموند و من به هزار ترفند نزدیکش شدم برای یک شب
_ تو اگر تو خونهی منی برای راضی کردن منه
نه اینکه تا به اون پایین دست زدم شروع کنی التماس کردن! دخترا زیاد به من التماس میکنن اما معمولا برای اینه که بیان تو تختم نه اینکه از تختم برن بیرون! حوصلتو ندارم بچه جون ، اسمت چی بود؟
تو چشماش زل زدم . بچه که بودیم بهم میگفت دلی
هیچ کس دیگه جز ارسلان حق نداشت دلی صدام کنه
آروم زمزمه کردم
_ دلی
برای ثانیهای خیره صدام کرد و بعد پوزخند زد
_ میدونستی منم یک دلی داشتم؟ پونزده ساله ندیدمش . اما دلی من مثل شماها فاحشه نبود
کاش میتونستم بلند گریه کنم
بغض کرده لب زدم
_ پس چی شد؟
_ چی ، چی شد؟
_ دلی تو!
پوزخند زد
_ مرد! کشتنش ، جنازشو هیچ وقت پیدا نکردیم
قبل ازینکه بتونم فریاد بزنم (من زندم ، جونمو گرفتن اما نکشتنم) ادامه داد
_ لخت شو . از اسمت خوشم اومد دخترجون ، اینم آخرین فرصت! اینبار بخوای بازی در بیاری میندازمت بیرون
با یک حرکت چرخوندم
موهامو وحشیانه چنگ زد لب هامو بوسید
گرمای دستاش رو روی باسنم حس کردم
از شدت درد ناله کردم
_ آی
دستشو بین پاهام رسوند و روی کاناپه هلم داد . در چند ثانیه کمربند مردونشو باز کرد
سعی کرد سوتینم رو کنار بزنه اما زیادی محکم بسته شده بود
کلافه غرید
_ بازش کن
کاری نکردم که صدای پاره شدن پارچه اومد وبا پاهاش پاهامو باز کرد
چشمام از شدت وحشت گشاد شد و دوباره تصاویر مرد ها تو ۶سالگیم جلوی چشمم اومد
انگار به جای ارسلان اونا لمسم میکردن
درد شدیدی که تو ۶سالگی تجربه کرده بودم تو سرم پیچید و ناخواسته جیغ زدم
_ نـــــــه توروخدا نکن
چنگ میزدم و هق هق کنان التماس میکردم :
_
درد میکنه توروخدا دردش خیلی زیاده نه ولم کنین ، مامان راضیه کمک ، بابا توروخدا بیا
با سیلی محکمی که توی صورتم زده شد به خودم اومدم
با گریه از تخت ارسلان بیرون پریدم و زار زدم
_ نمیتونم ، لازم نیست بهم یک فرصت دیگه بدی! برو دنبال یکی دیگه
خواستم دور بشم که صداش باعث شد خشک بشم
_ اسم مامانت چیه؟
_ چ..چی؟
با همون بدن برهنه جلو اومد و غرید
_ اسم مادرت؟
به دروغ گفتم
_ فاطمه
فریاد زد
_ دروغ نگو! تو هذیونات گفتی راضیه!
از شدت ترس ضعف کردم
آقابزرگ بهشون گفته بود دخترکوچولوشون مرده! و حالا من لخت تو بغل پسرعموم بودم
_ هذیون گفتم
_ اسمت چیه؟ دروغ بگی همین الان میگم آدمام بیان بالا! تا صبح زیرشون جیغ بکشی هم توجهی نمیکنن
دست رو نقطه ضعفم گذاشته بود و مثل همیشه بی دفاع بودم
_اسمم دلارایه
_ دلارای مرده
_ نمرده ، بهش تجاوز شد ، پدربزرگش از خونه بیرونش کرد و به همه گفت مرده ، ده سال کلفتی کرد ، بخاطر نزدیک شدن به خانوادش مجبور شد بیاد تو تخت تو! تویی که همه میگفتن یه روز بزرگ که بشم شوهرم میشی ، من نمردم ارسلان ، دلارای منم
https://t.me/+BnbD5XxrXc9iOWZkhttps://t.me/+BnbD5XxrXc9iOWZk